افسانه احسانی، متخصص اکوتوریسم و کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی توریسم، در جهت زنده کردن هنر اصیل عروسکسازی بومی در سراسر ایران گامی بزرگ برداشته است. او که از سال 1384 رئیس هیئتمدیرۀ مؤسسۀ آوای طبیعت پایدار است، با برگزاری کارگاهها و نشستهایی کمک کرد تا مردمان سازندۀ عروسکها، ارزشهای بومی خویش را به یاد آورند و به هویت اصلیشان بازگردند. به این ترتیب او توانست عروسکهای بومی مناطق مختلف ایران، مانند قشم، قزوین، خراسان، سیستان و بلوچستان و... را زنده و با کارآفرینی برای زنان روستایی، زمینۀ اشتغال و کسب درآمد آنان را مهیا کند. با همکاری تیم مؤسسۀ آوای طبیعت پایدار و همت بانوان روستایی عشایری و حامیان طرح، از سال 1390 ایدۀ احیا و بازتولید عروسکهای بومی با هدف حفظ فرهنگ و ارزشهای طبیعی (از طریق ایجاد معیشت مکمل) با جدیت تمام از سوی این بانو و همراهانش پیگیری و اجرا شد.
ایدۀ احیای عروسکهای بومی ایران را اولین بار چه کسی مطرح کرد؟
این ایده اولین بار در سال 1384 به ذهن من رسید؛ زمانی که برای آموزش گردشگری به اهواز رفته بودم و افرادی از مناطق مختلف برای ما هدایایی آورده بودند. یکی از این هدایا عروسکی محلی بود که بانویی شوشتری آن را به من هدیه داد. در آن زمان به ذهنم رسید که احتمالاً مناطق دیگر ایران نیز عروسکهای خود را دارند و این محصول میتواند در قالب پروژههای معیشت پایدار تولید شود و مردمان سازندۀ آنها را به هویت اصلیشان برگرداند. اگر احیا بهمعنای بازآفرینی این عروسکها باشد، بهویژه در مناطقی که ساخت آنها سالها به فراموشی سپرده شده بود، میتوانم بگویم بله، ما این کار را کردیم. شروع کار ما در سال 1389 در جزیرۀ قشم بود که عروسک «دختولوک» را بازآفرینی کردیم؛ سپس این کار را در مناطق دیگر ایران ادامه دادیم. به این ترتیب عروسکهای محلی با حفظ اصالت و هویتشان بهعنوان سوغاتی برای عرضه به گردشگران و با هدف توسعۀ پایدار و حفظ محیطزیست بازآفرینی شدند.
تا به امروز عروسکهای بومی کدام مناطق را احیا و بازآفرینی کردید؟
این ایده اولین بار در استان هرمزگان، جزیرۀ قشم، در جشنوارۀ اولین عروسکهای بومی اجرا شد. بعد ما این کار را در خراسان جنوبی، روستای سربیشه ادامه دادیم؛ سپس این پروژه در روستای الولک و اردبیلک قزوین انجام شد. حدود سه سال پیش در نشست زنان کارآفرین، خانم میریام گوتس، صاحب موزۀ رهگشا در بادرود کاشان را تشویق کردیم و ایشان نیز برای بازسازی عروسکهای بومی منطقۀ خود اقدام کرد. در همین نشست دوستان گیلانی ما در اقامتگاه گیلهبوم عروسکهایی را در منطقۀ خود بازآفرینی کردند. این کار در روستای قلعهقاف استان گلستان نیز انجام شد. در پی این اقدامات، دوستانی در زابل بهطور خودجوش به این ایده علاقهمند شدند و این کار را در آنجا ادامه دادند. سپس در روستای گلسفید با همکاری انجمن پاما و حمایت سازمان محیطزیست و سازمان ملل، پروژهای برای حفظ منابع طبیعی و محیطزیست انجام دادیم؛ یکی از کارهای ما در آن پروژه بازآفرینی عروسک «بازبازک» بود. سپس خانم بهناز پویان از دزفول با دیدن برنامۀ ما در مجموعه خندوانه تصمیم گرفت عروسک «بی» را بازآفرینی کند که به زمان مادربزرگشان مربوط میشد. اکنون نیز این حرکت در ریگان کرمان، سهقلعۀ
خراسان جنوبی، آبدانان ایلام و هجیج کردستان رواج یافته است. در حال حاضر بسیاری از استانهای ایران از این ایده بهره گرفتهاند و در حال بازآفرینی عروسکهای بومی خود هستند.
