آرش برادران
آرش برادران
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

آن‌چه کمیاب‌تر است، در میان آویزه‌های جار، می‌نشیند یا می‌گذرد *

یک) به گمانم هر روز باید این مقاله بریان کلارک را بخوانم. «ده گام برای تبدیل شدن به نویسنده‌­ای بهتر». نوشتن با نوشتن است که رشد می­‌کند و بهتر می­‌شود؛ با بیشتر نوشتن و حتّی خیلی بیشتر نوشتن. وقتی نمی‌خواهی بنویسی. طبیعتاً وقتی می‌­خواهی بنویسی. وقتی چیزی برای گفتن داری. وقتی نداری. هر روز نوشتن و به نوشتن ادامه دادن. برای این نوشتن هم باید استراتژی داشت. برنامه ریخت. زمان گذاشت و تحقیق کرد. این که برای چه کسی می‌­خواهی بنویسی. بشناسی­‌اش. بعد باید بدانی چه چیزی بنویسی. یاد بگیری کسی که برایش می‌­نویسی از چه چیزهایی خوش‌­اش می‌­آید. برای کسی بنویسی که مشارکت کند. یکی مثل بابای من. کامنت بگذارد. وقت بگذارد روی مطلبی که دوست دارد. بالای وبلاگ خرس نوشته نظر دادن وظیفه نیست. اتّفاقاً کامنت گذاشتن را وظیفه خودش بداند. معاشرت کند. اصطلاح فنّی­‌اش می‌­شود تعامل. طوری باید بنویسی که منتظر نوشته بعدی‌­ات باشند. پیگیر باشند. انتخاب اوّل­‌شان باشی. انتخاب اوّل‌­شان هم نباشی، یکی از انتخاب­‌ها باشی.
دو) به قول علی­‌اکبر دهخدا «... این میدان (نوشتن...) گشاده و گوی و پهنه نهاده بود؛ و همه چشم‌­ها بدان نگران؛ و همه دانشمندان...زمان، چون چنان‌­که باید عمق و غور کار می­‌دیدند دست فرا آن نبردند و سلامت را در کنار دیدند و گستاخی و دلیری و تهوّر نیارستند و نخواستند کردن، تنها من با همه قلّت مایه، این خطر خطیر کردم؛ و شوخ و بی‌­پروا و متهوّر، گستاخ‌­وار درآمدم؛ و گویی مرا خواست این شیفته‌­ساز، آنجا که گفت در این رباعی؛ و بس نیکو گفت: در بحر غم تو غوطه خواهم خوردن. یا غرقه شدن، یا گهری آوردن. قصد تو مخاطره است، خواهم کردن. تا سرخ کنم روی بدان یا گردن». و این­‌چنین بود که با قبول ریسک و خطری خطیر، با تهوّر و بی­‌پروایی مثال‌­زدنی که هیچ­‌کس دیگری را تا آن زمان توان یا خواست آن نبود، دست به مخاطره‌­ای ارزشمند زد و گوهری گرانمایه که لغت‌نامه باشد را پدید آورد.
سه) در کتاب خرده‌عادت‌­ها، جیمز کلییر درباره بهبود عملکرد روزانه نوشته است: «اگر در هر روزِ سال یک درصد عملکرد بهتری داشته باشید، در نهایت عملکردتان سی و هفت درصد بهتر از قبل خواهد بود. تأثیر پیشرفت‌­ها و تغییرات کوچک در بلندمدّت شگفت­‌آور است. برای مثال تغییر جهت سه­‌ونیم درجه­‌ای هواپیما در پرواز لس­‌آنجلس به نیویورک شاید به چشم نیاید و در زمان پرواز تاثیری نداشته باشد. ولی سرانجام به جای نیویورک در واشنگتن‌دی­‌سی فرود می‌آیید. همچنین جیمز کلییر در بخشی از کتاب در وبلاگ­‌اش درباره
مدّت­‌زمانی که طول می­‌کشد تا یک فعّالیّت به عادت تبدیل شود، مثالی از دکتر ماکسول مالتز جرّاح پلاستیک می‌­زند. دکتر مالتز در طول عمل‌­های مختلف متوجّه می­‌شود که حدّاقل حدود بیست‌­ویک روز طول می­‌کشد که بیمار به وضعیّت جدید عادت کند و نقطه‌­نظرات دیگر خود را در قالب کتاب پرفروشی در حوزه تغییر رفتار منتشر می­‌کند که مشکلات از آن پس شروع می­‌شوند. یافته­‌های دکتر مالتز نویسندگان و سخنران‌­های انگیزشی و خودیاری از زیگ زیگلار گرفته تا بریان تریسی و تونی رابینز را تحت تأثیر قرار می‌­دهند. نکته مهمّی که در عبارت «حدّاقل حدود بیست­‌و­یک روز» از یاد می‌­رود و به شکل کوتاه‌شده «شکل­‌گیری عادت جدید در بیست‌­ویک روز» بیان می‌شود و به سی روز و اعداد جادویی دیگری نیز می­‌رسد! اگر حرفی را تعداد قابل­‌توجّهی از آدم‌­ها به تعداد قابل‌­توجّهی از دفعات بزنند، افراد دیگر به راحتی آن را باور می­‌کنند و این درس خطرناکی­‌ست که می­‌شود از آن گرفت. مشکل اینجا بود که دکتر مالتز با مشاهدات خود از بیماران و رخدادهای اطراف­‌اش چنین نتیجه­‌ای گرفته بود و هیچ پشتوانه علمی برای آنها نداشت. او به کمینه­ مقداری از زمانِ مورد نیاز برای تطبیق فرد با یک تغییر اطمینان داشت. فلیپا لالی پژوهشگری در زمینه سلامت­‌روانی دانشکده لندن در
مقاله­‌ای که در ژورنال اروپایی روان­‌شناسی اجتماعی چاپ شده بود، به بررسی عادت­‌های جدیدی که نود و شش نفر در طول دوازده هفته انتخاب کرده و هر فرد عملکرد تغییر جدید رفتاری و روند خودکار شدن عادت خود را گزارش کرده بودند پرداخته بود. نتیجه گزارش­‌ها نشان می‌داد که به طور متوسّط بیشتر از دو ماه طول می­‌کشد تا رفتاری جدید به صورت خودکار انجام شود؛ دقیقاً شصت­‌وشش روز. بدیهی است که این مدّت‌زمان به خود فرد، رفتاری که انتخاب می‌کند، شرایط و عوامل مختلفی بستگی دارد و نکته مهم این است که
شکل­‌گیری عادت به مدّت زمان زیادی نیاز دارد. به عبارت دقیق‌­تر، شکل‌­گیری یک رفتار جدید ممکن است دو تا هشت ماه طول بکشد نه بیست­‌ویک روز. نکته جالبی که پژوهشگران در یافته­‌های خود به آن اشاره کرده‌­اند این است که در طول فرآیند شکل‌­گیری عادت، اگر فرد چند باری موفّق به انجام آن فعّالیّت نشده باشد، خللی در کل پروسه ایجاد نمی­‌شود.
چهار) ادامه نوشته را در مورد یک کلمه مهم و با دیالوگ بی‌­نظیری از فیلم بنیانگذار یا The Founder پی می‌گیریم؛ «هیچ­‌چی توی این دنیا نمی­‌تونه جای استقامت و عزم راسخ رو بگیره. استعداد نمی‌­تونه؛ دنیا پر از افراد ناموفّقه که خیلی هم بااستعداد هستن. نبوغ هم نمی­‌تونه؛ نابغه­‌های قدر ندیده به یه ضرب­‌المثل تبدیل شده‌ان. تحصیلات هم نمی­‌تونه».

