تاریخ رقابت بین رئال مادرید و بارسلونا، بدون نگرش به فضای سیاسی و اجتماعی کاستیا و کاتالونیا، چه قبل از جنگ داخلی اسپانیا، چه در طولش و چه بعدش ممکن نیست. با این حال، فرضیهای که خیلی بین هواداران عادی فوتبال و حتی خیلی از اکتیویستهای سیاسی غیرمتخصص رایجه، بسیار سیاهوسفیده. پیچیدگیهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی ماجرا، لزوم احتیاط در تحلیل روابط تیم و هوادار و هواداران دو تیم با هم رو عیان کرده؛ اما مثل بیشتر موضوعات پیچیده که با احساسات و شور و هیجان رقابت مخلوط میشن، در عمل یک نگرش سادهانگارانه و اغلب یکسویه به فضای دیالوگ عمومی در اینباره غالب شده:
رئال مادرید تیمیه که از ابتدای تأسیس تا الان، همواره در سمت اشتباه تاریخ سیاسی بوده؛ تیمی همواره سودمند از انواع تبعیضها و عزیزکردهی "establishment"؛ بارسا اما، قهرمان کارگرها، مایهی افتخار ایالتهای مبارز با دیکتاتوری و هژمونی مرکزی، خودساخته و کوشاست.
این نگرش یکسویه، حتی خارج از زمینهی ورزشی و در دیالوگهای سیاسی-اجتماعی افراد راجع به جنگ داخلی اسپانیا گاهی خودنمایی میکنه: بارسلونا به عنوان پایگاه انقلاب و مبارزه علیه فاشیسم، مادرید به عنوان پایگاه فاشیسم و قدرت فرانکو. این در حالیه که نگرش مذکور این واقعیت رو نادیده میگیره که مادرید در تمام طول جنگ داخلی اسپانیا، شهری جمهوریخواه، پایگاه جمهوری دوم اسپانیا به رهبری احزاب اتحادیهی کارگری اسپانیا و کنفدراسیون ملی کارگری و در بخش اعظم انقلاب تحت محاصرهی دائم و در حال مقاومت در برابر حملات نظامی از سوی ارتش فرانکو بود.
سید لو در کتاب Fear and Loathing in La Liga مینویسه: «سمبلیسم، داستانسازی و اسطورهها اهمیت بسیاری دارن؛ اما هویت رایج هر دو باشگاه مملو از نواقص و پنهانکاریست». فوتبال ابزار مناسبی به دست میده برای ترجمهی مبارزات بیرون زمین به یک درام رادیکال و نه-چندان-صحیح.
به طور خلاصه، فرایند صنعتیشدن در کاتالونیا با دو واقعهی مهم همراه بود: ناآرامیهای مدنی و نفرتی فراگیر از مادرید بعد از فاجعهی ۱۸۹۸ و شکست ناوگان اسپانیا از ناوگان ایالات متحده در جنگهای استقلال کوبا. در اواخر دههی ۱۸۸۰ و اوایل ۱۸۹۰، کاتالونیا یک بهشت بورژوازی و ایالتی دارای اختلاف طبقاتی وحشتناک بود. این وضعیت منجر به ایجاد خشم و ناآرامی در طبقهی کارگر و آغاز رشد جدی تمایلات آنارشیستی بین مردم شد. در پی فاجعهی ۱۸۹۸، اسپانیا بازارهای متعدد استعماریش در کوبا رو از دست داد و تجار کاتالونیایی در عمل «قربانی بیکفایتی سیاستهای مادرید» شدن. این یکی از رشتهوقایعی بود که جامعهی روبهجلو و درحالپیشرفت کاتالونیا رو در برابر دستگاه مرکزی متحجر اسپانیا قرار داد. بنابراین، کاتالانیسم مدرن، به مفهوم جستوجو کردن یک سیستم هویتی مستقل از دستگاه مرکزی اسپانیا، از اواسط دههی ۱۸۸۰ شروع شد و منجر به ایجاد حزب ملیگرای کاتالونیا در ۱۹۰۱ و گرفتن چهار کرسی از هفت کرسی بارسلونا در انتخابات شد.