بنا بر سالها تجربۀ عملی در این زمینه، فکر میکنید این کار چه مزایایی برای جوامع محلی دارد؟
از دیدگاه من مهمترین مزیت این کار آشتی دادن و آشنا کردن مردم سازندۀ این عروسکها با هویت و اصالتشان است؛ همچنین این کار سبب تقویت خودباوری و اعتمادبهنفسشان میشود. علاوهبر اینها، این کار سبب شده مردم مناطق مختلف دانش بومی، لباسهای بومی، آدابورسوم و غذاهای بومیشان را دوباره به یاد بیاورند؛ حتی در درازمدت به حفظ خانههای بومی و معماری سنتیشان نیز کمک کرده است. بسیاری از عروسکسازها به من گفتهاند که از وقتی عروسک میسازند، بیشتر به فرهنگشان علاقهمند شدهاند و پشیماناند از اینکه روزی به پدر و مادرهایشان میگفتند خانههای قدیمیشان را خراب کنند و خانههای جدید بسازند؛ همچنین انگیزۀ حفاظت از محیطزیست در این مردم بسیار افزایش پیدا کرده است. مزیت دیگر ساخت این عروسکها کمک به بهبود وضع اقتصادی از طریق ایجاد درآمد کمکی است. سازندگان این عروسکها در برخی مناطق توجه گردشگران را به عروسکهایشان جلب کردهاند؛ مثلاً برخی از گردشگران برای ساخت عروسک به روستای الولک قزوین میروند و ضمن یادگیری ساخت عروسک با مردم این روستا ارتباط برقرار میکنند. به گفتۀ خود عروسکسازها، از وقتی آنها عروسک میسازند اعضای خانواده ارزش بیشتری برایشان قائلاند و رابطۀ میان نسلهای مختلف خانواده بهتر شده است. آنها معتقدند از وقتی عروسک میسازند توجه کودکان به این مقوله بیشتر شده و کمتر به خرید عروسکهای آماده علاقه دارند.
بازآفرینی عروسکهای بومی چه مزایایی برای گردشگران دارد؟
گردشگران چند دستهاند: یکی آنها که با هدف دیدن سازندۀ عروسکها به این مناطق سفر میکنند؛ دیگری آنهایی که بهطور اتفاقی با عروسکها و سازندههایشان در خود روستاها آشنا میشوند؛ و دستۀ بعدی کسانی هستند که از طریق راهنمایان تور در تهران به سراغ ما میآیند تا عروسکهای سازندهها را خریداری کنند. باید اذعان کنم که تا پیش از اقدامات آوای طبیعت پایدار چنین محصولی برای عرضه وجود نداشت و کسی چندان از وجود چنین فرهنگی در سرزمین ما آگاه نبود. عرضه و تقاضای این عروسکها پس از شروع پروژههای ما و دوستانمان افزایش یافته و باعث آشنایی بیشتر گردشگران با این مقوله از فرهنگمان شده که ازنظر من پیشرفت راضیکنندهای است.
