این اولین نوشته من هست اغاز یک راه که خیلی به ان علاقه دارم نوشتن و نوشتن و نوشتن برای پر کردن تمام تنهاییها همه نبودنها دنبال یک ایده بودم برای نوشتن برای شروع کردن تا پارسا کاکوئی عزیز بهم گفت مهم شروع کردن هست فقط شروع کن و بنویس بدون ترس و هراس و من شروع کردم با کلی یادگیری از استاد شعبانعلی بی نظیر این یک نوشتن آزاد هست با دیوار شروع کردم ..
دیوار همیشه برای من یاداور اعتماد و تکیه دادن بوده مثل خیلی از انسانها که وقتی بیادشان می افتیم یه حس اعتماد به نفس و پشت وپناه برای ما تداعی میشود-چه بسیار وقتها که دنبال یک سایه برای رفع خستگی به دنبال دیوار میگشتیم و در پناه آن خستگی از تن میتکاندیم و دوباره شروع میکردیم مثل رفقایی که وقتی از دست روزگار نالان بودیم بسراغ انها میرفتیم و میگفتیم از سختیها و دلتنگیها بعدش ارام و فراموش کار برمیگشتیم تا دلتنگی و ناله ای دیگر .
وقتی نمیتونستیم از جا بلند بشویم دست به دیوار میگرفیتیم و بلند میشدیم مثل خیلی از انسانها که وقتی زانو های ما توان بلند شدن ندارند دست پر حمایتشان مثل یه دیوار بلند مان میکنند و به ما میگویند که ما هستیم.
ازدواج که میکنیم به دیوار جدید تکیه میکنیم و بااون دیوارهای جدید میسازیم تو همه چیز بهش تکیه میکنیم این میشود دیوار جدید جای همه دیوارها همه تکیه گاه ها وای از روزی که بفهمی همه این دیوارها خالی بوده اند و تو تکیه به دیواری دادی که دیوار نبوده .....