(الف) عادت تجدیدنظر را پرورش دهید
۱- مثل یک دانشمند فکر کنید. هنگام ابراز عقیده، در برابر وسوسۀ موعظهگری، دادستانی یا سیاسیبازی مقاومت کنید. دیدگاه نوظهور خود را همچون یک فرضیه بپندارید و با دادهها آن را بیازمایید. همچون کارآفرینها که استراتژیهای کسب و کارشان را به دید آزمایش میبینند، باید چابکی لازم برای تغییر نظر را حفظ کنید.
۲- هویت خود را نه مبتنی بر عقاید بلکه بر اساس ارزشهایتان تعریف کنید. اگر به باورهای گذشتۀ خود وابسته نشوید و آنها را بخشی از خودانگارۀ کنونی خود ندانید، اجتناب از دام آنها هم راحتتر خواهد بود. خود را شخصی بپندارید که برای کنجکاوی، یادگیری انعطافپذیری ذهنی و دانش پژوهی، ارزش قائل میشود. در هنگام ابراز عقیده، فهرستی از عوامل آماده کنید که میتوانند ذهنیتتان را تغییر دهند.
۳- به دنبال اطلاعات مغایر با دیدگاههای خودتان باشید. میتوانید با به کارگیریِ مداوم ایدههایی که مفروضاتتان را به چالش میکشند، با سوگیری تأیید بجنگید، حبابهای فیلتر را منهدم کنید و از اتاقهای پژواک بگریزید. یک نقطه شروع آسان، میتواند پیروی از افرادی باشد که شما را به تأمل وامیدارند؛ حتی اگر عموماً با تفکراتشان مخالف باشید.
(ب) اعتماد به نفستان را تنظیم کنید
۴- مراقب سرگردانی در قلۀ حماقت باشید. تمایز اعتماد به نفس و شایستگی را تشخیص دهید. اثر دانینگ-کروگر میگوید که هر قدر خود را بهتر بدانید، ریسکِ دست بالا گرفتنِ خودتان هم افزایش مییابد و احتمال توقف پیشرفتتان هم بیشتر میشود. به منظور جلوگیری از اعتماد به نفسِ کاذب به دانش شخصی، سوژۀ معینی را در نظر بگیرید و تواناییِ خود برای توضیح آن را بسنجید.
۵- عواید تردید را کنترل کنید. در صورت تردید نسبت به تواناییها، دیدتان نسبت به موقعیت را عوض کنید و آن را فرصتی برای رشد بپندارید. میتوانید علاوه بر ایمان به ظرفیتِ یادگیریِ شخصی، راهکار کنونیتان برای حل مسئله را زیر سوال ببرید. اطلاع از نادانستهها، عموماً اولین گام به سمت ارتقای تخصص است.
۶- لذت اشتباه کردن را بپذیرید. پس از آگاهی از اشتباه، آن را نشانهای از کشف یک نکتۀ جدید بدانید. از خندیدن به خودتان نترسید. بدین ترتیب میتوانید کمتر از گذشته به دنبال اثبات خودتان باشید و بیش از پیش به پیشرفتتان توجه کنید.
(ج) از دیگران بخواهید که طرز فکرتان را زیر سوال ببرند
۷- در ملاقات با هر شخص، یک نکتۀ جدید از او بیاموزید. هر کس در یک زمینۀ خاص، اطلاعات بیشتری از شما دارد. از افراد بپرسید که اخیراً دربارۀ چه چیزی تجدید نظر
کردهاند یا در آغاز گفتمان، از خاطرات تجدیدنظرهایتان طی سال گذشته بگویید.
۸- نه صرفاً شبکۀ پشتیبان بلکه شبکۀ چالش هم بسازید. بهرهمندی از لیدرهای مشوق به نفعتان است، اما منتقد هم میخواهید که شما را به چالش بکشد. چه افرادی اندیشمندترین منتقدان شما هستند؟ پس از شناسایی این منتقدان، از آنها بخواهید که تفکرتان را زیر سوال ببرند. برای نمایش پذیرشتان نسبت به دیدگاههای مخالف، به آنها بگویید که چرا به واکنشهای منفیشان احترام میگذارید و ارزشمندترین نکات آنها در چه بخشهایی استفاده خواهد شد.
۹- از تعارض سازنده استقبال کنید. اختلافها لزوماً نباید ناخوشایند باشند. هر چند تعارضِ رابطه عموماً مضر است، اما تعارض وظیفه میتواند کمکحالتان برای تجدیدنظر باشد. اختلافنظر را تحت عنوان یک مناظره قلمداد کنید: در این صورت افراد با دیدگاهِ منطقیتری به آن مینگرند و کمتر از گذشته آن را یک مسئلۀ شخصی میپندارند.
(الف) سوالات بهتری بپرسید
10- هنر شنیدنِ متقاعدکننده را تمرین کنید. در تلاش برای گشودنِ ذهن دیگران، میتوانیم به جای سخنوریِ مداوم، حرفهایشان را بشنویم و به دستاوردهای بیشتری برسیم. چطور میتوانید علاقۀ خود برای کمک به افراد را نشان دهید تا دیدگاههای خودشان را شکل دهند و دلایل شخصی برای تغییر را بیابند؟ یک نقطۀ شروع عالی، افزایش پرسش نسبت به اظهارنظر است.
11- به جای علت به دنبال چگونگی باشید. وقتی افراد از علت دیدگاههای افراطیِ خود میگویند، عموماً تعهدشان به آن هدف را تشدید میکنند و مصرانهتر در پی برآوردهسازیِ آن خواهند بود؛ اما وقتی نحوۀ تحقق بخشیدن به دیدگاههایشان را توضیح میدهند، عموماً محدودیتهای برداشتشان را درک خواهند کرد و سعی میکنند تعدادی از عقایدشان را تعدیل کنند.
۱۲- این سوال را بپرسید: «چه شواهدی ذهنیتتان را تغییر خواهد داد؟» نمیتوانید با قلدری، دیگران را مجاب کنید تا با شما موافق باشند. عموماً بهتر است بپرسید که چه شواهدی، موجب گشودن ذهنشان خواهد شد و آیا میتوانید به سبک مدنظرِ
خودشان، آنها را قانع کنید یا نه.
۱۳- اساس شکلگیری یک عقیده را بررسی کنید. بسیاری از عقاید، (نظیر کلیشه های ذهنی انسان) مندرآوردی هستند و بدون تأمل عمیق یا دادههای دقیق شکل گرفتهاند. به منظور کمک به بازنگری افراد، از آنها بخواهید که تولدشان در یک دورۀ زمانی یا موقعیت جغرافیاییِ متفاوت و تفاوت اعتقاداتشان در آن شرایط را تجسم کنند.
(ب) اختلافات را نه یک نبرد بلکه همچون یک رقص بپندارید
۱۴- به نقاط مشترکتان اشاره کنید. مناظره نه یک جنگ بلکه شبیه به یک رقص است. اذعان به نقاط مشترک، تضعیفتان نمیکند، بلکه نشان میدهد خواهان مذاکره دربارۀ حقایق هستید و جناح مقابل هم ترغیب میشود تا دیدگاه شما را در نظر بگیرد.
۱۵- به خاطر داشته باشید که در اغلب اوقات، به کارگیری استدلالهای کمتر به نتیجۀ بهتری ختم خواهد شد. در صورت گردآوریِ استدلالهای بیش از حد برای پشتیبانی از یک ادعا، مخاطبانتان عموماً موضع دفاعی میگیرند و اجازه میدهید کل نظریۀ شما را بر اساس ضعیفترین استدلالتان رد کنند. به جای تضعیف اظهارنظر، تعدادی استدلالِ واقعاً قدرتمند آماده کنید و به همانها تکیه کنید.