محل عرضۀ این عروسکها برای فروش کجاست و استقبال از این عروسکها چطور است؟
در جاهایی که ما روی پروژۀ عروسکهای بومی کار میکردیم یا در این باره از ما راهنمایی میخواستند، تأکید میکردیم که هویت و اصالت عروسک مهم است و باید حفظ شود. به همین دلیل چندان به بحثهای زیباییشناسی، آنطور که مدنظر هنرمندان و طراحان است و تغییرات زیادی در عروسک ایجاد میکند، وارد نشدیم؛ درواقع تمام تلاشمان این بود که این عروسکها دستنخورده باقی بمانند. از آنجا که چشم مردم به عروسکهای پشت ویترین عادت کرده است، معمولاً نمیتوانند ارزش این نوع عروسکها را آنطور که باید درک کنند؛ زیرا این نوع عروسکها را بیشتر مادرها از روی عشق برای فرزندانشان میساختند و معمولاً برای فروش نبوده و جنبه اقتصادی نداشته است؛ البته بهاستثنای برخی مناطق خوزستان که عروسکهای بی را برای فروش میساختند. ما ازطریق نمایشگاههای فراوان، نشستهای مختلف و برنامههای تلویزیونی کمکم توجهها را به این عروسکها جلب کردیم. در حال حاضر علاوه بر اینکه این عروسکها در مؤسسۀ آوای طبیعت پایدار در تهران عرضه میشوند، فروشگاهی نیز به نام «ماه گنج» در باغ فردوس تهران راهاندازی شده که دوستانی از میان اعضای داوطلب پروژهها آن را اداره و بهطور مستقل در امر فروش این عروسکها فعالیت میکنند. در باغ اکبریۀ بیرجند نیز اولین موزۀ عروسکهای بومی تأسیس شده است که فروش این عروسکها در آنجا نیز انجام میشود. در بعضی مراکز هم که دغدغۀ آنها واقعاً عروسک است، نه فروش و تجارت، این عروسکها به فروش میرسد؛ البته تلاش ما بیشتر این است که مردم برای خرید و دیدن این عروسکها به روستاها سفر کنند و با سازندهها تعامل کنند.
در پس هرکدام از این عروسکها فرهنگ و باوری نهفته است که به مردمان سازندۀ آنها تعلق دارد. آیا هنگام فروش این عروسکها فرهنگ و باور آنها نیز منتقل میشود؟
بیشک پشت همۀ این عروسکها فرهنگ و داستانی هست؛ اما آنچه در این پروژهها از ما خواسته شده بود تولید محصولی بود که بتوان آن را به بازار عرضه کرد تا به معیشت سازندگان آن کمک کند؛ بنابراین امکان دقت و پژوهش در فرهنگ و باوری که پشت عروسکها بود فراهم نشد؛ همچنین بهدلیل تغییرات بهوجودآمده در جوامع امروزی، که نهتنها شهرها، بلکه روستاها را هم بهطور جدی متأثر کرده است، این سازندگان بسیاری از قصهها، باورها، و آدابورسوم خود را از یاد بردهاند. ما تا جایی که توانستیم از این عروسکها بهعنوان ابزاری برای یادآوری این بخشهای فراموششده استفاده کردیم. در این زمینه از سازندگان خواستیم هرکدام برای عروسکشان داستانی بنویسند یا مثلاً بگویند زمانی که عروسک را میساختند چه وضع و حالی داشتند یا چه آرزوهایی برای این عروسک دارند. این امر دریچهای شد تا سازندگان بتوانند درددلهایشان را با کودکانشان، خریداران و کسانی که با آنها ارتباط برقرار میکنند در میان بگذارند؛ زیرا برای ما مهم بود خریداران این عروسکها با سازندگان تعامل کنند؛ نه اینکه صرفاً از روی دلسوزی یا برای کمک مالی از آنها عروسک بخرند. خوشبختانه اجرای این ایده موفق بود و در حال حاضر همۀ عروسکهایی که در قالب پروژههای ما ساخته شدند برای خود داستانی دارند. در مراحل بعدی کار خود قصد داریم این داستانها را تألیف کنیم و در این راه به کمک پژوهشگران نیاز داریم. تا به امروز افراد داوطلب زیادی در این راه به ما کمک کردند و با یاری آنها توانستیم کارهایی بکنیم که خارج از تعهدات ما در این پروژهها بود. در این زمینه بیش از پنجاه نمایشگاه و... برگزار کردیم. روزی که این کار را آغاز کردیم بسیاری کار ما را جدی نگرفتند؛ نه سازندهها، نه جامعه و نه حتی مسئولان؛ اما خوشبختانه در حال حاضر جریانی ملی درخصوص عروسکهای بومی در حال شکلگیری است که باعث شده این عروسکها زنده شوند؛ البته باز هم برای بهبود کیفیت و اصالتشان تلاش خواهیم کرد.
