باسلام یک بازار آنلاین و شبکه اجتماعی است برای عرضه محصولات خانگی، سنتی و محلی از سراسر ایران؛ محصولات خاصی که در فروشگاههای اینترنتی کمتر پیدا میشود.
حال و هوای زندگی در روستاهای چین

چندی پیش برای بررسی اینکه ساکنان روستاهای دهستان چین توانایی ارسال کالا به شهرهای ایران را دارند یا نه و نیز مشاهده کیفیت محصولات و مزیتهای بالقوه در کسب وکارهای آنها سفری به دهستان چین داشتیم؛ جایی در ارتفاعات استان کهکیلویه و بویراحمد.
یک ساعت بعد از غروب خورشید به روستای آبچِندار گِلال از دهستان چین (نزدیک یاسوج) رسیدیم. شب را مهمان روحانی روستا، حاج آقای پیلافکن بودیم. هنوز روحانی در آن مناطق عزت و احترام زیادی دارد. پس از شام کمکم خیلی از اهالی روستا به جمع ما اضافه شدند.

روستاییها از قیمت فروش محصولاتشان در شهر باخبرند
درباره خیلی چیزها صحبت کردیم؛ زندگی روستایی، کیفیت کالاها، شیوه بستهبندی محصولات و ارسال به شهر و اینکه چرا باید محصولاتشان را به مردم شهرهای دیگر بفروشند! دغدغه اصلی آنها این بود که کیفیت محصولاتشان خوب و عالی است و شهریها قدر آنها را نمیدانند و در برابر آن محصولات باکیفیت قیمت کمی میپردازند.
درباره همین موضوع خیلی صحبت شد و من چند نکته را فهمیدم که برایم جذاب بود. یکی اینکه خود روستاییها از قیمت نهایی محصولاتشان در شهر خبر داشتند و خیلی مایل بودند که مثلاً روغن حیوانی را که در تهران کیلویی ۹۰ هزار تومان است به جای اینکه ۴۰ هزار تومان به واسطهها بفروشند خودشان آن را به همان قیمت ۹۰ هزار تومان بفروشند!

این نگاه روستاییها هم خوب است و هم بد. بد است چون آنها ملاحظه این را نمی کردند که اگر قرار باشد یک آدم شهری بیاید و از روستا محصولی را با همان قیمت فروشگاه محله خودش بخرد، پس چه فرقی برایش خواهد داشت.
خلاصه سر قیمتگذاری کالاها با هم خیلی بحث کردیم و به نتایج نسبتاً خوبی هم رسیدیم که یک قیمت خوب به هر حال باید پایینتر از قیمت شهر باشد، ولی میتواند بالاتر از قیمتی باشد که دلال میخرد. البته لابهلای حرفها درباره زندگی و سبک و هزینه زندگی روستایی هم صحبت کردیم.
آغاز زندگی مشترک فقط با ۱۲ میلیون تومان
یکی از مسائلی که دربارهاش صحبت کردیم بحث ازدواج و تشکیل خانواده و هزینههای آن بود. خیلی جذاب بود و شاید برای شما هم جذاب باشد که اهالی روستا به من میگفتند که ما حداکثر با ۱۲ تا ۱۳ میلیون دو جوان را به خانه بخت میفرستیم!
پرسیدم: یعنی چی؟! گفتند: این جا زمین رایگان است. ما یک نقشه و سندی داریم که در دست بزرگِ روستا یا همان ریشسفید یا کدخدای سابق است. ایشان جاهای خالی و زمینهایی را که میشود خانه ساخت مشخص میکند.
وقتی آقا پسر جوانی بخواهد ازدواج کند پیش ایشان میرود. بزرگ روستا برای این جوان قسمتی از زمین روستا را معین میکند که حدود ۱۵۰ متر است. این زمین به اسم آن جوان میشود و چون زمین خداست، قیمتی ندارد و کسی نباید پول بدهد. ساخت خانه هم خیلی هزینهای ندارد؛ چون از کف رودخانه و دره با الاغ سنگ و ماسه میآورند.

