سوال: تا به حال به هدف دانشگاه فکر کردهاید؟
ممکن است اولین چیزی که به ذهنتان برسد، پرورش و تربیت افراد برای ورود به بازار کار باشد؛ اما آیا میدانید که ۷۰ درصد افراد، در مشاغلی غیر مرتبط با رشتۀ تحصیلیشان فعالیت میکنند؟! پس اگر فقط این هدف (تربیت نیرو و ورود به بازار کار) را در نظر بگیریم، دانشگاه حداکثر ۳۰ درصد میتواند مفید باشد. البته که با در نظر گرفتن برخی عوامل، این میزان باز هم کاهش مییابد؛ اما این حجم از هزینه و زحمت تاسیس دانشگاه تنها برای کمتر از ۳0 درصد عجیب نیست؟ شاید اهداف مهمتر دیگری به غیر از این هدف وجود داشته باشند. به قول یک نفر: «هدف و فلسفۀ دانشگاه، دانشجوست»؛ یعنی دقیقاً شکلگیری مبنای فکری، رشد فردی افراد و در نهایت تربیت نیروی کار فعال و نه منفعل. خوب است بدانید راوی این جمله رهبر یک جامعۀ اسلامی است. جای تأمل دارد که دریابیم فکر ابتدایی ما تا چه اندازه سطحی بود و این هدف چقدر میتواند عمیق و مهم باشد.
باز هم سوال: میدانید تفاوت ما با کامپیوتر در چه چیزی است؟
تمام تفاوت ما به همان «فعال بودن» مربوط میشود. کامپیوترها هنگامی که برنامهای را بگیرند، پاسخ مورد نظر را بدون هیچگونه دخل و تصرف، بهسرعت و با دقت به ما تحویل میدهند؛ اما انسانها اصولاً دوست دارند خودشان برنامۀشان را تنظیم کنند، دوست دارند مؤثر باشند و تحلیلهای خودشان را هم دخیل کنند، نه اینکه صرفاً طبق تفکرات ورودی عمل کنند. این فعال بودن ناشی از عواملی همانند اختیار، تفکر و البته دغدغهمندی است. تا زمانی که دغدغۀ چیزی وجود نداشته باشد، اصلاً به آن فکر نمیشود، چه برسد به پیدا کردن راهحل و تلاش برای عملی ساختن آنها و در نهایت بهتر شدن اوضاع موضوع مورد تفکر و دغدغه. حالا دانشجویی که به عنوان نیرویی جوان که پرشور و پرانرژی است با اهدافی وارد دانشگاه میشود و قرار است سکاندار آیندۀ این کشور باشد، باید یک دغدغۀ مهم دیگر نیز علاوه بر تمام دغدغههای روزمره داشته باشد و آن بیتوجه نبودن نسبت به سیاست و تحلیل مسائل روز است. یک جامعه اگر بخواهد رشد پیدا کند، نیازمند انسانهایی با تفکری منطقی، عملی صحیح و اجرایی اصولی در جهت هدایت موازین کشور است که همین مسئله یعنی اینکه سیاست، تحلیل سیاسی، به اصطلاح بیهوش نبودن و خواب نبودن افراد جامعه اهمیت شایانی دارد؛ البته بیان اینکه افراد نباید بیتفاوت باشند بهمعنای این نیست که حساسیتهای بیهوده وجود داشته باشد و همۀ مسائل بیربط و باربط به سیاست، مورد تحلیلهای شبه خردمندانه قرار بگیرند. برخی گمان میکنند اگر عینک تحلیل به چشم بزنند و کوچکترین اجزای کاری را معنادار تلقی کنند، یعنی تحلیلی همه جانبه انجام دادهاند. درحالی که ما در عین اعتقاد به اینکه سیاست از زندگی روزمره جدا نیست، معتقدیم همه چیز هم لزوماً سیاسی نیست؛ البته منکر برخی آداب سیاسی و تشریفات آن نیستیم، اما بعضی از مسائل شاید ظاهر سیاسی داشته باشند، ولی ممکن است دارای مبنای متفاوتی باشند و مخاطبین بدون توجه به این مبانی و موانع شروع به تحلیل و قضاوت کنند. عاقلانه این است که اصطلاحاً «نه از این طرف بام بیفتیم و نه از آن طرف». به این معنی که نه با عدم کنشگریمان به دیگران اجازه دهیم که بهجای ما در سرنوشت اجتماعی ما تأثیر بگذارند، نه زندگی و آرامش خود و دیگران را صرف تحلیلهای پوچ و شبه سیاسی کنیم؛ پس هدف را بشناسیم و بهار جوانی را دریابیم.
مریم طیبزاده