باشگاه بارسلونا در سال ۱۸۹۹، در میانهی این وقایع تأسیس شد؛ یکی از حقایق جالب که از عوامل پیچیدگی روایت باشگاه بارسلوناست، اینه که در دههی اول، به دلیل کمبود بودجه، خوآن گمپرت شروع به تبلیغ بارسا به عنوان یک باشگاه «کاتالان» کرد. این حرکت منجر به جلب توجه و همدردی طبقهی مرفه و بورژوای بارسلونا و ایجاد پیوند مالی و سیاسی بین حزب ملیگرای کاتالونیا و بارسا شد. برای رئال مادرید، پیوند با سیاستها و جو اجتماعی شهر مادرید تا قبل از دههی ۱۹۳۰ رخ نداد.
کودتای میگوئل پریمو د ریورا در سال ۱۹۲۳ و در دست گرفتن قدرت، منجر به دورانی پرفشار برای کاتالانیستها و باشگاه بارسلونا شد. پریمو د ریورا از هویتطلبی کاتالانها متنفر بود و بر پیروی ملیگرایانه از قدرت مرکزی اسپانیا تأکیدی دیکتاتورمآب داشت. در سالهای پس از این واقعه، خفقان سیاسی ایجادشده در پی سیاستهای میگوئل پریمو د ریورا منجر به تبدیل شدن بارسا به یکی از تنها مجاری بروز احساسات و نارضایتی مردم شد و بارسا رو به تیم طبقهی متوسط و کارگر، علاوه بر بِیس مرفه و بورژوا تبدیل کرد. رئال مادرید در ۱۹۰۲، توسط کارلوس پدروس، در پایان یک فرایند دهسالهی مدرنیزاسیون در مادرید تأسیس شد. کارلوس پدروس که به عنوان پدر فوتبالی مادریدی شناخته میشه، یک کاتالان بود. کارلوس به تأثیر بهسزای ورزش، به ویژه فوتبال در تزریق انگیزهی پیشرفت و حرکت روبهجلو در جوانان، به ویژه در جامعهای که برای مبارزه با تحجر و بازگشت به عقب مبارزه میکرد، اعتقاد داشت. از این رو، باشگاه فوتبال Football Sky رو که متعلق به دانشجویان مؤسسهی Libre de Ensenanza بود، به رئال مادرید تبدیل کرد.
بهرغم اعتقاد عمومی مبنی بر آریستوکرات بودن باشگاه رئال مادرید، شایان ذکره که اعضای ثروتمند و بورژوای باشگاه تقریباً ناچیز بودهن؛ چرا که شرایط فرهنگی مادرید بهگونهای بود که طبقهی مرفه مادرید فوتبال رو «ورزش رعایا» قلمداد میکرد. تا سال ۱۹۱۲، رئال مادرید تنها ۴۵۰ عضو داشت و بیستودو سال طول کشید تا این باشگاه بتونه یک زمین بازی دستوپا کنه. بنابراین، از لحاظ تاریخ پیدایش، بارسلونا در مقایسه با رئال مادرید آریستوکراتیکتر، ثروتمندتر و محافظهکارتر بود.
جایگاه سیاسی و اجتماعی بارسلونا برای کاتالانها، منجر به این شد که هواداران این باشگاه رئال مادرید رو برابر خود مادرید و مرکزیتی در نظر بگیرن که از ابتدا بر خلاف تلاشهای این ایالت برای کسب هویت و سرنوشت مستقل مبارزه کرده بود. یک مثال از چنین همراهی جداناپذیر، اعتقاد تند بارساییها به تبعیض به نفع رئال مادریده. تصور هواداران بارسا از ناداوری به نفع رئال مادرید به مدتها پیش از وقوع جنگ داخلی اسپانیا برمیگرده؛ اولین نمونه در سال ۱۹۱۶، در نیمهنهایی کوپا د اسپانیا (بعدها، کوپا دل ری؛ در اون زمان لالیگا هنوز وجود نداشت) رخ داد. در این ال کلاسیکو، رئال مادرید با نتیجهی ۴-۲ بارسا رو شکست داد، اما بازیکنان بارسا زمین رو به نشانهی اعتراض و باور به ناداوری با نیات سیاسی ترک کردن. در فوتبال، بهکرات باور به تبعیض و ناداوری وجود داره، اما شاید هیچجا این باور شدیدتر و سیاسیتر از بین هواداران بارسا نباشه.
