مجله فرهنگی اجتماعی برای فردا
مجله فرهنگی اجتماعی برای فردا
خواندن ۲۴ دقیقه·۵ سال پیش

جامعه و روحانیت امروز


نقد و ارزیابی نقاط قوت و ضعف نهاد حوزه و روحانیت موضوعی بود که سال‌ها ذهنم را به خودش مشغول کرده بود. موضوعی که برای من در عین آسانی بسیار سخت بود. نقد روحانیونی که خودم نتیجه، نوه، فرزند و برادرشان بودم. با آن‌ها زیسته بودم و از آنچه می‌خواستم بنویسم بسیار می‌دانستم و از آنچه می‌دانستم بسیاری را نمی‌توانستم بنویسم. چه شب‌ها که تا نزدیکی‌های صبح با پدرم و دوستانش بحث و گفت‌وگو کردم و فردای آن با سؤالاتی بیشتر به نزدشان شتافتم. در طی این سی و اندی سال زندگی، نهاد حوزه و روحانیون را می‌دیدم که به‌سرعت در حال تغییرند، تغییرات مثبت و منفی. بعضی‌ها را به‌زعم خود نادرست می‌دانستم و برنمی‌تابیدم؛ و زبان به تحسین بعضی دیگر می‌گشودم. قضاوت روحانیون و ارتباط آن‌ها با مردم را در طی این سال‌ها رصد کرده بودم و نوع نگاه مردم را پاییده بودم. تجربۀ زیسته‌ام به من می‌گفت هر دو گروه مردم و روحانیون در اشتباه‌اند و دربارۀ هم به خطا قضاوت می‌کنند. روحانیت امروز کمتر مبتلابه‌های مردم را می‌داند. اگر می‌داند، فقط می‌داند و در منابر و جاهایی که می‌تواند صدا بلند کند، کمتر دم برمی‌آورد. منظورم اصلاً مسائل کلان حاکمیتی نیست، حرف از درد روزمرۀ مردم است، درد همسایه، درد کارگرانی که در بعضی از شرکت‌ها ماه‌هاست حقوق نگرفته‌اند، درد مرگ اخلاق در جامعه و درد نشنیدن صدای روحانیونی که تا دیروز پناه مردم بودند. مردم هم تمام جامعۀ روحانیت و حوزه را به یک‌چشم می‌نگرند و به یک چوب می‌رانند. آن‌ها بین روحانی‌ای که در کنار خیابان ایستاده و منتظر وسیلۀ نقلیه‌ای است تا به مقصد برسد و از ترس تحقیر مدت‌هاست کمتر سوار اتوبوس می‌شود یا کلاً در اماکن عمومی غیر از مساجد و هیئت‌ها ظاهر می‌شود، با آن روحانی که نقش پررنگ یک دلواپس را برای یک جناح سیاسی بازی می‌کند تفاوتی قائل نیستند. این موارد و هزاران مورد دیگر بود که جرقۀ گشودن پروندۀ پیش رو را زد و باعث شد در این مسیر با بزرگانی از حوزه هم‌کلام شویم. درنهایت از بسیاری ابهامات کاسته و بر بسیاری دیگر افزوده شد. در این نوشته سعی شده گلوگاه‌های چالش‌خیز در موضوع ارتباط بین مردم و نهاد روحانیت بررسی و در حد امکان تصویر روشنی از حوزه و طلاب امروز ارائه شود.

1- سرمایۀ اجتماعی

«نوع طلبه‌ها محبوبیت سابق را ندارند. درگذشته این صنف محبوب و محترم بود؛ اکنون ممکن است شخصی به‌خاطر رفتارش درجایی مورداحترام باشد؛ اما این موضوع دربارۀ نوع طلبه‌ها نیست. الآن اگر اختلافی بین طلبه و غیرطلبه در جامعه رخ دهد، چرا خیلی‌ها حداقل قسمتی از مشکل را از جانب طلبه می‌دانند؟ چون محبوبیت طلبه‌ها کم شده است. این‌ها مصیبت‌هایی است که اگرچه سخت است اما باید قبول کرد»1.

این جملات گفته‌های آیت‌الله شبیری زنجانی، یکی از مراجع امروز شیعه است که در دیدار با حجت‌الاسلام اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه کشور، بیان ‌شده است. جملاتی که مشابه آن را از زبان بسیاری از علما و محققان در این سال‌ها شنیده‌ایم. اگر محبوبیت را بتوان سرمایۀ اجتماعی به‌عنوان مجموعه‌ای از منابع مادی یا معنوی دانست که به یک فرد یا گروه اجازه می‌دهد تا شبکۀ پایداری از روابط کم‌وبیش نهادینه‌شده آشنایی و شناخت متقابل را در اختیار داشته باشند2 باید گفت یکی از مسائل امروز حوزه مسئلۀ کاهش سرمایۀ اجتماعی این نهاد مهم و تأثیرگذار کشور است. نهادی که طبق سخنان حجت‌الاسلام سید علی عماد، رئیس مرکز امور نخبگان و استعدادهای برتر حوزه‌های علمیه، سه هدف و مأموریت مهم بر عهده دارد: فهم درست، دقیق، روشمند، منضبط، روزآمد و کارآمد دین یعنی فهم درست دین؛ تبیین، نشر، بیان پیام وحی و نشر درست گزاره‌های دینی؛ و درنهایت تلاش، کوشش و اجتهاد در راستای تحقق هنجارهای دین در پهنۀ زندگی فردی و اجتماعی در بساط زمین یعنی اقامه دین3.

