« این نوشتار خواندنی و درجه یک ترجمه یادداشتی از کریستین کمافورد است که تقدیم می شود»
بسیاری از ما مقاطعی از سال و عمر خود را با آرزو و تصمیم به تغییر شروع میکنیم. میخواهیم احساس متفاوتی پیدا کنیم و برای رسیدن به آن نیتها، قصدها ویا اهدافی تعیین میکنیم.
همهی اینها خوبند، اما در واقع هیچ تغییری رخ نخواهد داد مگر اینکه به دقت روایتهایی را که در مورد دنیا، خود و دیگران، اعتقاد داریم (و مکرراً در ذهنمان تقویتشان میکنیم) بررسی کنیم. هرچه باشد، واقعیتی که زندگی میکنیم به طور کامل محصول کلمهها یا داستانهایی است که خلق میکنیم. با استفاده از شکلدهی مجدد بالاخره میتوانید آن واقعیتی را که آرزویش را دارید چه در زندگی شخصی و چه در نقشی که به عنوان رهبر یا تاجر ایفا میکنید، خلق کنید.
وقتی از شکلدهی مجدد حرف میزنیم، به طور خاص به نگاه منحصربهفرد هر فرد به دنیای خودش و نحوهی تغییر آن اشاره داریم. این دیدگاه همهی تجربههای زیسته و همچنین مسائل ناملموستر، نظیر ایدهها، مفاهیم، احساسات و غیره را دربرمیگیرد.
هریک از این مؤلفهها قطعهای کلیدی از واقعیتی است که به عنوان یک شخص هرروز آن را زندگی میکنید؛ و باتوجه به کارهایی که از طریق شکلدهی مجدد انجام میشوند، میتوانید دوباره تکتک این مؤلفهها را بررسی کنید و با شکلدهی مجدد آنها (به معنای واقعی کلمه)، واقعیتی تازه بسازید!
به طور ایدهآل، با صرف زمان جایگزینهای مثبت و مفید را برای واقعیت جاری در نظر میگیرید و بعد بااستفاده از شکلدهی مجدد به آنها جان میدهید!
سعی کنید شکلدهی مجدد را مانند نگاه کردن به دنیا (یا موقعیتی خاص) با عینکی متفاوت در نظر بگیرید. درست همانطور که فقط با تغییر رنگ شیشه عینک آفتابیتان ممکن است نور بیشتری به چشمتان بخورد یا همه چیز را تاریکتر و یا همهچیز را با تهرنگی صورتی ببینید، شکلدهی مجدد نیز به شما کمک میکند به دنیا از دریچهی جدیدی نگاه کنید.
همانطور که در وبسایتم نیز گفتهام: «شکلدهی مجدد، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ زبانشناختی، همین کار را انجام میدهد. داستانی را که دربارهی چیزی به خود میگویید تغییر میدهد».
اگر قدرتمند به نظر میرسد، به این خاطر است که قدرتمند است! شکلدهی مجدد مدعی است که، به جای اینکه بارها و بارها همان خط داستان قدیمی و تکراری را زندگی کنید، قدرت این را دارید که دوباره واقعیتتان را شکل دهید.
پژوهشگران هاروارد ثابت کردهاند که به راستی ظرفیت این را داریم که دنیایمان را با داستانهایی که به خود میگوییم شکل دهیم. بدیهی است که این قدرت میتواند به نفع یا ضررمان تمام شود. اگر تا به حال احساس کردهاید در زندگی گیر افتادهاید، شاد نیستید یا حتی از آن عصبانی هستید، به احتمال زیاد داستانهایی که برای خود خلق کردهاید این احساسها را تقویت میکنند.
به جای اینکه در این شرایط بمانید، میتوانید با شکلدهی مجدد به این داستانها بهراستی شاهد تغییر باشید و لازم نیست این تغییرات به زندگی شخصیتان محدود باشند! برای مثال، متقاضی کاری را در نظر بگیرید که بالای 50 سال سن دارد. چنین فردی از تجربه و مهارت برخوردار است و شغلی جدید میخواهد؛ اما این را هم میداند که بازار اشباع است، سنش همیشه نقطهی قوت به حساب نمیآید و رقابت سخت است.
به سادگی میتواند به خود بگوید در بازار کار جایی برایش نیست، هیچوقت نقشی را که آرزویش را دارد به او نخواهند داد و به نوعی بهارش گذشته است. و البته میتواند انتخاب کند که همینها را باور کند.
آیا نمیتواند به همان سادگی [باور قبل] انتخاب کند که میداند دانش، تجربه و مهارتی دارد که وی را به کاندیدی برجسته تبدیل میکند؟
میتواند رزومهاش را با تأکید بر مخزن وسیع تجربههای مرتبطش بنویسد و توضیح دهد که چرا بهشدت برای سمتی که میخواهد مناسب است. حتی میتواند اذعان کند که چنان تواناییای در مذاکره و معامله از تجربههای مشابه به دست آورده است که متقاضیان جوانتر حتی نمیتوانند خوابش را ببینند.
بخش اساسی ماجرا این است که هیچچیز تغییر نکرده است … و باوجوداین همهچیز تغییر کرده است. وی میتواند به جای خلق داستانی از شکست، ناامیدی و یأس، با کمی شکلدهی مجدد برای جستجوی شغل توانمند و هیجانزده و مشتاق شود.
