خطاهای شناختی از مهمترین مواردی هستند که بر تصمیم گیریها بویژه تصمیمات خرید مشتریان تاثیر میگذارند. عدم آگاهی از این خطاها منجر به کاهش فروش شود و شاید هیچگاه متوجه آن هم نشوید. در این مجموعه مقالات شما را با مهمترین خطاهای شناختی رایج (افزایشگزینهها – تایید اجتماعی – اثر هالهای و . . .) که در فروش و کسبوکار موثر هستند آشنا میکنیم.
بیشتر فروشندگان به اشتباه گمان میکنند هر چه فروشگاه خود را با اجناس متنوعتری پر کنند احتمال خرید مشتری بیشتر میشود! به عبارتی دیگر گاهی این عبارت که ” مشتریها از فروشگاهی خرید میکنند که جنسشان جور باشد.” باعث چنین اشتباهی میشود. البته این موضوع اگر با رعایت مواردی همراه باشد مساله خاصی را بوجود نمیآورد.
آیا وقتی فروشگاهی با اجناس متنوع داشته باشی، مشتریان بیشتری نخواهی داشت؟
مشتریان بیشتری خواهی داشت اما خرید بیشتر نخواهد شد!!!
شاید تعجب کنید ولی این مورد توسط دو محقق به نامهای شینا لینگار و مارک لپر طراحی و آزمایش شد و در عمل هم اثبات شده تنوع جنس در بهترین حالت فقط به افزایش مشتری منجر میشود نه فروش بیشتر.
ماجرا از این قرار بود که این دو محقق در بازار مواد غذایی آمریکا یک غرفه برای آزمایش و فروش مربا دایر کردند. مقداری از مرباها را در ظروف سر باز برای آزمایش مشتریان آماده کرده بودند و در نیمه اول برپایی نمایشگاه آنها ۲۴ نوع و در نیمه دوم فقط ۶ مربا را در معرض فروش گذاشتند.
نتیجه خیلی جالب بود! در نیمه اول که تنوع مرباها بیشتر بود حدود ۶۰% مردم برای آزمایش توقف میکردند مرباها را تست میکردند و تنها ۳% خرید صورت میگرفت!
در نیمه دوم نمایشگاه که فقط ۶ نوع مربا وجود داشت و آمار توقفها به ۴۰% کاهش یافت تعداد فروشها به ۳۰% رسید!
یعنی وقتی تعداد گزینه ها از ۲۴ عدد به ۶ گزینه کاهش یافت فروش ۱۰ برابر شده بود!!!
( به عبارت دیگر گزینهها یک سوم شد و فروش ده برابر )
نظیر این آزمایش به روشهای دیگری نیز انجام شده و نتایج مشابه ثابت کرد که: ” کم شدن گزینهها فروش را بیشتر می کند. “
?
علت کم شدن فروش برمیگردد به کم شدن قدرت انتخاب مشتری. وقتی تعداد گزینهها زیاد میشود ذهن انسان تحت فشار قرار گرفته و قدرت دریافت، پردازش و ارزیابی موارد مختلف را در فرصت کم نخواهد داشت و در نتیجه تنها راه باقی مانده ایناست که خرید را به بعد موکل کند و در فرصت مناسب انتخاب نماید و موکول کردن خرید به بعد یعنی خروج دست خالی از فروشگاه!
خطای شناختی دوم: خطای حس مالکیت و ترس از دست دادن
این خطا در اصل علت اصلی خطای افزایش گزینههاست. در حالت طبیعی و به صورت پیش فرض ذهن انسان نسبت به ترس و نگرانی از دست دادن یک چیز ۲٫۵ برابر بیشتر از شادی بدست آوردن همان چیز واکنش نشان میدهد.
به عبارت دیگر اگر ما نسبت به دریافت یک هدیه یک واحد شادی بدست بیاوریم نسبت به از دست دادن همان هدیه دو نیم واحد ترس و نگرانی خواهیم داشت.