در سال‌های گذشته، یقیناً حوزه یکی از سرمایه‌دارترین نهادهای اجتماعی ایران بوده است. انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 را از یک بُعد می‌توان نتیجۀ سرمایۀ اجتماعی انباشتۀ نهاد حوزه و روحانیت شیعه دانست. روحانیتی که در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخی مردمی بودن خود را ثابت کرده و از هیچ‌چیز در راه باورهای خود و حمایت از مردم دریغ نکرده است. روحانیون و نهاد حوزه در کنار دیگر نهادهای مدنی و سیاسی هزینه‌های سنگینی برای انقلاب پرداختند و بسیاری از نخبگان این نهاد در سال‌های قبل از انقلاب طعم سال‌ها زندان و شکنجه و تعدادی نیز شهادت را چشیدند. در آن دوران مساجد سنگرهای اجتماعی بی‌بدیل نهاد حوزه به شمار می‌رفت و بازار به‌عنوان سنگر اقتصادی، در بسیاری از بزنگاه‌ها حمایت مالی از این نهاد را بر عهده داشت. توده‌های مردم، مرد و زن پیر و جوان، با یک نوار یا پیام امام خمینی (ره) به خیابان‌ها سرازیر می‌شدند و در برابر رژیم شاه سینه سپر می‌کردند. بعد از انقلاب نیز این روند ادامه یافت و دفاع مقدس عملاً صحنۀ رویارویی سرمایۀ اجتماعی انباشته‌شدۀ نظام در برابر ارتش تادندان‌مسلح صدام بود.

شاید دوران پس از جنگ را بتوان آغاز دورۀ کم‌رنگ شدن سرمایۀ اجتماعی روحانیت دانست. در این مقطع با ورود به دوران سازندگی، روحانیون، که به‌طور گسترده‌ای وارد بدنۀ حکومت شده‌ بودند، فرصت کمتری برای اندوختن سرمایۀ اجتماعی داشتند و مجبور شدند در تمام آن سال‌ها فقط از این سرمایه هزینه کنند.

در ادامه سه مؤلفۀ اصلی مشترک در تمام نظریات سرمایۀ اجتماعی را بررسی خواهیم کرد.


1-1- ارتباط

در روند تهیۀ گزارش، از طلاب جوان خواسته شد یک شبانه‌روز زندگی خود را در حوزه روایت کنند. از پاسخ‌های آنان دریافتیم عملاً طلاب در چند سال ابتدایی تحصیل ارتباط کمتری با مردم و جامعه دارند. محمدصادق می‌گوید: «24 ساعت یک طلبه خلاصه‌شده در کلاس و درس و کارهای شخصی، به‌علاوه بحث معنویات. کمی زودتر از اذان صبح بیدار می‌شویم و نماز صبح را به جماعت برگزار می‌کنیم. شروع کلاس‌های حوزه از ساعت 7 است. یک ساعت و نیم فاصلۀ بین نماز صبح تا شروع کلاس را یا به مباحثه و بحث آزاد می‌پردازیم یا پیش‌مطالعه. کلاس‌ها از ساعت 7 تا 14 برگزار می‌شوند. با توجه به حجم زیاد درس‌ها و بار معنایی آن‌ها، کلاس‌ها 45دقیقه‌ای است. 3 تا 4 کلاس را می‌گذرانیم تا حدود ساعت 10. بعد مباحثه‌ای داریم که در آن دو یا سه نفر طلبه درسِ تدریس‌شده را به‌صورت یک کنفرانس دانشگاهی با عنوان «مباحثه» ارائه می‌دهند. بعد از آن، از حدود 45 دقیقه قبل از اذان وقت استراحت و نماز و نهار است. بعدازظهر نیز یکی‌دو کلاس داریم. بعد از کلاس‌ها فعالیت‌های فوق‌برنامه در حوزۀ اخلاق و کلاس قرآن کریم برگزار می‌شود. در هفته دو تا سه جلسۀ هادیان اخلاق داریم که در آن مناظرۀ عملی و جدیداً بحث‌های تخصصی ارائه می‌شود. بعضی نیز به کلاس‌های زبان‌های خارجی یا دوره‌های طب اسلامی و مشاورۀ خانواده می‌روند که بسیار تخصصی‌تر از دانشگاه و به شکل اسلامی آن است. بعضی از طلاب نیز در زمان باقیمانده کتاب‌های جنبی مثل کتب شهید مطهری و امثال این‌ها را مطالعه می‌کنند که برای معنویت طلاب بسیار مفید است. درنهایت حدود ساعت 22 زمان خواب و استراحت است.»

با توجه به گزارش فوق، برخی از طلاب در سال‌های آغازین تحصیل عملاً ارتباط چندانی با جامعه ندارند؛ بنابراین وقتی بعد از چند سال با ذهن‌های مملو از مباحث تئوریک و با صدها بایدونباید فقهی و ایدئولوژیک وارد جامعه می‌شوند، جامعه را جهنم، همشهریان خود را جهنمیان و خود را ناگزیر از راهنمایی آنان به‌سوی بهشت می‌بینند. پس یا عطای مأموریت خود را به لقایش می‌بخشند و می‌کوشند گلیم خود را از آب بیرون بکشند، یا بر جامعه می‌تازند و با چوب فقه و بایدونبایدهای فقهی دستور به رعایت حدود می‌دهند و اگر در اداره‌ای یا نهادی ذی‌نفوذ باشند، سعی ‌می‌کنند احکام را بی‌چون‌وچرا اجرا و خاطیان را تنبیه کنند و یا سرانجام میان آموخته و یافته‌های خود و جامعه چنان فاصله‌ای می‌بینند که به ‌تمام آن‌ها شک می‌کنند و سرکش‌تر از هر فرد عامی بر دین و یافته‌های دینی و حوزه می‌تازند.