با سقوط دیکاتوری پریمو د ریور، فرار آلفونسوی سیزدهم از کشور و ایجاد جمهوری دوم اسپانیا، روابط بین کاتالونیا و مادرید که حالا مقر یک جمهوری سوسیالیست و سکولار بود، کمی بهبود یافت؛ با این حال، شرایط خودمختاری کاتالونیا که توسط ملیگراهای این ایالت مطرح شد، چندان مطابق میل جمهوری اسپانیا نبود. در نهایت، خودمختاری کاتالونیا تصویب شد؛ اما دامنهی سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی این خودمختاری، به دلیل عدم تمایل جمهوری اسپانیا آنچنان که روی کاغذ تعیین شده بود به عمل ننشست. این مسئله به همراه شرایط اقتصادی جهانی نامناسب که جمهوری رو برای رسیدن به اهدافش ضعیف کرده بود کاتالانها رو عصبانیتر کرد و مثل هر برههی دیگهای از تاریخ این دو تیم، رقابت بین بارسا و رئال مادرید همزمان با قوت گرفتن قطبیت سیاسی، تندتر و تندتر شد.
یکی دیگه از مانیفستهای مرکزگریزی بارسا و مرکزگرایی رئال مادرید در این دوران، عدم تمایل بارسلونا و دیگر تیمهای فوتبال کاتالونیا به تأسیس یک سیستم واحد رقابتی (لالیگا) به جای لیگهای ایالتی بود. لیگ ملی به محض تأسیس با استقبال بسیاری از تیمها و هواداران و گسترش فوتبال در کل کشور روبهرو شد و خواستهی مادرید عملاً به کرسی نشست. با این حال، بارسلونا و دیگر تیمهای کاتالونیا در نیمهی اول دههی ۱۹۳۰ کماکان ناراضی بودن و احساس میکردن تأسیس لالیگا یکی از سنگرهاییه که به مرکزگرایی در اسپانیا باختهان.
در حالی که پیوند بین مردم و باشگاه بارسلونا در اوایل قرن بیستم به دلایل کاملاً سیاسی و مدنی رخ داد، رئال مادرید در دههی ۱۹۳۰ به دلیل کسب موفقیتهای ورزشی (کسب دومین قهرمانی متوالی در فصل ۱۹۳۲-۱۹۳۳ و قهرمانی در کوپا د اسپانیا در فصل بعدی) موفق به بهدستآوردن دل مردم مادرید شد. یکی دیگه از عوامل علاقهی تدریجی مردم مادرید به باشگاه رئال مادرید، این بود که این باشگاه اولین باشگاه در اسپانیا بود که تیمهای ورزشی دیگهای به جز فوتبال هم در خود داشت.
با قویتر شدن پیوند بین باشگاه و شهر مادرید، حس نفرت کاتالانها از این تیم بیشتر شد. در فضای سیاسی-اجتماعی کاتالونیا، باور به این که مادرید به عنوان پایتخت مرکزگرای اسپانیا، وابسته به منابع اقتصادی دیگر ایالتهاست و در ازای این منابع، سیاستهای نامطلوب رو به دیگر ایالتها تحمیل میکنه بسیار محکم شده بود. اونها مادرید رو شهری بیروح، بیهویت و غیرقابلتفکیک از روحیهی مرکزگرایی و محدودکردن دیگر ایالتها میدیدن. عجیب نیست که این احساسات به طور مستقیم با نفرت از رئال مادرید هم گره خورد؛ در دیالکتیک هواداران بارسلونا در کاتالونیا، هنوز میشه دید که رئال مادرید رو تیمی بیروح (alma propia) میدونن.