در بسیاری از کشورها عروسک ملی وجود دارد؛ مثلاً «ماتروشکا» عروسک ملی روسیه و «فرانسیس» عروسک ملی بلژیک است. این عروسکها جزو سوغاتی است که معمولاً گردشگران بهعنوان یادگاری از این سرزمینها میخرند، به نظر شما با توجه به تنوع عروسکهای بومی در ایران، آیا میتوانیم یک عروسک ملی داشته باشیم؟ اگر بخواهید از بین عروسکهای بومی ایران یکی را بهعنوان عروسک ملی برگزینید، کدامیک انتخاب شما خواهد بود؟
ما در کشوری زندگی میکنیم که از تنوع فرهنگی زیادی برخوردار است و هر گوشۀ آن فرهنگ، پوشش و گویش خود را دارد؛ همانطور که نمیتوانیم یک پوشش ملی را در همهجای ایران دیکته کنیم، نمیتوانیم یک عروسک ملی، آنطور که در جایی مثل روسیه یا بلژیک وجود دارد، داشته باشیم. من بشخصه با داشتن عروسک ملی مخالفم و برای من انتخاب یک عروسک از بین بقیه کار بسیار دشواری است؛ درست مثل مادری که فرزندان زیادی دارد و نمیتواند از بین فرزندانش یکی را بر بقیه ترجیح دهد. اعتقادی هم ندارم که از روی این عروسکها یک عروسک مندرآوردی دربیاوریم و آن را بهعنوان عروسک ملی عرضه کنیم. سعی ما تا به امروز این بوده که عروسکهای مناطق مختلف را زنده کنیم و به همۀ آنها به یک اندازه اهمیت بدهیم. من آرزویی در این زمینه دارم و آن تهیۀ یک بسته از تمام عروسکهای ایران است که همه در یک اندازه تولید شده باشند. همچنین قصد داریم بهزودی پروندۀ این عروسکها را در کنار برخی عروسکهای کشورهای همسایه بهطور مشترک برای ثبت جهانی به سازمان یونسکو بفرستیم.
همانطور که میدانید یکی از مخاطبان عروسکها کودکان هستند؛ اما متأسفانه چون در این زمینه فرهنگسازی نشده و روحیۀ خودباوری ملی در میان کودکان ما چندان قوی نیست، کودکان علاقۀ زیادی به عروسکهای خودمان نشان نمیدهند. پروژۀ دارا و سارا این امر را ثابت کرد؛ این عروسکها نتوانستند با باربی و عروسکهایی نظیر آن رقابت کنند و جای خود را در دل کودکان ایرانی باز کنند. اکنون با توجه به اینکه عروسکهای بومی و محلی ما حتی از دارا و سارا هم سادهترند، به نظر شما استقبال کودکان از آنها چطور بوده و آیا آنها توانستهاند با این عروسکها ارتباط برقرار کنند؟
ماجرای دارا و سارا با داستان عروسکهای بومی بسیار متفاوت است. پروژۀ دارا و سارا پروژهای فردی بود که بدون مشورت و ارزیابی اجرا شد و ناموفق بود. قصۀ عروسکهای بومی بسیار متفاوت است. ما کمک کردیم آنچه وجود داشت و رها شده بود دوباره به خاطر آورده شود. این عروسکها کالاهایی بسیار شخصی بودند که مادران آنها را با آنچه داشتند و متناسب با فرهنگشان برای فرزندانشان میساختند. ما کمکم برای آنچه شخصی بود و بازاری برای فروش نداشت، ذائقهسازی کردیم تا مردم به خرید این عروسکها تمایل پیدا کنند. فکر میکنم تا به امروز فقط حدود دههزار عدد از عروسکهای دختولوک به دست ما و مردم محلی فروخته شده است. این تعداد فروش به این معناست که این عروسکها مشتری خاص خود را داشته است. ما نخواستیم این عروسکها به تولید انبوه برسد و کالایی تجاری شود؛ در آینده نیز چنین قصدی نداریم. اینها هنرهای قدیمی و اصیلی هستند که باید تکبهتک درست شوند و افراد زیادی در تولید آن درگیر باشند. ما به دنبال رقابت با عروسکهایی مثل باربی نیستیم؛ زیرا این رقابت از اساس بیمعناست. قصد ما این نیست که این عروسکها به محصولی تجاری تبدیل شود و در همۀ فروشگاههای ایران به فروش برسد. اینها باید در محل خاص خود عرضه و فروخته شوند. در این چند سال، همانطور که برای بزرگسالان ذائقهسازی کردیم، به دنبال ذائقهسازی برای کودکان نیز بودیم. در حال حاضر در حال بررسی ارتباط این عروسکها با کودکان هستیم. بازخوردهای خوبی در این زمینه دیدهایم. بارها در این مدت از بچهها شنیدم که اینها عروسکهای زیبایی هستند. بسیاری از بچهها به این عروسکها علاقهمند شدند؛ البته اگر مادرانشان اجازه بدهند؛ زیرا بسیاری از مادران عروسکی را که بهنظر خودشان زیباست به فرزندشان تحمیل میکنند. در هر حال باید بگویم که استقبال بچهها بسیار بیشتر از تصور ما بود. ما باید در این زمینه صبور باشیم و از خود بچهها نیز مشورت بگیریم. مطمئنم همانطور که این حرکت در این شش سال ادامه داشته، بهخوبی تداوم پیدا خواهد کرد و این عروسکها کمکم بیشتر از قبل جای خود را در دل بچهها باز خواهد کرد.
به نظر شما وارد کردن این عروسکها به دنیای داستانها و نمایشهای عروسکی میتواند سبب شود این عروسکها بیشتر جای خود را در دل کودکان باز کنند و محبوب آنها شوند؟ آیا شما تا به حال در این زمینه کاری انجام دادهاید؟
مسلماً این کار بسیار تأثیرگذار خواهد بود؛ اما امکانات، بودجۀ خاص خود و افراد متخصص خود را میخواهد و قطعاً در تخصص من و گروهم نیست. البته بارها از طرف چند تهیهکننده و کارگردان پیشنهادهایی مطرح شده، ولی تا به حال اجرایی نشده است.
سرکار خانم احسانی از شما بسیار سپاسگزارم و موفقیتهای بیشتری را در زمینهای در آن قدم گذاشتهاید برایتان آرزومندم.
من هم از شما سپاسگزارم. جا دارد در اینجا از افرادی که در این راه به ما کمک کردند نیز تشکر و قدردانی کنم. اول از همه از خانم لاله دارایی یاد میکنم که رئیس بخش کمکهای کوچک تسهیلات محیطزیست جهانی سازمان ملل هستند. ایشان ایدۀ هنر برای حفاظت را مطرح کرد و ما به کمک ایشان توانستیم نخستین پروژهمان را در قشم اجرا کنیم. همچنین از خانم پرور قویدل از بانیان مجموعۀ ماه گنج ، خانم پوپک عظیمپور پژوهشگر و نویسندۀ اولین کتاب عروسکهای آیینی و بومی، خانم لیلا کفاشزاده پژوهشگر حوزۀ فرهنگ و میراث فرهنگی و اولین ایدهپرداز ثبت ملی مهارتهای ساخت عروسکهای بومی، زهرا حقیقت (مادرم) که اولین داوطلب ما بودند و بسیار ما را یاری کردند، خانمها بنفشه یعقوبی، الهام چایچی، مریم موسوی و آقایان محسن گل عنبری و نیما آذری، بانوان جزیرۀ قشم بهویژه خانم سفاری، خانمها فتاحی و فرزانه سلیمانی در زردنجان اصفهان، خانم سیاری و آقای یاری در خراسان جنوبی، سحر کاظمی در روستای الولک قزوین و خانم فاطمه بهرامی در روستای اردبیلک قزوین، خانم ای بیبی در گنبدکاووس، خانم میریام گوتس در بادرود کاشان و خانم عصمت خواجه در قلعه قاف تشکر میکنم. همچنین قدردانی میکنم از خانم ثمیته کریمزایی و تیم بانوان بلوچ که با الهام از ما بهطور خودجوش عروسک بومی ایرانشهر را احیا کردند و آقای مجتبی گهستونی و خانم رضوی که باز با الهام از ایدۀ ما در راه بازآفرینی عروسک بازبازک خوزستان فعالیت کردند. درنهایت هم از خانمها آمن خادم و فریبا گرجیان متشکرم که عروسک لیلی را در نورآباد ممسنی با ایده و فکر خود بازآفرینی کردند.
برای دانلود نسخه کامل اینجا کلیلک کنید.
مارا درشبکههای اجتماعی دنبال کنید:
instagram:baraye_farda
telegram:@barayefardaa