پیرامون تمامی نهادها، مکان‌ها و به‌طورکلی تاریخ و جغرافیای این نهاد را هاله‌ای از ابهام فراگرفته که کمتر کسی را در این زمانه یارای ورود به آن است. از نظر بُعد مکانی، مساجد، یعنی اجتماعی‌ترین مکان در اسلام، تنها به مکانی برای نمازهای یومیه مبدل شده‌اند و اغلب فقط یکی‌دو ساعت برای نماز ظهر و عصر و یکی‌دوساعت برای نماز مغرب و عشا باز هستند و در دیگر زمان‌ها به روی مردم بسته‌اند؛ زیرا این مکان به‌شدت مقدس است؛ به‌طوری که هر عملی غیر از نماز، وهن به مسجد به شمار می‌‎آید. ورود به حوزه‌های علمیه به‌عنوان یکی دیگر از مکان‌هایی که مردم می‌توانند در آنجا با روحانیون در ارتباط باشند، برای عموم ممنوع است. این حوزه‌ها برای مردم عادی به فضاهای اسرارآمیزی تبدیل ‌شده‌اند که روزی باید به کشف آن نائل آیند.

روحانیون را کمتر می‌توان در اماکن عمومی چون پارک‌ها، سینماها، سالن‌های نمایش و اماکن تفریحی مشاهده کرد. بسیاری از روحانیون، غیر از معدود طلاب جوانی که در اردوهای جهادی شرکت کرده یا شخصاً خود را در این زمینه تقویت کرده‌اند، قدرت ارتباط با نسل جوان را از دست ‌داده‌اند؛ از نیازهای آن‌ها بی‌خبرند و جوابی برای سؤالاتشان ندارند.

از نظر بُعد زمانی نیز ارتباط گستردۀ مردم و روحانیون به زمان‌هایی خاص محدود شده است: ایام محرم و صفر و احتمالاً ماه رمضان. البته پرچم‌دار اصلی این ارتباط نیز این روزها مداحان‌اند که به‌دلیل انتفاع مالی و اعتباری که برای آن‌ها به همراه دارد، هرروز به تعداد این مناسبت‌ها می‌افزایند؛ دهه‌های نوظهور مهدیه و محسنیه و مراسم‌های محرم طبق تاریخ شمسی از این نمونه‌اند که در مواردی با اعتراض مراجع نیز روبه‌رو شده است. در سایر اوقات، روحانیون و مردم کمتر با هم ارتباط دارند و به‌ناچار هرروز بیش‌ازپیش برای هم غریبه می‌شوند.


1-2- اعتماد

اعتماد یکی دیگر از مؤلفه‌های سرمایۀ اجتماعی است. طبق آمارهای گزارش‌شده در سال ۸۶، رتبۀ روحانیت به‌لحاظ اعتماد یا اعتبار چندان زیاد نیست؛ البته اعتماد یا اعتبار تعمیم‌یافته؛ چون ممکن است روحانی خاصی از ۱۰۰درصد اعتماد برخوردار باشد. در سال ۱۳۸۰، ۵۲درصد مردم معتقد بودند روحانیت اعتبار پیشین خود را حفظ نکرده است1. در پژوهش دیگری که در سال 1392 با عنوان «ارزیابی چگونگی تأثیر رسانه‌ها بر میزان اعتماد به روحانیت» انجام شده است، 7/10درصد پاسخ‌دهندگان اعتماد بسیار زیاد، 24درصد اعتماد زیاد، 27درصد اعتماد متوسط، 12درصد اعتماد کم و 3/26درصد اعتماد بسیار کم به روحانیون داشته‌اند2. در همین پژوهش وقتی از پاسخ‌دهندگان سؤال می‌شود تا چه حد به پرداخت خیرات و نذورات به روحانیون علاقه‌مندند، 20درصد گزینه‌های زیاد و خیلی زیاد و حدود 60 درصد کم و خیلی کم را انتخاب کرده‌اند.

به اذعان بسیاری از بزرگان، شاید اگر روحانیون به این شکل وارد بسیاری از ارکان مدیریتی و دولتی نمی‌شدند، اکنون از ارتباط و اعتماد مردم، که شالودۀ سرمایۀ اجتماعی‌شان است، بیشتر و بهتر برخوردار بودند. روحانی بیرون از سیستم راحت‌تر می‌تواند سیستم را نقد کند و باعث ارتباط منسجم مردم و حاکمیت شود. شهید مطهری در این باره معتقد بودند روحانیون نباید پست اجرایی دولتی بگیرند، مگر در شرایط اضطرار. طبق روایتی مرحوم هاشمی رفسنجانی با این عقیده مخالفت می‌کرد: «اگر ما نپذیریم، به‌جای ما داریوش فروهر برود؟»؛ اما شهید مطهری به‌طورکلی بر این نظر بود که روحانیت شیعه نباید دولتی شود و آن‌ها باید در کنار مردم باشند .3

بررسی حضور روحانیون در مجلس شورای اسلامی به‌عنوان یک نهاد انتخابی از ابتدای انقلاب تاکنون نشان می‌دهد هرچه از عمر انقلاب گذشته، میزان حضور روحانیون در ارکان انتخابی به‌دلیل کاهش اعتماد مردم کم‌رنگ‌تر شده است. در سال 13۵۹، مجلس اول 1/50درصد نمایندگان مجلس روحانی بودند؛ در سال 1363، مجلس دوم 23/55درصد؛ در سال 1382، مجلس هفتم 88/14درصد؛ در سال 1386، مجلس هشتم 12/15درصد؛ در سال 1390 مجلس نهم 37/9درصد و نهایتاً در سال 1394 در انتخابات مجلس دهم تعداد آنان به 52/5 درصد رسیده است.


