رابطۀ دولت و دانشگاه را در دوران محمدرضا شاه پهلوی میتوان ذیل سه دورۀ مشخص مورد بررسی قرار داد. دورۀ اول از سال 1320 تا 1332، دورهٔ دوم از کودتای مردادماه 1332 تا 15 خرداد 1342، و دورهٔ سوم از 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران. در دورهٔ نخست، به واسطه خلاء سیاسی ایجاد شده در قدرت و ضعف حکومت مرکزی، شاهد وجود آزادیهای نسبی در این دوران هستیم. در همین فضای سیاسی بود که برخی اندیشمندان فعال در حوزۀ دانشگاهی به فکر کسب استقلال بیشتر دانشگاه افتادند. در روز 15 بهمن 1321، یعنی دقیقا در روز تاسیس دانشگاه، با حضور شاه و وزیران جشنی برپا شد و رسما این روز به عنوان روز استقلال دانشگاه از حکومت معرفی شد. با گسترش فضای باز سیاسی در کشور، کنترل دولت بر دانشگاه نیز کاهش یافت. این کاهش بیش از آنکه ناشی از وجود آزادی و گسترش جامعه مدنی باشد، ناشی از خلاء سیاسی قدرت و عدم توانایی آنان در کنترل مطلق دانشگاه بود. ناتوانی دولت در کنترل این نهاد، منجر به افزایش فعالیتهای دانشجویان و قدرتنمایی علیه دولت شد. طی این دوره شاهد شکلگیری سه گرایش اساسی مارکسیستی، ملی گرایانه و مذهبی در میان دانشجویان هستیم. در دوره دوم، بلافاصله پس از پیروزی کودتا، دولت سعی کرد تا فضای جامعه را به سرعت و به شدت هرچه تمام تر ببندد و همه نیروهای سیاسی را سرکوب کند. شرایط خفقان به حدی بود که پژوهشگران، این دوران را دوره دیکتاتوری مطلق شاه نامیدند. طی این دهه، رابطه دولت و دانشگاه نیز وارد مرحله نوینی شد. از یک سو دولت در راستای تامین نیروی انسانی متخصص مورد نیاز خود به گسترش دانشگاه ها در مراکز استان های بزرگ کشور اقدام کرد و از سویی دیگر، به واسطه سابقه وجود جنبش های دانشجویی و محالفت دانشجویان و اساتید دانشگاه ها با سیاست خود، به شدت خواهان اعمال کنترل بیشتری بر دانشگاه ها نیز بود. مبارزات دانشجویی طی این دهه با اعتراض و راهپیمایی دانشجویان در مخالفت با حبس دکتر مصدق آغاز شد و با شهادت سه دانشجو در 16 آذر 1332 به اوج خود رسید. به بیان دیگر با وجود فضای خفقان آور و فشار رژیم بر گروه ها و احزاب سیاسی در این دوران، دانشگاه همچنان به عنوان مرکز مقاومت باقی ماند. در این دوران شاه به منظور اطمینان از عدم وقوع پیشامدهای خلاف انتظار، از چندین روش برای کنترل بیشتر استفاده کرد. این کنترل ها با دو مکانیسم اصلی انجام می شد: مکانیزم اول کاهش استقلال دانشگاه و وابستگی بیشتر آن به حکومت بود. سیزده سال پس از کسب استقلال واقعی دانشگاه از دولت، رژیم شاه دوباره سعی در مداخله در امور دانشگاه و تسلط بیشتر بر آن را داشت. مکانیزم دوم کنترل مستقیم دانشگاه و دانشجویان بود. در همین راستا، دو روش گسترده مورد استفادۀ رژیم عبارت بودند از اخراج اساتید و دانشجویان معترض و تاسیس نهاد نظارتی و سرکوبی جدید در دانشگاه. براین اساس هرگونه فعالیت سیاسی اساتید و دانشجویان منجر به اخراج آن ها میشد، حتی اگر این فعالیت صرفا بحث ملی بودن صنعت نفت در کلاس درس بود. همچنین دولت با تاسیس سازمان های ساواک و گارد دانشگاه، سعی بلیغی در کنترل دانشگاه داشت. یک شعبه از ساواک در همه دانشگاه ها دایر شد و معمولا اتاق رییس ساواک در دانشگاه، کنار اتاق رییس دانشگاه بود. افزون بر این گارد دانشگاه نیز به عنوان نیروی سرکوب کننده حرکات و اعتراضات دانشجویی در دانشگاه حضور داشت. در دوره سوم، سرکوب جنبش 15 خرداد 1342، بار دیگر فضای خفقان آوری را بر سرتاسر جامعه مسلط کرد و پژوهشگران علم سیاست سال های بین 42 تا 56 را دوره نظام سلطانی محمد رضا شاه پهلوی می دانند که او توانست حکومتی مطلقه و استبدادی را در این دوران مستقر سازد. طی این دوره، عملا دولت در جهت گرفتن استقلال دانشگاه ها و وابسته کردن آن ها به ساختار دولت برآمد. براین اساس، انتظار شاه از دانشگاه را میتوان در سه عنوان خلاصه کرد: انتظار نخست، انتظار کارکردگرایانه از دانشگاه بود. محمدرضا شاه مانند پدرش، عملا از دانشگاه، انتظار ماشین تولید نیروی انسانی مورد نیاز دستگاه های دولتی را داشت. دومین انتظار شاه، دانشگاه غیر سیاسی بود. یکی از نگرانی های اصلی شاه، سیاسی شدن دانشگاه به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای جامعه مدرن بود. به همین خاطر، شاه از تمام قدرت و نفوذ خود برای غیر سیاسی کردن دانشگاه ها استفاده می کرد. و در نهایت انتظار سوم شاه، وطن پرستی البته به تعبیری که خود او داشت، به عنوان ایدئولوژی و ارزش اصلی دانشجویان بود. در این دوره، کنترل های دولت بر دانشگاه همانند دوره های گذشته، هم کنترل سخت افزارانه و سرکوب گرایانه و هم کنترل نرم افزارانه و سیاسی – امنیتی بود. محورهای اساسی کنترل دانشگاه توسط دولت را میتوان در چند عنوان خلاصه کرد: محور نخست، وجود نهادهای امنیتی و نظامی و نفوذ دانشجویان وابسته به ساواک در دانشگاه ها و اقدامات تنبیهی علیه دانشجویان و اساتید بود که پیشتر به آن اشاره شد، محور دوم، گسترش و ترویج فعالیت غیر سیاسی و فرهنگی غربی بود که در این جهت دولت تلاش می کرد به وسیله سرگرم ساختن دانشجویان با فعالیت های هنری و موسیقی و ورزشی، آنان را از فعالیت های سیاسی باز دارد. سومین محور، کنترل دانشگاه ها از طریق نفوذ دولت در هیئت امنا بود که از آنجا که هیئت امنا به عنوان نهاد قانونگذاری دانشگاه عمل می کرد، کنترل آنها به منزله کنترل کامل دولت بر دانشگاه تلقی میشد. برای مثال، وزیر دربار همواره در منصب ریاست هیئت امنای دانشگاه آریا مهر (دانشگاه شریف کنونی) قرار داشت. و محور چهارم، کنترل دانشگاه از طریق نیروهای حزبی بود. این افراد معمولا برای سرکوب دانشجویان وارد دانشگاه شده و تحت عنوان مردم عادی به سرکوب آنان می پرداختند. اما سرانجام با وجود تمام این کنترل ها و سرکوبها، دانشگاهها به عنوان سنگر آزادی در مبارزه علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش بسزایی ایفا نمودند.
منابع این قسمت:
کتاب جنبش دانشجویی ایران از آغاز تا انقلاب اسلامی، نوشتهٔ عمادالدین باقی.
مقالۀ بررسی رابطه نظام پهلوی و دانشگاه در ایران، نوشتهٔ سعید گلکار.