شصتوهشت سال از واقعۀ تاریخی شانزدهم آذر سال سیودو میگذرد و کشور طی این چند دهه فراز و فرودهای بسیاری به خود دیده است. دانشجویان در تحولات سیاسی و اجتماعی دوران معاصر از مبارزه با استبداد و استعمار و از همه مهمتر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در صف مقدم تحولات سازنده حاضر بودهاند. در حقیقت واقعۀ تاریخی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در صدر مناسبات دانشگاهی است و یک کلیشۀ فراموش شده نیست؛ بلکه منبعی الهامبخش برای جنبش دانشجویی و مولد نیرو، امید، آرمانخواهی و عقلانیت برای جامعه است.
روحیۀ مطالبهگری دانشجو به وضع موجود بسنده نمیکند، خمودی و رکود را از حاکمیت و جامعه نمیپذیرد و محافظ کیان آزادی، استقلال ملت و تمام دستاوردهایی است که برای آن تا پای جان ایستاده است. این همه در فضای نقد و گفتمان سازنده بر محور عقلانیت میسر است.
اگرچه روز دانشجو بهانۀ خوبی برای ارسال پیام تبریک و نمک به زخم پاشیدن باشد؛ ولی آیا دانشجو و دانشجو بودن همین نگاه گذرا و سطحیِ جوک های طنز و رنگارنگ است یا صرف همان چند خطی که دربارۀ واقعۀ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در کتابهای تاریخ دوران مدرسۀ ما نوشته شده است؟
بدانیم که نامگذاری ۱۶ آذر به روز دانشجو و نماد ایستادگی و مقاومت دانشگاه و دانشجو در مقابل استکبار، یادآور روزی است که به گفتۀ دکتر شریعتی «آذر» مان در آتش و بیداد سوخت تا در فضایی که سموم میوزد، دانشگاه و دانشجو دچار فرسودگی نشود. روزی که دانشجو جان داد، اما سکوت نکرد. روزی که دانشگاه چند تن از بهترین سرمایههای خویش را قربانی کرد، اما سربلند از فضای اختناق سیاسیِ وقت قد علم نمود و به یکی از مراحل تحولات فکری و سیاسی تبدیل شد. خون سه جوان آزادیخواه ایرانی، بزرگنیا، قندچی و رضوی است که نام دانشجو را در شانزدهم آذر ماه هر سال به یدک میکشد و بر خاطرها تلنگر میزند. دانشجو بودن یک مقطعی یا عنوانی برای ورود به یک طبقۀ اجتماعی نیست؛ بلکه یک مکتب است. در این مکتب باید گاهی سنگری از سنگ و ماسه ساخت. گاهی جهادگری شد و دیواری از آجر و سیمان سامان داد و گاهی دانشجویی بود و نردبانی از علم بنا کرد. بهتر است امروز از خودمان بپرسیم آیا هنوز دانشگاه مکتب انسانسازی است؟ آیا در راهروهای دانشگاه صدای فریاد حقطلبانه و آرمانگرایانۀ دانشجویان به گوش میرسد؟ آیا هنوز هم مرگ بر ذلت ترجیح داده میشود؟ آیا رختخواب به دور افکندهایم و مانند یک سرباز، ایستاده خوابیدهایم؟
اگر ما نگاه به قلههای آرمانی را کنار بگذاریم و به دنبال مصلحتها برویم؛ به معنای آن است که با واقعیتها کنار آمدهیم. این را فراموش نکنیم که تنها راه چیرگی بر فتنهگران، مزدوران و مسئولان نانبهنرخروزخور، بصیرت و هوشیاری دانشجو و حضور به موقع در صحنهها است. جنبش دانشجویی امروز بیش از هر زمانی زمین خورده و بلند شده است، اما هنوز نفس کشیدن را فراموش نکرده است. نباید هرگز فراموش کنیم و بگذاریم سکوت در رخوت فعلی دانشگاهها فریبمان دهد. اگر توانستیم بعد از سالها مجدداً روی پای خویش بایستیم، ناشی از همان هوش دقیق برای نابودی مرز باریک آرمان و مصلحت است. امروز علم در دنیا حرف اول را میزند و هر کشوری که دارندۀ علم باشد، قدرت و ثروت نیز دارد. باید در کنار آنها به این نیز توجه کنیم که کم هزینهترین، پرسودترین، پرثمر ترین و کارآمدترین جنگها، جنگ در عرصۀ فرهنگ است و این جنگ است که به خانههای ما رخنه میکند و به هیچکس نیز رحم نمیکند؛ بنابراین امروزه یکی از مهمترین و اصلیترین رسالت دانشجویان در کنار علمآموزی، مطالبهگری و نقشآفرینی در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. دانشجو اگر در شرایط و وضعیت کنونی جامعۀ خود را نشناسد، بسیاری از مسائل جامعه آنچنان که شایسته است حلوفصل نخواهد شد. از اهم اشکالات وارده بر محیط دانشجویی این است که دانشجو دچار محافظهکاری شود و حرفش را با ملاحظۀ مصالح خیالی بیان کند، نه؛ بلکه دانشجو باید حرفش را صریح بزند. تفاوت دانشجوی جوان با یک مسئول سیاسی باید در همین کار باشد. در کار ما دانشجوی مصلحتاندیش وجود ندارد. دانشجو یعنی به میدان آمدن، اما چه میدانی؟ میدان چالشهای حیاتی و اساسی.
«عشق را در وجودتان بپذیرید، دست عشق را بگیرید؛ عشق که مصیبت را به لذت تبدیل میکند، مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت». (شهید مصطفی چمران به روایت غاده جابر، ص ۴۰)
در آخر سخن مولایمان امیرالمومنین علی(ع) را فراموش نکنیم:
«علم بدون عمل، وبال و مزاحمت و عمل بدون علم نیز گمراهی و انحراف است».
معصومه احمدی