1-2-1- دوگانگی در کلام

در بسیاری موارد دوگانه سخن گفتن و دوگانه عمل کردن روحانیون به اعتماد مردم ضربه زده است. در همین یک‌دو ماه اخیر و پس از انتشار لیست بودجه چقدر سخنان متفاوت دربارۀ استقلال یا وابستگی حوزه شنیده شد! آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی در درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم طی سخنانی به‌صراحت اعلام می‌کنند: «من تا به امروز یک ریال از بودجۀ دولتی نگرفته‌ام و در آینده هم نخواهم گرفت. آنچه ما به‌عنوان شهریه به طلاب می‌پردازیم وجوه شرعیه است و گاهی کمک‌های مردمی برای ساخت‌وسازها که خیرین کمک می‌کنند.»4

سید ابوالحسن نواب، رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب و رئیس هیئت‌مدیرۀ مرکز خدمات حوزه‌های علمیه در سخنانی متفاوت و در دفاع از بودجۀ حوزۀ علمیه گفت: «حوزه نباید از نظام مستقل باشد. مقولۀ پول گرفتن حوزه‌های علمیه از دولت بحث جدید و تازه‌ای نیست و بحث دامنه‌داری است؛ ولی آن آقایانی که می‌گویند استقلال حوزه از دولت، البته نمی‌دانم متوجه نظام اسلامی هستند یا نه؟ در نظام اسلامی که حوزه نباید از نظام مستقل باشد. حوزه و نظام اسلامی یکی هستند و باید در کنار هم باشند.»5

در جریان گفت‌و‌گوهای ماهنامه نیز آیت‌الله فقیهی، مدیر امور فضلای حوزه‌های علمیۀ استان اصفهان، در جواب به سؤالی دربارۀ بودجه‌های حوزه گفتند: «این بودجه‌ها مربوط به مدارس و تعمیرات است. ردیف بودجه‌ای که می‌گیرند برای تعمیر و احیای بناهای مدارس اصفهان است که خیلی تخریب‌ شده بودند. ازنظر حقوقی یک طلبه و روحانی در حوزۀ علمیه هیچ وابستگی به دولت ندارد.»

همان‌طور که مشاهده می‌شود حوزه عملاً تکلیف ارتباط خود را با نهاد حاکمیت نمی‌داند و متولیان اصلی به یک سؤال ثابت و مشخص پاسخ‌های متفاوت و حتی گاه متناقض می‌دهند. این موضوع شاید نشان‌دهندۀ این باشد که حوزه طبق سنت مألوف میل به مردمی نشان دادن خود دارد؛ اما از سویی خود را نه وابسته به حاکمیت، که خود حاکمیت می‌داند و بنابراین طلاب و علما را به ورود هرچه بیشتر به نهادهای حاکمیتی جهت کمک به حکومت و حمایت از آن تشویق می‌کند.

این نظر را می‌توان در سخنان آیت‌الله یزدی در گفت‌وگو با نشریۀ افق، یکی از نشریات حوزه دید:

«... ما چون خودمان در متن بوده‌ایم، خیلی متوجه نیستیم چه حادثه‌ای رخ ‌داده است. مسئلۀ ساده‌ای نیست که یک حکومت طاغوت که به قول خودش 2500سال سابقه دارد کنار برود و یک سید و عالم بزرگوار به‌تنهایی و برای رضای خدا وارد کار بشود و بسیاری از هم‌دوره‌ای‌های او در اوایل کار با او همراهی نکنند و بعدها به او کمک کنند تا آهسته‌آهسته پس از سال‌ها تبعید موفق بشود و این معجزه رخ بدهد. حال درست نیست که من و شما بگوییم اگر به حکومت کمک کنیم یا به او تذکر دهیم یا با او ارتباط برقرار کنیم، این با استقلال حوزه نمی‌سازد...» ایشان همچنین در ادامه می‌فرمایند: «من به جوانان حوزه می‌گویم که آینده برای شماست، سال‌های آینده مرجعیت حوزه برای شماست، حکومت برای شماست، شورای نگهبان و قوۀ قضائیه در اختیار شماست، اما آن را با چه چیزی می‌خواهید اداره کنید؟ شما الآن که جوان هستید موظفید ارتباط خود را با نظام و مقامات حفظ کنید و این ارتباط منافاتی با استقلال شما ندارد. حکومت باید به شما کمک کند، شما باید با نمایندگان مجلس و وزرای محترم رفت‌وآمد داشته باشید و حرفتان را هم بزنید.» 1


1-2-2- دوگانگی در عمل

به‌زعم تعدادی از بزرگان و علما، امروزه برخی از روحانیون که ادعای زندگی ساده‌زیستانه دارند و مردم را نیز به ساده زندگی کردن دعوت می‌کنند، در زندگی شخصی خود، خلاف گفته‌های خود رفتار می‌کنند؛ مسئلۀ آقازاده‌ها، ورود تعدادی از روحانیون یا فرزندانشان در قراردادهای مبهم اقتصادی و شایعات پیرامون آن‌ها در طی سال‌های اخیر ضربه‌های جبران‌ناپذیری به این نهاد زده است. یکی نبودن حرف و عمل بدترین ضربه را به هر نهاد و گروه شخصیتی وارد می‌کند و به سقوط جایگاه آن منجر می‌شود. شعر معروف حافظ را که حاوی چنین مضمونی است، «واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند/ چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»، امروز اکثر قریب‌به‌اتفاق جامعۀ بی‌مطالعه و شعرناآشنای جامعه از براست، از بس‌که آن را به‌عنوان متلک یا نقد برای این مخاطب خاص استفاده کرده است. دوگانه عمل کردن و دو یا چندگانه سخن گفتن اعتماد را از مخاطب سلب می‌کند.