ستونهای خانه هر کسی به محض تولدش ساخته میشود
در این روستا، در یک حرکت جالب، تیر سقف خانه هر فرزندی با تولدش پیشبینی میشود؛ یعنی هر کسی این جا به دنیا میآید برایش چند درخت سپیدار میکارند و این درختها بعد از ۱۵ یا ۲۰ سال که آن آدم تشکیل خانواده میدهد تیرهای چوبی سقف خانهشان میشود. برای اسکلت و پی خانهها سیمان با کامیون از شهر یاسوج آورده میشود؛ چون خانهها طبق قوانین ساختمان باید ضد زلزله ساخته شوند.

آدمها برای هم خانه میسازند و پول کارگر نمیدهند
معلم روستا میگفت این جا یک رسمی داریم که وقتی کسی میخواهد خانهای بسازد جوانهای روستا مثلاً ۲۰ تا ۳۰ نفر، برای چهار ـ پنج روز کارهای دیگرشان را تعطیل میکنند، آستین بالا میزنند و کمک میکنند تا این خانه جدید ساخته شود.
برای ساخت هر خانه، عدهای از خود اهالی ده با انرژی و هیجان و فضای مثبت و بگو و بخند پای کار هستند. هر کسی هم میداند که در طول سال یکی ـ دو بار باید این کار را انجام دهد. در واقع این آدمها برای هم خانه میسازند و پول کارگر نمیدهند. وقتی حساب و کتاب کردیم دیدیم خانه این آدمها حدود ۵ تا ۶ میلیون میشود.
جهیزیه روستایی
در روستاهای چین جهیزیه عروس مثل شهرها نیست. در این روستاها خانواده عروس به دخترشان شش بالش و شش پشتی و شش تشک میدهند. خانوادههای دختر و پسر با هم به تفاهم میرسند و کمد و یخچال و بقیه وسایل را تهیه میکنند.
سفر ما با ایامی مصادف بود که دلار و سکه قیمتش خیلی زیاد شده بود و در جامعه التهاب وجود داشت اما خانمهای روستا میگفتند ما آن قدرها طلا نداریم که نگران افزایش یا کاهش قیمت طلا باشیم. حداکثر طلای هر خانم روستایی یک گردنبند بود و خیلیها حلقه هم نداشتند.
آنها میگفتند چون کار ما در مزرعه و بیابان است و با حیوان سروکار داریم ممکن است حلقه و انگشتر از دستمان کنده و گم شود. خرید طلای عروسی هم یک گردنبند خیلی ساده بود که شاید حداکثر یک میلیون تومان شود.

زندگی ساده روستایی
آن وقت بود که من به این زندگی باصفا و ساده خیلی غبطه خوردم و با خودم گفتم من طلا ندارم، آنها هم طلا ندارند، اما آن قدری که کم و زیاد شدن قیمت طلا روی زندگی من شهری استرس ایجاد میکند برای آنها اصلاً مهم نیست. هر دو یک چیزی را نداریم ولی ما شهریها حرص میخوریم اما آنها حرص نمیخورند.
آنها اصلاً برایشان مهم نبود که قیمت دلار چند است. یکی از تازهدامادهای روستا میگفت ما در زندگیمان این قصهها نیست. قیمت دلار و طلا باعث افزایش هزینههای زندگی در شهر میشود و استرس کاذب ایجاد میکند، ولی روی زندگی ما در روستا، آن قدرها تأثیر نمیگذارد.
سفر من به پایان رسید ولی حسرت زندگی روستایی و آرامش بینظیر این چند روستا، به دلم ماند؛ روستاهایی که ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر در آن زندگی میکنند و جوانهایش آرزوی توسعه روستا و رونق کسبوکارشان را دارند. میتوانند با ۱۲ میلیون زندگی تشکیل دهند و به خانه بخت بروند. در روستایی که اصلاً کسی تا حالا طلاق نگرفته است.

روستای آبچندار، روستایی از دهستان چین است. این دهستان ۶۵ روستا دارد که در کنار هم در دامنههای دنا و جنگلهای بلوط سرسبز و خوش آبورنگ و خرم قرار دارد و مردمانش در کنار هم زندگی میکنند و چه خوش است زندگی روستایی!
مطلبی دیگر از این نویسنده
بهبود پنل غرفهداری برای کاربران دسکتاپ: مهاجرت اپیزود سوم
مطلبی دیگر در همین موضوع
برای ساعتهای آخر!
بر اساس علایق شما
به انتظار بازگشت تو