۱۶- بر آزادیِ انتخاب، صحه بگذارید. گاهی اوقات، مقاومت افراد هیچ ربطی به مخالفتشان با یک استدلال ندارد، بلکه حسِ کنترل شدنِ رفتارشان را نمیپسندند. به آنها یادآوری کنید که میتوانند باورهای خودشان را انتخاب کنند و بدین ترتیب به استقلالشان احترام بگذارید.
۱۷- دربارۀ روند پیشرفتِ گفتمان صحبت کنید. اگر فضا احساسی شده، سعی کنید گفتگوها را به سمت فرآیند ببرید. همانند مذاکرهکنندههای ماهر که از احساسات خودشان میگویند و درکشان از احساسِ جناحِ مقابل را میآزمایند، گاهی میتوانید با ابراز یأس یا درماندگیِ شخصی و پرسش دربارۀ احساس مشابهِ سایر افراد، پیشرفتهایی داشته باشید.
(الف) گفتگوهای دقیقتری داشته باشید
۱۸- موضوعات مناقشهبرانگیز را پیچیدهتر کنید. هر داستان، بیش از دو وجه دارد. بهجای اینکه موضوعاتی دوقطبیساز را همچون دو روی سکه بپندارید، سعی کنید از دل وجوه فراوانِ یک منشور به آنها بنگرید. مشاهدۀ سایههای خاکستری میتواند پذیرش ما را افزایش دهد.
۱۹- از هشدارها و احتمالات طفره نروید. اذعان به آگاهی از ادعاهای مغایر و نتایج متناقض، سلیقه یا اعتبار شما را قربانی نخواهد کرد. این یک راهکار مؤثر برای جلب نظر مخاطبان و در عین حال تشویق آنها برای حفظ کنجکاوی است.
۲۰- قلمرو احساسات خود را گسترش دهید. لزومی ندارد برای یک گفتمانِ سازنده، یأس یا حتی برآشفتگی خود را پنهان کنید. کافی است آنها را در دل مجموعۀ گستردهتری از احساساتتان جای دهید؛ شاید بتوانید مقداری کنجکاوی نشان دهید یا حتی به سردرگمی و دودلیتان اذعان کنید.
(ب) تجدیدنظر را به کودکان بیاموزید
۲۱- هر هفته گفتمانی با موضوع تکذیب داستانهای دروغین در میز شام داشته باشید. تکذیب باورهای نادرست در سنین پایین، سادهتر خواهد بود و از این طریق میتوانید به بچهها بیاموزید که با تجدیدنظر کنار بیایند. هر هفته یک موضوعِ متفاوت انتخاب کنید؛ یک روز میتوانید به دایناسورها بپردازید و روز بعد به فضای خارج از جو زمین. هر بار مسئولیت باز کردنِ گفتگو دربارۀ آن داستان دروغین را به یکی از اعضای خانواده بسپارید.
۲۲- از بچهها بخواهید که چند نسخۀ اولیه بسازند و از دیگران بازخورد بگیرند. خلق نسخههای متفاوت از یک نقاشی یا داستان میتواند مشوق کودکان برای آگاهی از ارزش تجدیدنظر دربارۀ ایدههایشان باشد. نظرخواهی از دیگران نیز میتواند کمک حال آنها برای تداوم تحول استانداردهایشان باشد. بدین ترتیب میتوانند سردرگمی و ابهام را طبیعی بدانند و انتظار نداشته باشند که در همان اولین تلاش، به یک نسخۀ ایدهآل برسند.
۲۳- دیگر از بچهها نپرسید که وقتی بزرگ شدند، میخواهند چهکاره شوند. لزومی ندارد خودشان را در قالب یک شغل تعریف کنند. یک هویت معین میتواند مسیر سایر راهکارهای جایگزین را ببندد. به جای تلاش برای محدود کردن گزینههای بچهها، به آنها کمک کنید تا احتمالاتشان را گستردهتر کنند. لزومی ندارد یک چیز خاص باشند، بلکه میتوانند خیلی چیزها را انجام دهند.