البته باید اذعان داشت که بسیاری از طلاب و روحانیون واقعاً ساده‌زیست‌اند و در سطح مردم عادی و حتی به‌مراتب پایین‌تر از آنان زندگی می‌کنند که در قسمت‌های بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.


1-3- تعهد

ورود و نحوۀ حضور روحانیون به حکومت یکی از مناقشات اساسی و موضوعات اصلی بحث‌برانگیز در حوزۀ اندیشه سیاسی از ابتدای انقلاب تاکنون و حتی قبل از آن بوده است. این مسئله جدالی میان روحانیون و غیرروحانیون نیست. این بحث پیشینه‌ای تاریخی و طولانی دارد و روحانیون، به‌ویژه بزرگان حوزه، از مراجع تقلید تا مجتهدان و استادان و فضلا نیز همواره اظهارنظرهای گوناگون و گاه کاملاً مخالف با هم در این زمینه مطرح ‌کرده‌اند. در سال‌های ابتدایی انقلاب نظر رهبر انقلاب و بزرگانی چون شهید مطهری و آیت‌الله طالقانی نیز بر وارد نشدن روحانیون به حوزه‌های اجرایی بوده و گفت‌وگوی‌های فراوانی میان آن‌ها و گروهی متشکل از بزرگانی چون هاشمی رفسنجانی، شهید بهشتی و شهید باهنر که قائل به حضور روحانیون در بدنۀ حکومت بودند، شکل گرفته است.

آقای هاشمی رفسنجانی درزمینۀ این فرمودۀ امام می‌گوید: «درمورد حضور روحانیت در امور اجرایی، تفکر امام از آغاز شروع نهضت این بود که روحانیت در کار اجرایی کمتر شرکت کند و فقط ناظر و پشتوانۀ امور باشد. ایشان حضور روحانیت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیرروحانیون بود، کافی می‌دانستند. مخالفتشان با کاندیداتوری شهید بهشتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر پایۀ همین نظر بود.» 2

امام خمینی (ره) درنهایت پس از استعفای دولت بازرگان و برکناری مصدق به این نتیجه رسیدند که برای پیشبرد اهداف انقلاب به حضور پررنگ‌تر روحانیون در مصادر حکومت نیاز است و پس‌ از این مقطع اجازۀ ورود صادر شد. حال این موضوع که مجوز حضور روحانیون در مصادر حکومت موقت بوده یا امام خمینی به‌طور کامل نظر خود را تغییر داده‌اند، خود محل مناقشه است.

درمجموع می‌توان دو دیدگاه و رویکرد کلی را در پس این مباحثات و جدال‌ها مشاهده کرد:

1) روحانیت جانشینان پیامبر و امامان معصوم(ع) هستند و در عصر غیبت از ناحیۀ امام زمان(عج) موظف به تشکیل حکومت دینی و ادارۀ جامعه و اجرای حدود و قوانین شرع مقدس‌اند. هیچ ایرادی ندارد که روحانیون خود در ادارۀ حکومت نقش ایفا کنند؛ در این حالت، ضعف‌ها نه به ‌پای دین، بلکه به‌ پای خود افراد گذاشته می‌شود. ورود روحانیت به عرصۀ سیاست برای تشکیل و ادارۀ حکومت یک تکلیف الهی است و غفلت از آن موجب معصیت و پاسخ‌گویی در آخرت است.

2) شایسته نیست روحانیت خود را درگیر امر حکومت کند؛ زیرا هم به خود و هم به دین و باور مردم ضربه می‌زند. روحانیت همواره متولیان امر دین شناخته ‌شده‌اند و توفیق نیافتن در ادارۀ شایستۀ حکومت سبب می‌شود مردم روحانیت و نهایتاً دین را در ادارۀ جامعه و حکومت ناتوان بدانند. این امر سبب روی‌گردانی از روحانیت و دین خواهد شد. روحانیت وظیفۀ نظارت و مراقبت از حکومت را از باب امر به ‌معروف و نهی از منکر و نصیحت پیشوایان مسلمین به عهده ‌دارد.

در عمل با توجه به چشم‌دیدها و تجربۀ زیستۀ هریک از ما، به نظر می‌رسد روحانیت تا حد زیادی تعهد خود را به مردم از دست ‌داده است. جامعۀ حوزوی امروز را می‌‎توان به سه گروه تقسیم کرد: 1- روحانیونی که باواسطه یا بی‌واسطه در امور حاکمیتی درگیر شده‌اند؛ 2- طلابی که تحت آموزش حوزه هستند؛ 3- روحانیونی که وظایف سنتی خود را در قالب امامت جماعات مساجد و روضه‌خوانی و منبر انجام می‌دهند و کمتر وارد مسائل حاکمیتی شده‌اند. از این سه دسته، گروه اول که مسئولیت‌های حاکمیتی دارند، عملاً خود را موظف به حمایت از حاکمیت در برابر نقدها و نارضایتی‌های مردمی می‌دانند و از قضا رفتارها، سخنان و عملکرد این گروه حداقلی بیشترین نمود را در جامعه دارد و درست یا نادرست، روحانیت و حوزه از نگاه غالب مردم با این گروه سنجیده می‌شود. گروه دوم، یعنی طلاب جوان تحت آموزش نیز با توجه به آموزه‌ها و رویکرد حوزه، خود را بیشتر به گروه اول و حاکمیت نزدیک‌ می‌دانند تا مردم؛ و معمولاً در صف‌بندی‌های مردم و حاکمیت، زمانی که اعتراض یا نقدی به حاکمیت وارد می‌شود، در صف حاکمیت می‌ایستند. دستۀ سوم معمولاً مانند مردم عادی زندگی می‌کنند. این گروه غالباً ناراضی‌اند و در برابر گروه اول و حاکمیت نقش منتقد را دارند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین کریم خان‌محمدی عضو هیئت‌علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در گفت‌وگو با مباحثات دلایل نارضایتی مردم از روحانیت امروز را چنین برمی‌شمرد:

«روحانیت تا دیروز به مردم وابسته بود؛ یعنی ارتزاق روحانیت از طریق مردم بود؛ این وابستگی اقتصادی باعث می‌شد روحانیت حامی مردم باشد؛ آن‌ها را اقناع کند و به نیازهایشان توجه داشته باشد؛ اما پس از انقلاب از آنجا ‌که حکومت متعلق به روحانیون شد، روحانیون به‌واسطۀ استقلال مالی، دیگر وابستگی و نیاز به مردم پیدا نکردند؛ اکثراً در ادارات مشغول شدند و ارتزاقشان دولتی شد و به همین دلیل دیگر به مردم احساس نیاز نمی‌کردند. این مسئله منجر به عدم توجه به خواسته‌های مردم شد؛ یعنی دیگر رضایتمندی مردم برای روحانیت مسئله نیست و این باعث کاهش محبوبیت شد.» 1

با توجه به مباحث فوق به نظر می‌رسد روحانیت امروز نسبت به گذشته تعهد کمتری به مردم دارد؛ یا حداقل به‌دلیل تأثیرگذارتر بودن روحانیون بدنۀ حاکمیت و دلایل دیگر، کاهش تعهد این نهاد نسبت‌به مردم پررنگ‌تر دیده می‌شود و این امر درمجموع به سرمایۀ اجتماعی روحانیت ضربه وارد کرده است.

2- سرمایه‌های نمادین

اگر بخواهیم از منظر توسعه به حوزه نگاه کنیم، باید بدانیم توسعه برای حوزه یعنی توانایی در تولید، تکثیر و حفاظت از سرمایه‌های نمادین، یعنی برون‌دادهایی چون شیخ بهایی، میرفندرسکی، سهروردی، شیخ صدوق، شیخ مرتضی انصاری، سید رضی و در عصر حاضر یعنی مطهری، بهشتی، علامه محمدتقی جعفری و علامه طباطبایی. حوزه‌ای که نتواند سرمایۀ نمادین تولید و تکثیر و از آن حفاظت کند، توانایی توسعه ندارد. سرمایۀ نمادین یکی از انواع سرمایه‌های انسانی و اجتماعی حوزه است؛ یعنی فردی که به مرز شهرت یا آگاهی عمومی رسیده است و وقتی گروه، جامعه یا ملتی اسم او را می‌شنوند، احساس افتخار و احترام به آن‌ها دست می‌دهد. با توجه به وضعیت فعلی حوزه می‌توان گفت یکی دیگر از مسائل امروز حوزه کم شدن این نوع از سرمایۀ اجتماعی است. به نظر می‌رسد هرچه تزریق سرمایۀ اقتصادی به حوزه بیشتر شده، از میزان سرمایه‌های نمادین آن کاسته شده است.

دکتر هاشم هاشم‌زاده هریسی، عضو مجلس خبرگان رهبری، چندی پیش در حاشیۀ بازدید از موزۀ علما و مفاخر آذربایجان می‌گوید: «علمای گذشته در تأثیرگذاری معنوی بر افراد، به‌خصوص جوانان تأثیر ویژه‌ای داشتند؛ اما متأسفانه علمای عصر حاضر در تأثیرگذاری معنوی اثر کم‌تری داشته و علت تفاوت آن‌ها باید بررسی شود.» 2

کریم خان‌محمدی، عضو هیئت‌علمی دانشگاه باقرالعلوم، در گفت‌وگو با مباحثات دلیل خالی شدن حوزه از سرمایه‌های نمادین را این‌گونه تحلیل می‌کند: «این نخبگان هستند که می‌توانند یک مرکز علمی را بالنده نگاه ‌دارند. متأسفانه امروزه بیشتر نخبگان حوزوی نسل ما در دانشگاه هستند و کمتر در حوزه باقی‌مانده‌اند. حوزه نخبگان خود را تحویل دانشگاه می‌دهد؛ یعنی اکثراً طلاب نخبه از هم‌دوره‌ای‌های ماـ آن‌ها که بسیار باسواد بودندـ اکنون استاد دانشگاه هستند؛ بنابراین دانشگاه ما را جذب کرده و این نوعی استعمار است. درجه‌دوم‌ها هم بیشتر جذب قوۀ قضائیه شدند. درجات سوم و چهارم هم جذب سپاه و نیروی انتظامی می‌شوند. اتفاقاً آن‌ها که نتوانستند در این مراکز جذب شوند، می‌روند به دنبال رسالت طلبگی و در مناطق مختلف به‌عنوان روحانی مستقر، کار تبلیغی می‌کنند. جامعه هم این‌ها را به‌عنوان آخوند می‌شناسد و از این زاویه می‌بیند. به‌هرحال من به‌عنوان یک مشاهده‌گر که عینک جامعه‌شناسی هم دارم حوزه را این‌طور توصیف می‌کنم. نتیجۀ چنین وضعیتی، پایین آمدن جایگاه علمی حوزه است.» 3

درمجموع به نظر می‌رسد حوزه در بازتولید سرمایۀ نمادین برای خود و جامعه دچار مشکل شده است. لازم است این موضوع به‌عنوان یکی از مسئولیت‌های متولیان حوزه، جهت عارضه‌یابی بررسی شود؛ زیرا افول سرمایه‌های نمادین یعنی افول حوزه.