به همین صورت که یک متقاضی کار یا کارمند میتواند دربارهی زندگی حرفهایش داستانهای منفی به خود بگوید، ما نیز میتوانیم روایتهایی خلق کنیم که به ما احساس ناتوانی و شکنندگی بدهند. افرادی که این کار را انجام میدهند در مورد زندگی خود احساس بیعلاقگی، بیتفاوتی یا ناامیدی میکنند. این افراد نمیدانند از قدرت شکلدهی مجدد و خلق تغییر برخوردارند!
برای مثال، فرد جوانی را در نظر بگیرید که در شهری روستایی و کوچک و در فقر بزرگ شده است. درنهایت متوجه میشود که به تجربههای فرهنگی، سفر، تحصیلات یا ارتباطات فردیای که بسیاری از همسنوسالانش داشتهاند دسترسی نداشته است. احساس انزوا میکند و همواره حس میکند چیزهای مهمی را «از دست داده» است.
این فرد میتواند انتخاب کند که همهی خیالهای مربوط به هرآنچه را که از دست داده یا نداشته است رها کند. هرچه باشد، روابط قوی و پایداری با خانوادهاش دارد. توانسته قوهی تخیلش را به روشهای بهشدت خلاقانهای، که عمدتاً با قوانین و مقررات زندگی شهری محدود نشده بودهاند، پرورش دهد و حالا میتواند از شانس اکتشاف دنیایی که پیش از این فقط خوابش را میدیده است لذت ببرد.
تفاوتی در دوران کودکی ایجاد نشده است، اما شکلدهی مجدد بر آن است تا، به جای تکیه بر جنبههای غیرایدهآل این دوران، قدرت، لذت و تواناییای را که از تجربه به دست آمدهاند به رسمیت بشناسد. تنها با کمی تغییر نگاه، هر دو مطالعهی موردی ما توانستند به دنیایی از توانمندی و توانایی راه پیدا کنند. با انتخاب شناخت و درک حقایقی که از داستانهای اولیه فراتر میرفتند، زندگی خود را تغییر دادند و بهتر کردند.
اگرچه ممکن است تغییر رویه دهید و از شکلدهی مجدد در مورد بعضی از مسائل بزرگتر زندگی استفاده کنید (که قطعاً میتوانید این کار را انجام دهید!)، اما میتوانید از شکلدهی مجدد در مورد مشکلات معمولیای که در زندگی روزمره با آنها مواجه میشوید هم استفاده کنید.
برای مثال، تصور کنید امروز صبح کودکتان با درست کردن صبحانهی خود در کارهای خانه «کمک کرده است». با خوشحالی ملچ و ملوچ میکند و به نظر میرسد اصلاً نگران برشتوکهایی نیست که همهجای کابینت و زمین پخش شدهاند.
آیا چشمغره میروید، بلند آه میکشید و ملامتش میکنید که این همه کثیفکاری کرده است که حالا باید (به احتمال زیاد توسط شما) تمیز شود؟ خب، یک گزینه این است. اما به عنوان فردی که قدرت شکلدهی مجدد هر موقعیتی را دارد، تشخیص میدهید که همهاش همین است؛ فقط یک گزینه.
دو گزینهی دیگر از این قرارند:
در این نوع شکلدهی مجدد باید به دنبال راههایی بگردید که بتوان هر رفتار یا حادثهای را مفید یا مثبت در نظر گرفت. با تغییر بافت، «عینکمان را عوض میکنیم» و این فرصت را پیدا میکنیم که از دریچهای جدید به اتفاقات نگاه کنیم.
در مورد برشتوک ریختهشده، ممکن است از شکلدهی مجدد بافت استفاده کنیم و بگوییم: «من خیلی خیلی خوششانسم که کودک سالمی دارم که دارد به جوانی مستقل تبدیل میشود». یا حتی «خانوادهام خیلی خوشبخت است که آنقدر غذا داریم که نیازی نیست برای حرام شدن مقداری برشتوک نگران باشیم».
به جای تمرکز بر زحمتی که ایجاد شده است، چند لحظه زمان بگذارید تا امتیازی را که در دل قادر بودن به تجربهی آن آزردگی نهفته است درک کنید.
در این نوع شکلدهی مجدد، در واقع محتوا یا معنای خود رفتار را تغییر میدهید. اگر دوباره مثال برشتوک را درنظر بگیرید، با شکلدهی مجدد محتوا چیزی شبیه به این خواهیم گفت: «برشتوکی که ریخته به دستوپا چلفتی بودن تو یا بیتوجهیات به من ربطی ندارد. متوجه هستم که در واقع تلاش میکنی با آماده کردن صبحانهی خودت به من کمک کنی تا وقت و انرژی بیشتری داشته باشم».
در اینجا، متوجه هستید که نسخهی مجدد شکلدهیشدهی داستان درواقع ممکن است همانقدر حقیقت داشته باشد و میتوانید تصمیم بگیرید که ترجیح میدهید آزردهخاطر و ناراحت باشید یا به خاطر رشدی که در راه است احساس غرور و امید کنید. انتخاب خودتان است!
ممنونم که و قت گذاشتی و با نگاه گرمت تا آخر این یادداشت همراهم بودی....
* صابر بخشی (لایف کوچ، مربی مهارتهای زندگی و مدرس دانشگاه)
@barmadareroshd