فکر میکنم حدودا دو سالی گذشت از اولین باری که ویدیوی ویم هوف رو توی یوتیوب دیدم... یه اقای هلندی که 26 تا رکورد گینس داره برای تحمل سرما و معتقده که همه میتونن; اگه بخوان!
از همون اول خیلی بدبین نبودم به قضیه. کلا آدمی شدم که سعی میکنم انجام بدم ببینم تجربه ام چیه تا بخوام راجع بهش پیش داوری کنم، میدونم ممکنه از نظر خیلیا احمقانه باشه که همیشه دوش آب سرد بگیری و بری تو وان آب یخ، ولی نکته اینه که اصلا نظر بقیه مهم نیست. مخصوصا راجع به ویم هوف.
سعی میکنم خلاصه بگم و ارجاعتون میدم به ویدیوی یوتیوبش که خودتون کشف کنید، و این پست رو بیشتر به تجربه ام اختصاص بدم. این آقای هلندی 26 تا رکورد گینس داره از جمله بیشترین زمان موندن در وان پر از یخ (1 ساعتو 53 دقیقه)، صعود کلیمانجارو، لخت (فقط با یه کفش و شورت!)، دوییدن یک ماراتن در قطب شمال با پای برهنه و شورت و...
فروتنانه ایمان داره که هیچ قدرت خاصی نداره و هرکسی توانایی انجام این کارهارو داره اگر بخواد!
متد ویم هوف 3 تا اصل اساسی داره:
اصل اول: نگرش|باور
اصل دوم: تنفس
اصل سوم: در معرض سرما بودن
اولین بارهایی که شروع کردم به دوش آب یخ گرفتن، چشمام سیاهی میرفت و شروع میکردم به نفس نفس زدن، بدنم کاملا شوک میشد و اصلا عادت نداشت به همچین وضعیتی. خیلی مستمر کار نمیکردم، شاید هفته ای یک بار فقط دوش آب یخ میگرفتم اونم فقط برای 10 ثانیه ی آخر دوش.
زمستون همون سال سعی میکردم لباس کمتر بپوشم وقتی میرم بیرون، به طرز عجیبی تکنیک تنفسی اش جواب میداد و احساس سرما نمیکردم، انگار با دیدن این ویدیوها منم فرایند عوض کردن باورم رو نسبت به سرما عوض کرده بودم. خود آقا (ویم هوف) میگه که:
سرما، شما رو به اعماق وجودتون میبره; شما [وقتی در معرض سرما باشید] دیگه فکری نمیکنید، احساساتتون
متوقف میشه، شما فقط میخواید نجات پیدا کنین (you're just surviving)
کلا وقتی یه چیز جدید اینجوری پیدا میکنم، همه دور و برم خبردار میشن، به هـــــــــمـــــــه میگم ببینم کی پایست و خوشبختانه یکی از دوستام بود. اونم دوش و تنفس ویم هوفی رو شروع کرد.
زمان از دستم دررفت!
دو سال پیش شروع کردم، غیر مستمر و خیلی پراکنده امتحانش کردم. زمستون پارسال فقط و فقط با یه تیشرت رفتم بیرون حتی وقتی برف بود یا سوز میومد، حتی یکبارم آخرای اسفند که هنوز برف رو زمین بود با همین رفیق پایم رفتیم بندیخچال (دربند) و میخواستیم دانسته هامون رو در عمل امتحان کنیم!
نتیجه خیلی دور از انتظارمون بود راستش! از سرمای آب داشتیم میسوختیم و بدنمون کاملا سِر شد. سر جمع نتونستیم حتی 5 6 دیقه تو آب بمونیم و بدون اغراق، تا نیم ساعت داشتیم میلرزیدیم و بدنمون کاملا وارد حالت شوک شده بود :) و دیگه نرفتیم طبیعت تــــــــــــــــــــــــــــــــا 12 هفته ی پیش (امروز 13 مهر هستش)...
بعد از مدتها با آرش، یکی از دوستای صمیمیم، اول صبح رفتیم زیر همون آبشار. آب یخ بود ولی دماش خیلی قابل تحمل تر از زمستون بود. 10 15 دیقه زیر آب بودیم و تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوی این 10 15 دیقه اتـــــــــــــــــــفاقی افتاد که باعث شد تا این تاریخ، منظم، هر هفته، قبل از طلوع آفتاب، میدون مجسمه باشم!
دوپامین طبیعی!
کاملا حس میکردیم که چِت شدیم! همینجوری الکی میخندیدیم! یه حالت فوق العاده ای بود که من تا اون تاریخ، به صورت طبیعی، تجربه نکرده بودم...شنیده بودم با دوییدن هم همچین حالی بهت دست میده، ولی این واقعا در یه سطح دیگه ای بود. بالاخره ارتباط گرفتم با متد.