3- معیشت

نقطۀ عطف دیدگاه و برداشت جامعه دربارۀ روحانیت به موضوع معیشت مربوط است. در گفت‌وگو با طلاب مدرسۀ صدر و تعدادی از طلاب دیگر در این باره از آن‌ها سؤال کردیم. آنان از اینکه جامعه دربارۀ زیستِ مالی آن‌ها قضاوت صحیحی ندارد ناراحت و حتی گاهی عصبانی بودند؛ از اینکه مردم آنان را مرفهان بی‌دردی می‌دانستند که با ورود به حوزه دیگر غم نان ندارند و فقط به ضَرَبَ زَیدٌ می‌پردازند. یکی از مهم‌ترین موضوعات گفت‌وگوی دوساعتۀ ما با طلاب جوان به این موضوع اختصاص داشت. آن‌ها از تنگناها و مضیقه‌های مالی خود می‌گفتند. از نداشته‌های مالی، از متلک‌های خویشاوندان و دوستان در زمانی که به شهر یا روستای خود برمی‌گردند و از نیش و کنایه‌های مردم دراتوبوس و کنار خیابان. طلاب، بنا به گفتۀ خودشان، به تأسی از بزرگان دین به فقرشان فخر می‌کنند؛ اما از قضاوت‌ها و زخم‌زبان‌های مردم غمگین‌اند.

وقتی گفتند میزان شهریۀ دریافتی یک طلبه مبلغی بین 200 تا 700هزار تومان است، چشمان و دهان دو دوست همراه من از تعجب بازمانده بود. باور این امر دشوار می‌نماید؛ زیرا در این وانفسای هزینه‌های اقتصادی زندگی، گذران امور با این مبلغ بیشتر به معجزه می‌ماند؛ اما واقعیت ‌انکارناشدنی این است که بیش از 90درصد طلاب، اعم از مجرد یا متأهل و در پایه‌های مختلف تحصیلی، چیزی بیش از مبلغ یادشده دریافت نمی‌کنند. البته طبق گفتۀ یکی از مسئولان حوزه، برای بعضی از طلاب که منبری یا پیش‌نمازند مبلغی نه‌چندان زیاد به این مبلغ اضافه می‌شود. ‌گاهی هم مراسم‌های فصلی مانند محرم و صفر و رمضان نیز به کمک این طلاب می‌آید و در این فصل‌ها آنانی که اهل منبر و روضه‌اند می‌توانند قسمتی از عقب‌ماندگی‌های مالی خود را جبران کنند. گفتنی است طلبه تا پایۀ شش حق اشتغال ندارد و تنها در صورت شاغل نبودن، شهریۀ یادشده به او تعلق می‌گیرد.

10درصد باقیمانده، یعنی آنان که تمکن مالی خوبی دارند، روحانیونی هستند که یا پست‌های حکومتی دارند (قضات، مسئولان عقیدتی سیاسی ارگان‌ها، نمایندگان مجلس و...)، یا دارای دفتر ثبت ‌اسناد و ازدواج هستند یا اینکه خانوادگی ثروتمندند.

وقتی از حجت‌الاسلام باطنی، جانشین مدیر حوزه‌های علمیۀ استان اصفهان، دربارۀ میانگین شهریۀ طلاب می‌پرسیم، شهریه را نوعی کمک‌هزینۀ تحصیلی می‌داند و می‌گوید: «بستگی به سطح تحصیل افراد دارد؛ کسی که در پایه‌های پایین قرار دارد، حدود 70 هزار تومان دریافت می‌کند که بخشی از آن بابت تغذیه است. بالاترین شهریه مربوط به کسی است که استاد حوزه و در حال تدریس باشد، تمام مراحل تحصیلی حوزه یعنی ده پایه را گذرانده باشد و چند سال درس خارج خوانده باشد و متأهل هم باشد. مبلغ این شهریه حدود 800 هزار تومان است.»

محمدعلی که تازه شش ماه است طلبه شده در این باره می‌گوید: «اکثر ما به همین شهریه قناعت می‌کنیم و از خانواده دریافتی نداریم؛ اما برخی خانواده‌ها حمایت می‌کنند. طلبه‌های رده پایین‌تر نمی‌توانند سخنرانی یا کارهای فرهنگی مذهبی و... انجام دهند؛ چون دروسشان بسیار سخت است و از طرفی هم علم آن‌چنانی ندارند که بتوانند تبلیغ کنند.» وقتی دربارۀ بیشترین سطح درآمد یک حوزوی از او می‌پرسم، می‌گوید: «به غیر از موارد استثنایی، شاید بیشترین درآمد را استادان دارند. از کلاس و درس هزینه‌هایی درمی‌آورند، از طریق تألیف کتاب، منبر و همین‌طور از ارگان‌ها و... درآمد خود را بالا می‌برند؛ اما یک طلبه تا پایۀ شش که معمّم نشده‌اند میانگین دریافتی‌شان از 400 هزارتومان بیشتر نخواهد بود.»

وقتی از مهدی می‌پرسم آیا شهریۀ دریافتی کفاف هزینه‌های زندگی‌اش را می‌دهد، می‌گوید: «ازلحاظ مالی غنی هستیم و امیدمان به امام زمان است. ما با قناعتی که داریم غنی هستیم. اگر غنی بودن داشتن ثروت دنیا، ماشین و خانه و ... است، ما هیچ‌کدام را نداریم و مبلغ دریافتی فقط هزینۀ کتاب و رفت‌وآمد ما خواهد شد. من در طی چهار ماه نزدیک به ده جلد کتاب لازم دارم و این مبلغ حتی برای خرید کتاب مکفی نخواهد بود. سقف شهریۀ یک مجرد 150 هزار تومان است. اگر متأهل باشیم دو برابر می‌شود.»

