یکی از مهمترین دالهای گفتمانی طیفی از کنشگران سیاسی در ایران، نقد نگاه امنیتی و امنیتزدگی است. این طیف از کنشگران معمولا در نقد نگاه امنیتی، نه ضرورت توجه به امنیت، که اولویت یافتن آن را مورد نقد قرار میدهند و معتقدند که امنیت پدیدهای چندوجهی است که در نسبت با عدالت و آزادی قرار دارد و هرگاه به این دو خدشه وارد شود، امنیت نیز متزتزل میشود. رهبر انقلاب نیز در تحلیل اغتشاشات دیماه 1396 فرمودند: «اینجوری نیست که ما هیچ اشکالی نداریم، فقط دشمن خارجی است که دارد [مشکل ایجاد میکند]؛ نه، مگس روی زخم مینشیند؛ زخم را خوب کنید، زخم را نگذارید به وجود بیاید. ما اگر مشکل داخلی نداشته باشیم، نه این شبکهها میتوانند اثر بگذارند، نه آمریکا میتواند هیچ غلطی بکند.» این بیان از رهبر انقلاب، نشاندهنده آن است که ایشان هم ریشه بهوجود آمدن ناامنی از طرف دشمنان خارجی را، مشکلات داخلی میدانند و معتقدند که درصورت رفع مشکلات داخلی، دشمنان خارجی توان ایجاد ناامنی در داخل کشور ندارند. آنچه تاکنون گفته شد، اشاره به وظایف حکومت درخصوص حفظ امنیت دارد. درواقع، حکومت علاوه بر آنکه باید به فکر قوه دفاعی و نظامی کشور باشد، موظف است با برقراری توازن میان عدالت، آزادی و امنیت در گفتمان سیاسی خود و توجه به عدالت و آزادی، با به حداقل رساندن مشکلات داخلی، مانع از فراهم آمدن بستر ایجاد ناامنی توسط دشمنان خارجی شود.
اما گمشده این روزهای سپهر سیاسی ایران، مسئولیتپذیری متقابل کنشگران سیاسی و معترضین در قبال مسئله امنیت است. این مسئولیتپذیری مانع از آن میشود که تنها کمکاریهای حکومت در خصوص حفظ امنیت، هم بهصورت سخت و هم بهصورت نرم، دلیل ناامنی در داخل کشور دانسته شود. بهعبارتی، منظور از مسئولیتپذیری از جانب کنشگران سیاسی آن است که حتی با فرض اینکه حکومت عمدا دست به ایجاد ناامنی بزند، معترضین نباید مسئولیت خود در قبال امنیت را فراموش کنند. در اینجا دو پرسش اساسی پیشبرنده است. اول آن که چرا امنیت در ایران اهمیتی فوقالعاده دارد و طرفین باید نسبت به حفظ آن مسئولیتپذیر باشند؟ دیگر آنکه چطور در مقام یک کنشگر سیاسی و در لحظه انجام یک عمل سیاسی میتوان اولویت امنیت را در نظر گرفت؟
در خصوص پرسش اول؛ میتوان ادعا کرد که امنیت در ایران از جنبه ایدئولوژیک و ژئوپولتیک موضوعیت دارد. ایران از لحظه پیروزی انقلاب اسلامی با سردادن شعار استقلال از شرق و غرب عالم و تأسیس حکومتی با ایدئولوژی ضد امپریالیستی، وارد تقابلی امنیتی با قدرتهای بزرگ جهانی شد. طبیعی است که طرف مقابل، با تمام ابزارهای نرم و سخت خود، به دنبال فروپاشی نظم حاکم بر ایران باشد. این تهاجم همهجانبه با ترکیبی از سوار شدن بر گسلها و مشکلات طبیعی و غیرطبیعی درونی، ضریب یافتن این مشکلات با استفاده از رسانههای رسمی و غیررسمی وابسته به دولتهای متخاصم و تشدید آنها با تحریمها و تلاش برای وارد کردن ضربات سخت نظامی و امنیتی اتفاق میافتد. این تهاجم همهجانبه و ترکیبی وظیفه حکومت و مدافعان آن را برای دفاع همهجانبه و ترکیبی مضاعف میکند. معترضان باید توجه کنند که تلاش برای فروپاشی این نظم در صورت موفقیت، نه به سرنگونی نظام حاکم، که به مجموعهای طولانیمدت از درگیریهای دامنهدار میانجامد؛ چراکه توازن قوا میان حامیان نظم حاکم و مخالفان آن بهگونهای نیست که فروپاشی نظم فعلی و استقرار نظم جدید به راحتی و بدون درگیری اتفاق افتد. معترضین در موقعیت فعلی، بهصورت طبیعی به نقطه براندازی و انقلاب علیه نظم موجود نرسیدهاند، بلکه با تحریک خارجی همان دولتهای متخاصم که از لحظه پیروزی انقلاب وارد نزاع با نظم حاکم شدهاند، بهصورتی غیرطبیعی و مصنوعی به نقطه براندازی رسیدهاند. مخالفان و براندازان نتوانستهاند گفتمان سیاسی وحدتبخشی تولید کنند که توده مردم را ذیل رهبری واحدی به پیش ببرد. در مقابل اما جمهوری اسلامی واجد گفتمان سیاسی وحدتبخش برای بخش قابل توجهی از مردم است که منجر به برقراری پیوندی ایدئولوژیک میشود. در این شرایط، در صورت موفقیت پروژه براندازی، درگیری نه فقط میان براندازان و حامیان جمهوری اسلامی، که درگیریای چند ضلعی میان براندازان با یکدیگر و حامیان جمهوری اسلامی خواهد بود؛ دقیقا مشابه جنگ داخلی سوریه که مسلحین علاوهبر حکومت اسد، با یکدیگر نیز درگیر بودند. تعدد پرچمهای تظاهرات براندازان در برلین، نشاندهنده قطعی بودن این درگیری است.