البته در اینکه آیا واقعا این مقدار دو برابر نیم است یا کمتر و بیشتر، بحثی نیست ، آزمایشها نشان میدهد اثر از دست دادن یک چیز بیشتر از اثر شادی بدست آوردن همان مقدار از همان چیز است.
فرض کنید به جهت مالی آنقدر تأمین هستید که کم و زیاد شدن ۱۰ میلیون تومان پول هیچ تاثیری در برنامه ریزیهای زندگی شما ندارد. امروز ساعت ۸ صبح از بانک با شما تماس گرفتند و به شما اعلام کردند ۱۰ میلیون تومان جایزه نقدی به شما تعلق گرفته است.
شما به بانک میروید و جایزه را دریافت میکنید ( مثلا فرض میکنیم به همین زودی جایزه را دادند و شما هم گرفتید !!! ) . بعد از ظهر همین روز ساعت ۵ این پول را از شما میدزدند !!! خب الان چه حال و روزی دارید؟
به جهت منطقی وضعیت مالی شما امروز صبح قبل از ساعت ۸ مانند امروز بعد از ظهر بعد از ساعت ۵ است و هیچی فرقی نکرده، اما وضعیت احساسی شما هم همینطور است؟ مسلماً این گونه نیست!
شما وقتی برای خرید دو انتخاب دارید با خرید یک جنس در واقع مورد دیگر را از دست میدهید ( موردی را که هنوز به دست نیاوردهاید ) در اصل اینجا یک واحد شادی با دو و نیم واحد نگرانی از دست دادن روبرو است اما نهایتاً انتخاب ساده تر است زیرا قدرت ترس خیلی زیاد نیست و احتمالا نیاز شما به محصول و عوامل بیشتر و موثر دیگر در خرید بر این مقدار ترس غلبه میکند.
اما وقتی گزینهها به سه عدد میرسد انتخاب یک مورد، یعنی از دست دادن دو مورد دیگر، و هرچه تعداد آنها بیشتر می شود احساس ترسِ از دست دادن بر شادیِ بدست آوردن افزایش مییابد.
و حالا تصور کنید گزینههای انتخابی شما ۲۴ مورد باشد. در این وضعیت، انتخاب یک مورد به معنی از دست دادن ۲۳ مورد دیگر به عبارتی ۱ واحد شادی میخواهد با ۵۷٫۵ ( ۲٫۵ *۲۳ ) واحد نگرانی روبرو شود و ذهن نیاز به فرصت بیشتری دارد تا دلایل قابل قبولی برای مقابله با این ترس بدست بیاورد.
چندین سال پیش یکی از دوستانم در علت تردید و تاخیرش در مورد خرید کفش میگفت:
من تا وقتی دنبال یک جفت کفش خوب هستم احساس میکنم همه کفشهای فروشگاهها مال من است اما به محض اینکه کفشی را انتخاب میکنم و میخرم همه آنها را از دست دادهام و فقط صاحب کفشی هستم که خریدهام. شاید این حرف یک شوخی ساده به نظر بیاید اما ریشه در همین خطای شناختی دارد.
انباری خانهها نمونهی دیگر این واقعیت است که همه ما بیشتر علاقمند به جمع کردن اشیائی هستیم که از دور ریختن آنها میترسیم. ضرب المثل: هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید هم توجیه مناسبی میشود برای مخفی کردن این ترس.
?
کار شما به عنوان یک مدیر کسب و کار این است که مواظب باشید مشتریان شما در دام این خطاهای شناختی گرفتار نشوند تا دست خالی فروشگاه شما را ترک کنند. در زیر راهکارهایی برای حل این مشکل ارائه شده که متناسب با کسب و کارتان میتوانید از آنها استفاده کنید.
برای خواندن راهکار این مساله اینجـــــــــــــا کلیک کنید