با آغاز انقلاب دوم در اسپانیا و جنگ داخلی، رئال مادرید و بارسلونا هر دو در مرکز مبارزات سیاسی کاستیا و کاتالونیا قرار گرفتن. ریاست رئال مادرید با رافائل سانچز گوئرا و ریاست بارسلونا با جوزپ سانیول بود؛ هر دوی این افراد چهرههایی کاملاً سیاسی بودن و خلاصهای از فعالیتشون به روشن شدن روابط دو باشگاه کمک میکنه. رافائل سانچز گوئرا یک چهرهی جمهوریخواه مشهور، سخنگوی دولت جمهوریخواه نیکتو آلکالا-زامورا و بنیانگذار حزب لیبرال جمهوریخواه بود. او زندگی سیاسی خودش رو وقف حفظ جمهوری اسپانیا و پایبندی به اصول دموکراسی در دولت جمهوریخواه کرد. در طول ریاست گوئرا بر باشگاه، رئال مادرید دوران موفقی رو سپری کرد که از جمله میشه به یک پیروزی دیگه در برابر بارسلونا در کوپا د اسپانیا اشاره کرد. با شکست نیروهای جمهوری در برابر نیروهای فرانکو، سانچز گوئرا دستگیر و در طی محاکمههای سال ۱۹۴۴ به حبس ابد محکوم شد. بنابراین، آخرین رئیس باشگاه رئال مادرید (پیش و پس از به قدرت رسیدن فرانکو) که به طریق دموکراتیک انتخاب شد، فردی جمهوریخواه بود که توسط رژیم فرانکو خائن برشمرده و به حبس ابد محکوم شد.
جوزپ سانیول یک وکیل و روزنامهنگار کاتالان و بنیانگذار روزنامهی چپگرای لا رامبلا بود. در سال ۱۹۳۵، پس از چند سال عضویت در هیأت رؤسا، سانیول به عنوان رئیس باشگاه انتخاب شد. او وعده داد که تمام تلاشش رو میکنه که نگذاره فعالیتهای سیاسیش منجر به کمتوجهی به باشگاه بشه؛ با این حال، سانیول در درجهی اول یک فعال سیاسی بود و بارسا رو به عنوان وسیلهای برای نیل کردن کاتالونیا به مقاصد سیاسی میدید. اما این مقاصد سیاسی، با قتل وحشتناک سانیول، هرگز محقق نشدن. در آگوست ۱۹۳۶، در ماههای آغازین جنگ داخلی اسپانیا، نیروهای فرانکو در سیهرا د گواداراما سانیول رو دستگیر کردن و به قتل رسوندن. سانیول در سالهای بعد به شهید راه هویتطلبی در کاتالونیا و یکی از سمبلهای بارسلونا تبدیل شد، اما در ماههای ابتدایی پس از مرگ سانیول، نیروهای مبارز جمهوریخواه در مادرید تلاش بیشتری برای گرامیداشت سانیول کردن. یک گردان نظامی به نام سانیول در مادرید ایجاد شد و یک بازی دوستانه بین رئال مادرید و اتلتیکو مادرید برگزار شد که درآمد حاصل از اون به چریکها و شبهنظامیان ضدفرانکو در منطقهی کارگرنشینِ وایهکاس اهدا شد.