4- سبک زندگی شغلی

آیا طلبگی و روحانی بودن شغل است؟ آیا ارتزاق از راه دین اشکالی دارد؟ این سؤال را در جریان این پرونده از تعداد زیادی از طلاب و روحانیون پرسیدیم. اگر پیامبر(ص) و حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) را اولین مبلغان و روحانیون اسلام بدانیم، با کمی مطالعه در سیرۀ ایشان می‌فهمیم اینان هیچ‌گاه از این راه ارتزاق نکردند و همچون دیگر پیامبران، برای امرار معاش چوپانی و کشاورزی و تجارت و... می‌کردند. اگر بخواهیم بگوییم اکنون گسترۀ فعالیت بیشتر شده و اقتضای زمان مسائل و راه‌حل‌های متفاوتی را ایجاب می‌کند در جواب باید گفت گسترۀ حکومت حضرت علی(ع) اگر بیشتر از امروز نبوده باشد، کمتر هم نبوده است. علاوه بر این، با تکیه بر دلایل عقلی هم می‌توان گفت مبلغ دینی که نانش را از دیگران چه مردم و چه حاکمان بگیرد ممکن است دین را به نفع هریک از دو گروه فوق تفسیر کند. امام جماعتی که چشم به اندک مبلغ آخر ماه مأمومین دارد احکام را آن‌چنان‌که آنان می‌خواهند تفسیر می‌کند، نماز را طبق خواست آن‌ها کوتاه و بلند می‌کنند، برای بهرۀ بانکی طبق نگاه حاکمیت راه فرار می‌جوید و پیروزی یک جناح را چنان مهم می‌پندارد که قائل است از بزرگ‌ترین گناهان کبیره می‌توان توبه کرد؛ اما افتادن سرنوشت اسلام به دست جناح مقابل باعث جهنمی شدن مسلم افراد می‌شود.

وقتی طلاب مدرسۀ صدر از میزان کم شهریه و نگاه سنگین مردم شکایت می‌کردند، از آنان پرسیدم چرا کار نمی‌کنند و پاسخ آن‌ها علاوه بر اشاره به ممنوعیت کار تا پایۀ شش، بر این باور استوار بود که در شأن طلبه و شأن لباس روحانیت نیست که هر کاری انجام دهد. یکی از این طلاب مثلاً رانندگی را در شأن یک طلبه نمی‌دانست و وقتی گفتیم ائمه و پیامبران کشاورزی و چوپانی می‌کردند، ما را به اقتضائات زمانه ارجاع دادند. در خلال تهیۀ این گزارش با تعدادی طلبه آشنا شدیم که زنبوردار، مدیر مزرعه پرورش شترمرغ، دندان‌پزشک، جراح و عضو نظام‌مهندسی بودند؛ اینان چنان معدود و انگشت‌شمارند که هم در میان طلاب مشهور و معروف‌اند و هم تعجب خود طلاب و جامعه را برمی‌انگیزند.

به نظر می‌رسد یکی از فضاهایی که می‌تواند روحانیت را به جامعه و مردم نزدیک‌تر کند همین حوزۀ اشتغال است. روحانیون اگر برای کارها شأنیت‌های مختلف قائل نشوند و به تأسی از احادیثی که خود نقل می‌کنند کار درراه تأمین معیشت را همسنگ جهاد بدانند، آنگاه رابطۀ مردم با آنان به‌لحاظ کمّی بیشتر می‌شود و شناخت عمیق‌تری میان دو گروه مردم و روحانیت شکل می‌گیرد. در این حالت برداشت‌ها به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود و جامعه در مسیر صحیح‌تری گام برمی‌دارد.


سرانجام

در یک نگاه کلی می‌توان دید سیستم ارتباطی مردم و نهاد روحانیت دچار اختلال شده است و به نظر می‌رسد برای حل این مسئله نیازمند تعریف مکانیسم ارتباطی جدیدی باشیم. در حال حاضر به هزار دلیل گفته و نگفته پیکان انتقاد به سمت این نهاد نشانه رفته است؛ انتقاداتی گاه به‌حق و گاه مغرضانه، گاه از سر دلسوزی و گاه از سر دشمنی، گاه به هدف اصلاح و گاه به هدف تخریب. مطابق جملۀ معروفی از یکی از بزرگان، هرچه فردی یا نهادی بزرگ‌تر ‌شود، در معرض امتحانات، ابتلائات و اشتباهات بزرگ‌تری نیز قرار می‌گیرد. حوزه نیز باید بداند به دست گرفتن قدرت بر اساس یک تئوری حاکمیتی آزمون‌نشده (به‌ غیر از دوره‌ای کوتاه در عصر حضرت رسول(ص) و امام معصوم(ع))، همان‌طور که می‌تواند فوایدی داشته باشد، سختی‌ها، مصائب، اشکالات و مضراتی نیز به دنبال خواهد داشت. صدرنشینی در قالب تعریف‌شدۀ امروز آن ترکیب پرخطری از قدرت، ثروت، سیاست و دین است که اگر بر آن نظارت‌های درونی متصدیان دین و نظارت‌های بیرونی چون امر به ‌معروف و نهی از منکر، که امام علی(ع) آن را حق حاکمان بر مردم می‌داند، نباشد می‌تواند جامعه را به سمت‌وسوی خطرناکی بکشاند؛ بنابراین این نهاد در این برهۀ خطیر نیازمند چنان سعه‌صدری است که براساس آن در ابتدا درِ نقد را بیشتر از پیش باز کند و پس‌ از آن با منتقد، علی‌گونه رفتار کند، تلخی نقد را بپذیرد، از درست آن پند گیرد و خطای آن را به دیدۀ اغماض ببخشد.

برای دانلود نسخه کامل ماهنامه اینجا کلیک کنید.

جامعهروحانیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید