گرچه سابقهٔ تاسیس مدارس عالیهٔ جدید، به طور مثال دارالفنون، به دوران پیش از انقلاب مشروطیت و قبل از تاسیس سلسله پهلوی میرسد، اما دانشگاه به مفهوم اخص کلمه در دوران پهلوی اول و حکومت رضا شاه در ایران تاسیس شد. سیاستهای مدرن کردن و توسعهٔ رضا شاه منجر به ایجاد نهادهای جدید در جامعهٔ ایران شد که یکی از مهم ترین آن ها، نهاد دانشگاه بود که در سال 1313 شمسی افتتاح گشت. تاسیس دانشگاه در ایران – مانند اکثر کشورهای جهان سوم – از بالا و به منظور برطرف ساختن نیاز دولت ها و حاکمان در راستای تامین نیروی انسانی متخصص برای بوروکراسی نوپا و نیروهای نظامی و صنعتی مورد نیازشان بود. گرچه هدف اساسی و اولیه حکومت پهلوی اول از تاسیس دانشگاه، تربیت نیروی متخصص حکومت بود، اما انتظارات از دانشگاه تنها به این کارکرد خلاصه نمیشد. به عقیده بسیاری، هدف اساسی رضاشاه از تاسیس دانشگاه چیزی بیش از اهداف آموزشی و علمی بود. در حقیقت، هدف اصلی که او دنبال می کرد، ترویج و گسترش فرهنگ غربی در ایران جهت تقدس زدایی و نفی ارزش های دینی بود. در کنار این هدف، دانشگاه به عنوان محلی برای تبلیغ کارامدی نظام حاکم و گسترش ایدئولوژی مورد حمایت آن نیز مطرح بود. دکتر شیخ الاسلام، موسس دانشگاه ملی خاطره ای نقل می کند که تاییدی بر این مدعا است: «7 الی 8 ماه قبل از خروج رضاشاه، روزی اعلانی دیدم که در محل آگهی های دانشکده به امضای رییس دانشگاه که نوشته بود هر کس میخواهد فارغ التحصیل شود و در سال جاری لیسانسه شود، باید لااقل یک سخنرانی مبنی بر تبلیغ و تجلیل از خدماتی که اعلی حضرت در دوران سلطنتشان به عمل آورده اند، ایراد نماید.». در کنار انتظارات دولت از دانشگاه در این دوران باید به این نکته توجه کرد که اصولا دانشگاه در بین سال های 1313 تا 1320 کاملا زیر کنترل دولت بود و وابستگی مطلقی به ساختار حکومت داشت. نظارت و کنترل دولت به حدی بود که به تعبیری «دانشجویان و استادان در داخل و خارج از محوطه دانشکده دائما در این اندیشه بودند که تحت نظر اداره تامینات یا آگاهی زندگی میکنند» و این امر حقیقت داشت. این نظارت و کنترل آنچنان مطلق بود که به نظر برخی از پژوهشگران، در این دوره شاهد هیچ گونه مقاومتی از سوی دانشگاه در برابر دولت و شکلگیری جنبش دانشجویی نیستیم. به تعبیر این افراد، عدم وجود جنبش های دانشجویی در این دوران، ناشی از عواملی چون: نوپا بودن نظام دانشگاهی در ایران، نوع نظام سیاسی حاکم، عدم استقلال دانشگاه از ساختار حکومت و فقدان آزادی و بستر مناسب برای ایجاد تشکیلات گروه های سیاسی است. اما با وجود درستی این نظریه، حتی در همین دوران اختناق نیز شاهد حرکت هایی هرچند اندک در فضای دانشگاه هستیم. برای مثال میتوان به اعتراض دانشجویان دانشکده فنی به کمبود وسایل دانشگاهی و استاد در سال 1314 و اعتراض دانشجویان حقوق به هزینه های بیهودۀ آماده ساختن دانشگاه جهت بازدید ولیعهد در سال 1316 اشاره کرد. با توجه به موارد گفته شده، مشخص میشود که در رابطه دولت و دانشگاه در دوران پهلوی اول، دانشگاه از نظر سیاسی، اداری و مالی به صورت متمرکز و تحت کنترل و نظارت کامل دولت قرار داشته و مستقل از ساختار آن نبوده است.
منابع این قسمت:
کتاب جنبش دانشجویی ایران و رسالتها، منصور سلطانزاده.
کتاب رنسانس ایران: دانشگاه ملی ایران و شاه، علی شیخ الاسلام.
مقالۀ بررسی رابطۀ نظام پهلوی و دانشگاه در ایران، سعید گلکار.