با آغاز کودتای فرانکو و جنگ داخلی خونین اسپانیا، نیروهای فاشیست به سرعت اغلب نواحی شمال و شمال غرب اسپانیا رو بهدست گرفتن. با وجود این پیروزیها، شکست سنگین نیروهای فرانکو در مادرید در پاییز ۱۹۳۶ و مقاومت کاتالونیا منجر به کند شدن روند شکست نهایی جمهوری دوم شد. بهترین روایت مقاومت کاتالونیا و تولد احزاب سیاسی گوناگون، از احزاب کمونیستی تا احزاب رادیکال آنارشیست در این دوران رو میشه در به یاد کاتالونیای جورج اورول خوند. در این دوران، رهبران آنارشیست-سندیکالیست کاتالونیا به این نتیجه رسیدن که برای مقاومت در برابر هر گونه مرکزگرایی، باید افراد مرفه و بورژوا رو از موقعیتهای سیاسی و اجتماعی مهم حذف و سمبلهای قدرت مرکزی رو از سطح شهر پاک کنن. کتب و مجسمههای مذهبی سوزونده شدن، ناقوسهای کلیسا آب شدن و برای تولید گلوله استفاده شدن و کلیساها به مقرهای برگزاری کنفدراسیون ملی کارگری تبدیل شدن. ۶۴۰۰ نفر به اتهام حمایت از فاشیستها کشته شدن.
در روایت دراماتیک و رایجی که بارسلونا رو بهشت انقلابیون مبارز برمیشمره، این تصویر که مادرید در سراسر جنگ داخلی تحت محاصرهی نظامی فرانکو بود نادیده گرفته میشه؛ تصویری که مبارزهی قهرمانانهی داوطلبان بریگاد بینالمللی در مادرید و مقاومتی ستودنی در نوامبر ۱۹۳۶ در برابر نیروهای فرانکو رو توصیف میکنه. در این مقطع، احزاب سیاسی گوناگون در مادرید هم شکل گرفتن، اما در شماری کمتر و اغلب با اهدافی متفاوت در مقایسه با بارسلونا. در مادرید، ایجاد نیروهای مقاومتی و احزاب بیشتر مبتنی بر ملاحظات کاربردی بود تا ایدهئولوژیهای پوپولیستی و تمایلات فرهنگی. همچنین شایان ذکره که جمعیت کارگری مادرید، شهری که هنوز به پایتخت صنعتی اسپانیا تبدیل نشده بود، در مقایسه با کاتالونیا کمتر بود.
همزمان با این وقایع، سخنگوی باشگاه رئال مادرید، پابلو هرناندز کورونادو در بیانیهای رئال مادرید رو باشگاهی دموکراتیک با اعضای جمهوریخواه و چپگرا توصیف کرد که وظیفهی خودشون میدونن با فاشیسم مبارزه کنن. این بیانیه تلاشی بود برای بیرون راندن اقلیتی از اعضای محافظهکار در باشگاه که در هر حال در خطر اعدام و یا ترور به جرم حمایت از فرانکو بودن. در ماههای بعد، باشگاه استادیوم و زمینهای تمرینی رو در اختیار نیروهای جمهوریخواه قرار داد و برای برگزاری بازیهای دوستانه با هدف حمایت مالی از قربانیان فاشیسم تلاش کرد. با حذف اعضای محافظهکار و ثروتمند باشگاه، رئال مادرید با مشکلات مالی شدیدی مواجه شد که باشگاه رو تا مرز انحلال پیش بود.
آخرین راه حلی که هرناندرز کورونادو در این شرایط پیش روی باشگاه دید، ارسال درخواستی به باشگاه بارسلونا و درخواست از این باشگاه برای عضویت موقت رئال مادرید در لیگ منطقهای کاتالونیا بود. قدمهای نخستین این روند در اکتبر ۱۹۳۶ با پیشقدم شدن سرمربی رئال مادرید، پاکو برو، که فردی کاتالان و بازیکن سابق بارسلونا بود به خوبی پیش رفت. او بر لزوم اتحاد در برابر فاشیسم و همبستگی مادرید و کاتالونیا به عنوان مهمترین نقاط مقاومت در برابر فرانکو تأکید و لزوم حفظ تیم رئال مادرید برای حفظ روحیهی مردم شهری که هر روز در برابر حصر نظامی فرانکو مقاومت میکردن تأکید کرد. پاسخ بارسلونا در ابتدا مبهم بود، اما در نهایت عیان شد که آبیاناریها حس خوبی به حضور رئال مادرید در این منطقه ندارن و معتقدن که مفهوم رقابت منطقهای در این صورت زیر سؤال میره و درخواست رئال مادرید با چاپ بیانیهای رسمی رد شد. در پاسخ، اتحادیهی بازیکنان بارسلونا بیانیهای جدا داد و به شدت تصمیم باشگاه رو نقد و عنوان کرد که رئال مادرید، پس از بزرگداشت جوزپ سانیول و شکل دادن گردان مذکور، به گردن این باشگاه حق داره.