الان که در حال نوشتن این تجربه هستم، 12 هفته مستمر رفتم زیر همون آبشار، و از یک ماه پیش، دو روز در هفته میرم. همون اول یه گروه واتساپ تشکیل دادم و هرکی که فکر میکردم ممکنه ارتباط بگیره اضافه کردم بهش. و تا الان فقط هفته ی اول بوده که تنهای تنها بودم، همه ی هفته ها حداقل یه نفر باهام اومده و اونها هم دقیقا همین رو تجربه کردن، یه شادی و سرخوشی عجیب! و همینه که باعث شده ادامش بدیم.
این متد برای من معنی ای فراتر از تحمل سرما داره. برای من، تمرینِ تغییرِ باورهاست، تمرینِِ کشف کردن ظرفیت ذهنمه، ظرفیتی که از ما گرفته شده و به خاطر تحمیق توسط جامعه فراموشش کردیم، فراموش کردیم که قدرتی که مغزمون داره واقعا فرای چیزی هست که تا حالا تجربه کردیم، ولی انقدر غرق روزمرگی شدیم که کشف ظرفیت ذهن، شده آخرین فکری که به ذهنمون خطور میکنه!
امیدوارم این پست چراغی رو براتون روشن کرده باشه، و امیدوارم که دفعه ی بعدی که راجع به ویم هوف مینویسم، اخر زمستون امسال باشه و یه فیلم هم اماده کرده باشم از همه ی دفعاتی که انجامش دادیم.
هفته 23
دیروز، 16 آذر، هفته ی 23اُمی بود که مرتب متد رو انجام دادیم. خوشبختانه زمستون داره میاد و هوا سردتر شده. تا امروز فقط یکبار در برف زیر آبشار بودیم. هر بار حد ومرز هایی که تو ذهنمون بود جا به جا میشه. فکر میکنم شبیه آماده شدن برای ماراتن میمونه. اول سر کیلومتر اول آدم از نفس میفته ولی با استمرار و تلاش میتونه 42 کیلومتر رو یه نفس بره... این روزها مشغول خواندن کتاب خود ویم هوف هستم که اخیرا منتشر شده، سعی ام رو میکنم بعد از اتمامش یادداشت برداری و نکاتش رو در پستی جداگانه به اشتراک بذارم.
هفته ی 36
از آخرین به روزرسانی حدودا 3 ماه میگذره، خوشبختانه تونستیم کل زمستون امسال رو بدون توقف و هر هفته متد رو انجام بدیم حتی روزهایی که بارش برف بود. هر بار موانع ذهنی که از قبل داشتیم برای خودمون شکسته میشد. تا قبل از زمستون مدام به این فکر میکردیم که وقتی برف بیاد و زمستون بشه شرایط چطور میشه; برف اومد و زمستون شد، و خوشحالم که تجربش کردیم.
امیدوارم با گرمتر شدن هوا هم افراد جدیدی که دوست دارن شروع کنن کم کم تنی به آب یخ بزنن و خودشون رو برای زمستون های سال بعد آماده کنن.
احتمالا مطالبی که در ادامه بیان میکنم کمی تناقض داشته باشه با شور و حالی که زمان نوشتن این پست داشتم. خیلی وقته که دیگه راجع به این متد سر صحبت رو باز نمیکنم و اصلا مطرح نمیکنم که همچین کاری میکردم مگه اینکه کسی مشخصا راجع بهش حرف بزنه و سوالی داشته باشه. دید من به صورت کلی خیلی عوض شده تو این سه سال و پارسال که در یه دوره ی مراقبه ی 10 روزه ی سکوت به اسم ویپاسانا شرکت کردم، به این فکر میکردم که انگیزه ی من از انجام این کار افراطی چیه. و به نتایج جالبی هم رسیدم در مورد خودم. اینکه احتمالا دارم از انجامش هویت میگیرم و به اشتراک گذاشتنش شاید بخشی از ریاکاری پنهان من باشه، انگار میخوام چیزی رو ثابت کنم یا به نوعی جلب توجه کنم، البته بحثش کمی طولانی تره و نیاز به توضیحات بیشتری داره.
سرتون رو درد نیارم! این متد به ذات کار افراطی هستش (بخش آب یخ) و مطمئنا در کنار مزایایی که داره میتونه طبع بدن رو به سمت عدم تعادل و هیجان زیاد ببره. آگاهی نسبت به انگیزه هاتون و نهایتا فلسفه ی انجامش (اینکه از خودتون بپرسین برای چی...)میتونه درک بهتری بده.
در مورد بخش تنفسیش هم در حال حاضر که شناختی کمی عمیقتر نسبت به یوگا و پرانایاما پیدا کردم فکر میکنم دنبال کردن مباحث مربوط به تنفس از اون طریق (علوم ودایی و یوگا) بیشتر با منطق من جور در میاد.