بیشتر مخاطبان ایرانی با فیلم «بهار تابستان، پاییز، زمستان و دوباره بهار» کیم کیدوک را شناختند و بیشتر هم همین فیلم را بهترین اثر این کارگردان میدونند اما از نگاه من فیلم 3iron (خانه خالی) اوج فیلمسازی کارگردان است، فرم و محتوا در این فیلم به تکامل رسیده و روایت دقیق با ایدهی خلاقانه به مفهوم موردنظر و کارکرد آن در بستر تصویر و سکوت دستیافته.
موضوع منحصربهفرد فیلم رهایی است یا آنچه در عرفان شرقی فنا فی الله مینامیم. در واقع آنچه باید از دید عرفان شرقی اسلامی با مطالعهی شیخ محمود شبستری، سهروردی یا شمس تبریزی به دست بیاوریم اینجا در یک فیلم کرهای به شکل قاب شده و آماده به چنگ میآوریم. لذت این درک در تک تک سلولها حس خواهد شد.
فیلم از نقطهای آغاز میشود که شروع نیست و ما از میانهی داستان با شخصیت اصلی همراه میشویم که از داستان و گذشتهی شخصیت اطلاعی نداریم اما آگاهیم خانه به دوش است و این به معنای فقر نیست که تصویری از تاریکی و سردی در جهان مدرن برای ما تداعی میشود، او برای استراحت و خواب به خانههای مردم میرود، نکته مهم اینجا این است که او دزد نیست،در واقع در طول زندگی به یک عرضهایی کشیده شده که جهان بینیاش به شعر حسین پناهی ختم میشود جایی که گفته: «تا هستم جهان ارثیه بابامه ..» که اگر دزد بود تحت هیچ شرایطی نمیتوانست به رهایی در پایان فیلم دسترسی داشته باشد، نه تنها او دزد نیست که هزینهی حضورش در خانهی مردم را با تعمیرات، نظافت و مرتب کردن میپردازد تا اینکه به خانهی شخصیت زن میرسد جایی که این بار برای پرداخت هزینهها باید دوباره دست به تعمیر و تمیز کاری بزند، اما اینجا با اشیا طرف نیست، او با یک انسان آسیب دیده مواجه شده اینحا وظیفه و ایدئولوژیاش حکم میکند برای این زن کاری بکند او نیاز به مراقبت دارد در همین حال عاشق زن هم میشود.
تمام ایدههای فیلم در جهت رسیدن به پایانبندی فیلم یا همان فناست (بیوزنی و رهایی) ، شخصیت اصلی در سکوت عاشق میشود و این یکی از خلاقانهترین ایدههای کیم کیدوک در مسیر پر پیچ و دست انداز عشق و رهاییست، شخصیت پسر در زندان هم به تکامل تکه تکه میرسد جایی که برای بیوزنی نیاز به تمرین دارد، توانایی تخیل در سکانس توپ بازی با توپ خیالی یا تمرین سایه بازی و دیدن نشدن بستر فیلم را برای تخیل و رهایی و بیوزنی پایان فیلم آماده میکند.
کیم کیدوک بدون دیالوگ و فقط با نشان دادن احساسات توانسته عشق و یکی شدن و در نهایت رهایی را استادانه به تصویر بکشد جایی که فیزیک و تجسد و تجسم وجود ندارد در واقع چیزی که در ذهن دو شخصیت وجود دارد همان حقیقت است و مابقی ماده و فنا پذیر.
سکوت فیلم سبب توجه بیننده به عرفان و احساسات و دوری از بازی کلمات شده و این نقطه قوت فیلم محسوب میشود، استفاده از ترازو و بی وزنی نشاندهندهی یکی شدن عاشق و معشوق در خطوط عرفان شرقیست. اینجا لحظهای است که کارگردان نشان میدهد حضور مادی وجسمی از بین رفته و نیمههای گمشده بهم پیوند خوردند.
کادرهای فیلم درخشان و چشمنواز هستند که اگر نبود به سبب سکوت، سطح فیلم دچار افت و تزلزل میشد.
پایان سورئال فیلم به دلیل منطقهایی باورپذیری که برای آمادگی درباره فنا و رهایی به تصویر میآید قابل قبول و باورپذیر برای مخاطب میشود.
بازی شخصیتهای اصلی فیلم استادانه و رشک برانگیز است، هر دو بازیگر در چالش سخت بازی بدون دیالوگ و درونگرایانه با نمایش احساسات سربلند میشوند،به ویژه انتقال حس عشق و گذشته دردناک زن میتواند یک چالش سخت برای بازیگر باشد اما اینجا فضایی که توسط کیم کیدوک برای انتقال حس ایجاد شده به کمک بازیگر میآید تا جایی که بتواند هنرنمایی انتقال حس را به بهترین شکل ممکن نمایش بدهد.
از نظر من خلاقانه ترین و بهترین اثر کیم کیدوک همین فیلم است و یکبار دیدن برای برداشت صحیح از ایدئولوژی فیلم کافی نیست.
باربد