رئیس بعدی باشگاه رئال مادرید، آنتونیو اورتگا گوتییرز، از مهمترین اعضای حزب کمونیست اسپانیا و یکی از چهرههای اسطورهای مبارزه با فاشیسم در طول جنگ داخلی اسپانیا بود. پس از حذف اعضای محافظهکار از باشگاه رئال مادرید، اورتگا تصمیم به عضویت در رئال مادرید گرفت و به زودی به ریاست باشگاه رسید. او تا پایین جنگ داخلی به سیاستهای حمایتی رئال مادرید از نیروهای مبارز ادامه داد و در پایان، با پیروزی نیروهای فرانکو و تصرف مادرید، توسط فاشیستها تیرباران شد.
در شرایطی که بازیکنان رئال مادرید یا در جبههها در حال جنگ و یا در مادرید تحت محاصره بودن، تیم بارسلونا برای برگزاری تعدادی بازی دوستانه به مکزیک و سپس ایالات متحده سفر کرد. در این مقطع از تاریخ کاتالونیا، انقلاب خودساختهی آنارشیستها در حال له شدن زیر چکمهی استالینیستها بود. در همین سال، هواپیمایی متعلق به بنیتو موسولینی، دفاتر باشگاه بارسلونا را در حمایت از فرانکو بمباران کرد. خسارت ناشی از این حملات منجر به این شد که بارسلونا، درآمد ناشی از بازیهای دوستانهی مذکور را که قرار بود به نیروهای کارگری مبارز اهدا بشن، صرف بازسازی و جلوگیری از انحلال باشگاه کنه. از اعضای باشگاه که به مکزیک سفر کردن، تنها هفت نفر تصمیم به بازگشت به اسپانیا گرفتن؛ باقی بازیکنها و کارمندان، تصمیم گرفتن در مکزیک یا فرانسه ساکن بشن. این یکی از نکات جالب در بررسی رقابت بارسلونا و رئال مادرید در دههی ۱۹۳۰ه؛ این که بسیاری از بازیکنان رئال مادرید در طول جنگ در کشور باقی موندن و مبارزه کردن، در حالی که بازیکنان بارسا تصمیم به حصول اطمینان از امنیت خود و آیندهی مالی باشگاه گرفتن.