از سوی دیگر، وجود قومیتهای مختلف در مناطق مرزی ایران خطر تجزیهطلبی را افزایش میدهد؛ یعنی فارغ از آن که دولتهایی به لحاظ ایدئولوژیک خواستار سرنگونی نظم حاکم در ایران باشند و نقش کاتالیزور را برای رادیکال کردن جنبشهای اعتراضی بازی کنند، وجود اقوام مختلف نیز میتواند در لحظه فروپاشی نظم حاکم منجر به بحران امنیتی و تولید گفتار جداییطلبانه شود. پس از پدید آمدن کشورهای جدید ناشی از فروپاشی امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن 20 میلادی، خاورمیانه همواره آبستن بحرانهای قومیتی بوده و بحرانهای مرزی و قومیتی تنها متعلق به ایران نیست. ترکیه و عراق نیز درگیر تجزیهطلبی و استقلالخواهی مناطق کردنشین خود هستند. تفاوت ایران با این دو کشور این است که در ایران علاوهبر حضور کردهای تجزیهطلب که سابقه فعالیت جدی آنها در سالهای ابتدایی انقلاب قابل بررسی است، اقوام ترک و بلوچ نیز در معرض تحریکهای تجزیهطلبانه هستند. فروپاشی یا ضعف نظم امنیتی حاکم بر ایران به احتمال بسیار زیاد مساوی خواهد بود با آغاز جنبشهای تجزیهطلبانه در حداقل 4 استان مرزی و باز هم جنگهای دامنهدار داخلی.
با این توصیفات، کنشگران سیاسی چگونه باید امنیت را در کانون توجه خود قرار دهند؟ به لحاظ نظری احتمالا هیچ یک از کنشگران سیاسی اهمیت و اولویت وجود امنیت را نفی نمیکنند؛ اما مسئله اینجاست که برخی فعالیتها عملا به بحرانهای امنیتی دامن میزند. بهنظر میرسد که اولویت ابتدایی کنشگران سیاسی و جنبشهای اعتراضی، باید عدم همراهی با گفتار براندازانه باشد. چراکه همانطور که بیان شد، در حال حاضر گفتار براندازانه نه یک گفتار سیاسی ارگانیک، که گفتاری تولید شده با تحریک و فشار خارجی است. قوای براندازان در حال حاضر به هیچوجه با قوای حامیان جمهوری اسلامی برابری نمیکند و همین موضوع باعث میشود که تنها موفقیت جنبش براندازانه، شروع جنگ داخلی در ایران باشد. به همین دلیل است که مرزبندی با رسانههای وابستهی به براندازان نیز ضرورت مییابد. این مرزبندی نه فقط در کلام، که در عمل نیز باید مورد توجه قرار گیرد. باید توجه کرد که مهمترین خواسته دولتهای متخاصم و رسانههای وابسته به آنها، براندازی است و استفاده از شعارها و نمادهایی که میتواند یک حرکت اعتراضی را به حرکتی براندازانه تبدیل کند، هرگونه مرزبندی و فاصلهگذاری با این دولتها و رسانههای وابسته به آنها را نیز بیمعنا میکند. علاوهبر این، ضرورت توجه به تمامیت ارضی و نمادهای ملی- مثل سرود و پرچم ملی- نیز اهمیت دارد. استفاده از نمادهای ملی در جنبشهای اعتراضی، راه را برای حضور تجزیهطلبان و سوءاستفاده آنان از حرکتهای اعتراضی میبندد. پرچم و سرود ملی، بهعنوان نمادهایی از هویت ملی، پایهایترین عناصر وحدتبخش برای جامعه هستند و توهین به آنان، به تقویت گفتارهای ضد ملی و تجزیهطلبانه میانجامد.
این دو ملاحظه، آزمون سخت کنشگران سیاسی و معترضین است که از منافع کوتاهمدت خاص خود برای پایهایترین منفعت جمعی یک ملت- امنیت- چشمپوشی کنند. اگرچه راحتترین کار ممکن برای فشار به حکومت و شنیده شدن صدای یک جنبش اعتراضی، شعلهورتر کردن آتش رادیکالیسم و باز کردن پای دولتها، رسانهها و نهادهای خارجی به میدان است، اما الزاما همیشه راحتترین کار، مسئولانهترین آنها نیست.
روح الله اکبری