(ج) سازمانهای یادگیرنده بسازید
۲۴- بهترین تجارت را رها کنید. بهترین تجارب یعنی هماکنون بهترین روتینها در سازمان استفاده میشوند. اگر خواهان تجدیدنظر افراد دربارۀ شیوۀ کاریشان هستیم، شاید بهتر باشد که مسئولیتپذیری فرآیند را به کار بگیریم و دائماً از آنها بخواهیم که به دنبال شناسایی رویکردهای بهتر باشند.
۲۵- امنیت روانی بسازید. در فرهنگهای یادگیری، افراد، دارای اعتماد به نفس لازم برای زیر سؤال بردنِ وضعیت کنونی هستند، بدون اینکه از تنبیهشدن بترسند. امنیت روانی، عموماً با رهبرانی آغاز میشود که شخصاً اسوۀ تواضع هستند.
۲۶- یک کارت امتیازی تجدیدنظر داشته باشید. تصمیمات را صرفاً بر اساس نتایج نسنجید؛ باید روند ارزیابی گزینههای گوناگون در طی فرآیند را هم بسنجید. کسب یک نتیجۀ خوب از طریق فرآیند نادرست، نشانهای از شانس است و نتیجۀ بد با طی یک فرآیند صحیح میتواند یک آزمایش هوشمندانه باشد.
(د) پذیرای تجدید نظر درباره ی آینده ی خود باشید
۲۷- آن برنامۀ ۱۰ ساله را دور بیندازید. آنچه در سال گذشته، نظرتان را جلب کرده،
شاید امسال حوصلۀ شما را سر ببرد و آنچه دیروز سردرگمتان میکرد میتواند یکی از جذابترین گزینههای فردا باشد. "علائق" صرفاً کشف نمیشوند، بلکه توسعه هم مییابند. اگر صرفاً گام پیش روی خود را برنامهریزی کنید، ذهنتان همواره پذیرای تجدیدنظر خواهد بود.
۲۸- نه صرفاً دربارۀ محیطِ پیرامون، بلکه دربارۀ اقداماتتان هم تجدیدنظر کنید. جستجوی خوشحالی میتواند موجب دور شدن آن شود. همیشه تعویض یک مجموعه شرایط با مجموعهای دیگر، کفایت نخواهد کرد. امکان افت و خیز "لذت" وجود دارد، اما "معنا" احتمالاً پایدارتر خواهد ماند. ایجاد حس هدفمندی، عموماً با اقداماتی در زمینۀ ارتقای یادگیری یا کمکرسانی شما به دیگران آغاز خواهد شد.
۲۹- برنامۀ منظمی برای چکاپ زندگی داشته باشید. امکان دارد به سادگی اسیر تشدید تعهد برای پیشروی در یک مسیر نادرست شوید. همان طور که برنامۀ منظمی برای چکاپهای سلامتِ بدن و مراجعه به پزشک دارید، برنامهریزیِ چکاپ زندگی در تقویم سالانه هم مفید خواهد بود. بدین ترتیب میتوانید میزان یادگیری، تکامل باورها و اهداف و نیاز به تجدیدنظر دربارۀ گامهای آتی را ارزیابی کنید.
۳۰- برای تجدیدنظر وقت بگذارید. وقتی به تقویمم نگاه کردم، متوجه شدم که بخش اعظم آن با کارهای گوناگون اشغال شده است. برنامهریزی کردم که روزی یک ساعت را صرف تفکر و یادگیری کنم. هماکنون تصمیم گرفتم یک گامِ بیشتر هم بردارم: یک برنامۀ هفتگی مشخص برای تجدیدنظر و فراموشی آموزههای گذشته دارم. به سراغ شبکۀ چالش خود میروم و میپرسم که به نظرشان باید در کدامین ایدهها و عقایدم تجدیدنظر کنم. اخیراً همسرم آلیسون گفت که باید دربارۀ شیوۀ تلفظ واژۀ «مایونز» تجدید نظر کنم.
منبع: سایت برآیند