پنج) ویل اسمیت بازیگر توانمند هالیوود در جواب سئوالی که در مورد موفّقیّت حرفه‌­ای­‌اش از او پرسیده بودند گفته بود: «تنها چیزی که کار من رو متفاوت می‌­کنه اینه که من از این‌که روی تردمیل بمیرم خجالت نمی­‌کشم! من پا پس نمی‌­کشم، تمام! شما ممکنه از من بااستعدادتر باشی، ممکنه باهوش­‌تر از من باشی، ممکنه جذّاب‌‌تر باشی و ممکنه توی خیلی از موارد بهتر از من باشی. امّا اگه با هم روی تردمیل بریم و با هم مسابقه بدیم دو تا اتّفاق می­‌افته: یا تو از تردمیل زودتر از من میای پایین یا من اون بالا می‌­میرم». آقای آنتونی مور می­‌گوید این نظم و انضباط و اصولی است که هر فردی می‌­تواند آن را در خود پرورش دهد و چیزی که به آن نیاز دارد استواری و ثبات­‌قدم است؛ استقامت و عزم راسخ.
شش) آنتونی مور در مورد نامه خداحافظی ری آلن بازیکن حرفه­‌ای بسکتبال به هواداران­‌اش حرف می­‌زند. جایی که بیشتر مردم از استعدادی خدادادی درباره پرتاب­‌های سه‌­امتیازی یا جامپ‌­شات­‌های ری صحبت می­‌کنند. ری آلن می‌­گوید نسبت دادن آن پرتاب­‌ها به استعدادی خدادادی، نادیده گرفتن هزاران ساعت تمرین سخت و طاقت­‌فرسای پرتاب توپ و مهارت پیدا کردن در آن است. کسب مهارت در هر چیزی هزینه دارد و ممکن است با صرف زمان و ساعت­‌های متمادی و یا تمرکز و صبح زود بیدار شدن از خواب همراه باشد. بیشتر افراد اوّلین مرحله سخت کسب مهارت را تاب نمی‌­آورند، هزینه آن را پرداخت نمی‌­کنند و ترجیح می‌­دهند در سطحی متوسّط بمانند. اگر فردی از پسِ ملال و خستگی ثابت‌­قدم بودن بر بیاید، می­‌تواند به اهداف متعدّدی که تعیین کرده برسد. حال الراد می­‌گوید تکرار هر چیزی می­‌تواند خسته­‌کننده و حوصله سر بر باشد؛ به همین دلیل تعداد افراد ماهر بسیار کم است. افراد معمولی روی نتیجه تمرکز می‌­کنند ولی افراد خیلی موفّق روی سیستم و فرآیند حساب باز می‌­کنند.