پس از سقوط کامل جمهوری اسپانیا و آغاز دیکاتوری فرانکو، سالها طول کشید تا فرانکو به پتانسیل باشگاههای ورزشی در مستحکم کردن ایدهئولوژیها و رویاهای یک ملت کاملاً پی ببره. در سالهای ابتدایی، فرانکو به رئال مادرید و بارسلونا به یک اندازه مشکوک بود؛ با این حال، به طور ویژه در طول دههی پنجاه میلادی، موفقیتهای رئال مادرید در رقابتهای خارجی و موقعیت مرکزی این باشگاه، فرانکو رو متوجه این حقیقت کرد که در اسپانیا، تیمهای فوتبال میتونن ابزاری برای نیل به اهداف سیاسی باشن. فرانکو هرگز به فوتبال علاقهی خاصی نداشت؛ اما با دیدن ارتباط نزدیک بارسلونا با ایدهئولوژی مبارزه در کاتالونیا، جداییناپذیر بودن سیاست و فوتبال اجتنابناپذیر شد. به همون نسبت که بارسلونا بیشتر و بیشتر به پناهگاه مردم سرخوردهی کاتالونیا که در پی خفقان و فشارهای دیکتاتوری فرانکو اجازهی بروز ابعاد هویت مستقل ایالتشون رو نداشتن تبدیل شد، فرانکو با تصرف رئال مادرید، دستچین کردن رؤسا و هیأت مدیرهی تیم (هر چند فرانکو رؤسای بارسلونا رو هم در طول دههی پنجاه، شصت و هفتاد انتخاب میکرد) و تلاش برای ایجاد همبستگی بین رئال مادرید و حکومت مرکزی اسپانیا به ویژه در نظر کشورهای خارجی (رئال مادرید به عنوان تیم موفقتر در این دوران، کاندیدای مناسبتری نسبت به اتلیتیکو مادرید بود) هویت پیشین باشگاه رو تا حد خوبی آسیمیله کرد. این که رئال مادرید نامزد اصلی این تصرف بود، عجیب نیست. برای یک دیکتاتور ملیگرا و تمامیتخواه، پایتخت کشور اهمیت ویژهای داره. رئال مادرید تیم برتر پایتخت بود، با تاریخچهای قدیمی و موفق و اصالت کاستیانی. بیرون از روایات فانتری و اغراقشدهای که برخی هواداران بارسلونا میپرورن، شکی در این نیست که رئال مادرید موفقیتهای خودش رو مدیون فرانکو نبود؛ بلکه فرانکو تصمیم گرفت موفقیتهای رئال مادرید رو به عنوان انضمامی بر قدرت خودش، قدرت مادرید و حکومت مرکزی و برتری ارزشهای سنتی کاستیا نشون بده. بنابراین، رئال مادرید به ابزار سیاسی و دیپلماتیک برای فرانکو تبدیل شد که ضمن نشون دادن تصویری موفق و افتخارآمیز به کشورهای خارجی، مبارزه و سرکوب کاتالونیا و دیگر ایالتهای حاشیهای رو به زمین فوتبال بکشونه.
در تمام سالهای پس از جنگ، پس از مرگ فرانکو و سالهای اخیر، بارسلونا، مثل همیشه و مطابق فرهنگ رایج کاتالونیا، علاقهی وافری به ارائهی روایتی دراماتیک از تاریخ باشگاه نشون داده. این باشگاه بودجهی زیادی رو صرف چاپ کتابهایی دربارهی تاریخ باشگاه، پیوستگیش با مبارزات کاتالونیا و اهمیت حمایت از بارسلونا در برابر قدرت مرکزی کرده. در مقابل، رئال مادرید بسیار کمتر به دراماتیزاسیون تاریخش علاقه نشون داده، اسطورهسازی اهمیت خاصی در این باشگاه نداره و سیاستگذاریهای باشگاه همیشه در جهتی بوده که به خود فوتبال بیشتر از هر چیز دیگهای پرداخته بشه. به قول سید لو، از نظر موفقیت در پروپاگاندا، بدون شک بارسلونا همیشه دست بالا رو داشته.
منابع
- George Orwell, Homage to Catalonia, 1938, Harvill Secker.
- Sid Lowe, Fear and Loathing in La Liga: Barcelona Vs. Real Madrid, 2014,- Nation Books.
- Hunter Shobe, "Place, Identity and Football: Catalonia, Catalanisme and Football Club Barcelona, National Identities 10, 3, (2008).
- Goig, “Identity, Nation State and Football in Spain. The Evolution of Nationalist Feelings in Spanish Football.” (2008).
- Lopez-Gonzalez, Hibai, Frederic Guerrero-Sole,and Richard Haynes,"Manufacturing conflict narratives in Real Madrid versus Barcelona football matches."International Review for the Sociology of Sport (2014): 688-706.
- Solís, Fernando León. Negotiating Spain and Catalonia: Competing Narratives of National Identity. Intellect, )2003.(
- Phil Ball. Morbo: The Story of Spanish Football. London: WSC Books, (2001).