هفت) برایان کرانستون بازیگر نقش والتر وایت در سریال بریکینگ­‌بد در کتاب خودنگاشت­‌اش از اوایل دوران بازیگری‌اش می­‌گوید و این که در سطحی پایین و غیر حرفه‌­ای گیر کرده بوده است. با اینکه یک زندگی و درآمد آبرومندانه­‌ای برای خود داشت؛ در تبلیغ‌­های تلویزیونی بازی می­‌کرد، در نقش بازیگر مهمان ظاهر می­‌شد و خیلی زیاد در تست‌­های انتخاب بازیگر شرکت می­‌کرد. تا اینکه مربّی‌­اش برک کاستین به او پیشنهاد داد تا بیشتر از پیگیری مداومِ نتیجه، روی پروسه تمرکز داشته باشد و برایان از آن به بعد اگر در تست­‌های انتخاب بازیگر هم شرکت می‌­کرد، برای به دست آوردن شغل، پول و اعتبار نبود بلکه فقط می­‌خواست رقابت کند، کاری منحصر به فرد ارائه دهد. اگر به نتیجه کار فکر می­‌کرد، انتظارات خود را بالا می­‌برد و به احتمال زیاد هم شکست می‌­خورد. امّا شانس لذّت بردن از پروسه را به خودش داد و موفّق شد. وقتی او طرز فکر و مایندسِت خود را تغییر داد، احساس آرامش و آزادی بیشتری می‌­کرد. کسی که فقط روی شانس، استعداد، اعتبار و پرستیژ حساب کند، این درس­‌ها روی او تاثیری نمی‌­گذارند و او را رنج می­‌دهند. هر فرد حرفه­‌ای و موفّقی، یک زمانی خیلی بد و غیرحرفه­‌ای بوده است. برای این کار حتماً باید ساختار ذهن را از نو ساخت و تغییری اساسی در آن به وجود آورد.

* بیژن الهی؛
[به نقل از ویکی‌پدیا] جار: خرزهره؛ درختچه‌ای سمّی و همیشه‌سبز است که به طور معمول در پارک‌ها برای اهداف زینتی کاشت می‌شود. برگ خرزهره به برگ بید شبیه است ولی از برگ بید ستبرتر و بزرگ‌تر است. گل‌های سرخ و سفید دارد و حیوانات اگر برگ آن را بخورند می‌میرند.

این مقاله در وبلاگ هم با عنوان «قصد تو مخاطره است» منتشر شده است.


مهارتاستقامتبریکینگ بدتفکر سیستمیمایندست
کانتکت‌شیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید