* ** توجه : این نقد درمورد گیم اصلی است و چیزی درمورد نقد update next gen نوشته نشده
بازی "Witcher 3: Wild Hunt" برای هفته ها علاقه مندان به فانتزی را مجذوب خود کرده و آنها را در دنیایی از ماجراجویی و هیجان غرق کرده است. این بازی که به عنوان نقطه اوج سفر Geralt of Rivia عمل می کند، با استقبال گسترده منتقدان روبرو شده است. حالا بیایید با هم به جزئیات این بازی بپردازیم.
بازی "Witcher 3: Wild Hunt" یک ماجراجویی مطلق است که در دنیایی پر از شگفتی های غیرمنتظره و لحظات نفس گیر اتفاق می افتد. استودیوی لهستانی، CD Projekt، در آخرین قسمت از سه گانه فانتزی حماسی خود، به زیبایی ماهیت ویچر بودن را به نمایش می گذارد. «شکار وحشی» به معنای پوشیدن زره، احساس وزن شمشیر نقره ای و فولادی بر روی کمر و عبور از دنیایی واقعاً بی پایان، فریبنده، زیبا و مسحورکننده پر از شگفتی است. تمام عمق و احساس "وایلد هانت" را می توان در این سوال خلاصه کرد: ویچر بودن در چنین دنیایی به چه معناست؟
اعضای با استعداد CD Projekt دور هم جمع شدهاند و به این فکر کردهاند که چگونه بازیکن را واقعاً باور کند که یک ویچر است. آنها روایتی صمیمانه، دنیایی غوطه ور و تجربه ای ملموس را خلق کرده اند که در نتیجه شخصیتی باورپذیر و قابل ربط به دست می آید که با مخاطب طنین انداز می شود. آنها از طریق داستان گویی گسترده و گیم پلی لایه ای در «Witcher 3» با موفقیت به این هدف دست یافته اند. هنگام بازی "وایلد هانت"، خود را به عنوان یک ویچر کارکشته و گمشده احساس خواهید کرد که در سرزمین هایی پر از رویدادهای جذاب و خطرناک غوطه ور شده اید. باور کنید، مواقعی وجود دارد که این احساس ویچر بودن آنقدر تأثیرگذار می شود که مدام احساس می کنید آهنربای قدرتمندی شما را به صفحه تلویزیون می کشد و هر چقدر هم که پلک بزنید و سعی کنید فرار کنید، نمی توانید از مغناطیسی رهایی پیدا کنید. زمینه این بازی آخرین باری که در یک اثر هنری با چنین احساس مسحورکننده و زلزله مانندی مواجه شدم، نمی توانم به یاد بیاورم.
آیا می خواهید بدانید "Witcher 3: Wild Hunt" چگونه است؟ فقط تمام کارهای باورنکردنی را تصور کنید که یک ویچر تمام عیار انجام می دهد. این بازی تمام تصورات شما از یک قاتل هیولا را زنده می کند و شما را بدون هیچ مانع، مانع یا محدودیتی آزاد می کند. این به شما امکان می دهد به سمت افق بپرید و خود را به عنوان یک کاشف ناشناخته و تازه کشف کنید - یک یاور بشر، یک سیاستمدار خسته، یک شمشیرزن سریع و ماهر، یک پدر دلسوز، یک عاشق پرشور، یک متخصص کنجکاو، و در نهایت، یک ویچر. ناشی از میل سیری ناپذیر برای اکتشاف و حرکت است. خلق چیزی که مخاطب را در زندان لذت بخش خود اسیر می کند، روح او را اسیر می کند و چشمان او را از شگفتی خیس می کند، نتیجه قرار دادن درست هزاران عنصر مختلف در شبکه پیچیده داستان گویی، گیم پلی و جهان سازی است. وقتی میگویم ذهن شما با گرالت ریویا در «شکار وحشی» یکی میشود، منظورم این است که سازندگان بر چنین موانعی غلبه کردهاند تا تک تک غروبهای خورشید را به یک شگفتی منحصربهفرد و صبورانه تبدیل کنند و آسمان آبی افق را به هم بچسبانند. بازی های بزرگی را که به عنوان نسل بعدی سیستم های نسل هشتمی (به جز «Bloodborne») معرفی شده اند را فراموش کنید. "وایلد هانت" نشان می دهد که آینده هنر بازی به کجا می رود. این نشان می دهد که چگونه فناوری قدرتمندتر می تواند شیوه بازی ما را تغییر دهد و قطعه دیگری از گنجینه ناشناخته هنر نسل هشتم را به ما ارائه دهد.
دو قسمت اول «جادوگر» از جمله آثار قابل توجه و راهگشا در ژانر نقش آفرینی به ویژه از نظر داستان، انتخاب ها و پیامدها هستند. به خصوص "The Witcher 3: Wild Hunt" که علیرغم اینکه عنوان اصلی نبود، به دلیل روایت عمیق و پیچیده، طعم منحصر به فرد در مقایسه با همتایان خود و پیشرفت های چشمگیر نسبت به نسخه قبلی خود برجسته بود.
«شکار وحشی» جاه طلبانه ترین و بلند پروازترین حرکت سی دی پراجکت تا به امروز است. بازی قبلی، با وجود تمام ایراداتش، واقعاً دیدنی بود. با این حال، در مقایسه با شکوه قسمت سوم، مانند یک نسخه نمایشی قابل پخش باقی می ماند.
سازندگان نه تنها یک گام به جلو نسبت به بازی قبلی خود برداشتهاند، بلکه هنر بازیسازی را از هر نظر ارتقاء دادهاند و ما را شگفتزده کردهاند. وقتی میگویم «شکار وحشی» یک بازی شگفتانگیز و شگفتانگیز است، شوخی نمیکنم. مهم نیست که چقدر برای این بازی انتظار داشته اید، این بازی نه تنها از همان ابتدا شما را شگفت زده می کند، بلکه حتی پس از صد ساعت نیز به طرز شگفت انگیزی غنی، غوطه ور، طولانی و عمیق باقی می ماند. CD Projekt هرگز با پروژه های خود ناامید نمی شود و یک بار دیگر ثابت می کند که چرا باید آنها را به عنوان یک نیروی حیاتی در رشد این سبک در نظر گرفت. از آنجایی که «شکار وحشی» فقط در مورد پیشرفتها و پیشرفتهای متعدد نیست، بلکه دنیای بزرگتری را ارائه میکند که با انتخابهای مختلف در سطوح مختلف تزئین شده است. این یک تجربه کاملاً جدید است که قبلاً به ندرت با آن روبرو شده اید.
«وایلد هانت» نشانه ورود استودیوی مشهور و کمیاب CD Projekt به فضای اصلی است. در حالی که بازیهای قبلی آنها هرگز مخاطبان زیادی نداشت، «شکار وحشی» به همان اندازه که عمیق، انسانی و شخصی است، یک فیلم پرفروش است. این چیزی است که به ندرت در قلمرو بازی های ویدیویی می بینیم: سفری حماسی با روح و اشتیاق که نه تنها با خاموش کردن کنسول هایمان فراموش نشدنی می ماند، بلکه قلب و ذهن ما را همیشه درگیر می کند. این تصمیم پس از شعله ور شدن آتش توسط "Kingslayer" از صحنه ناپدید شد و با شعله ای حتی درخشان تر بازگشت، بدون توجه به کیفیت خود بازی فوق العاده ارزشمند است.
بازی "Witcher 3: Wild Hunt" نتیجه یک استودیو بالغ تر، مستقرتر و با تجربه تر است. مکانیکهای اصلی گیمپلی CD Projekt نیز در اینجا آشنا هستند، با رویکرد منحصر به فرد و عمیقتری برای داستانگویی. در «شکار وحشی» نه تنها این نگاه زیبا به داستان نویسی پیشرفت کرده است، بلکه اکنون شاهد آن هستیم که آن اقدامات خشک و اعصاب خردکن جای خود را به سیستم جذاب و لذت بخشی داده است. در این میان، اگر رابطه گرالت و شخصیت های زن در نسخه قبلی تا حدودی سطحی بود، در اینجا می بینیم که روابط شخصیت ها به بلوغ رسیده است. بدیهی است که سازندگان پس از سفری که در پیش گرفتهاند، از نوجوانی سرکش که هر کاری میخواست انجام میداد، به بزرگسالی مسئولیتپذیر تبدیل شدهاند که کار درست را انجام میدهد و با آموختن از گذشته تأثیرگذارتر ظاهر میشود.
قطعا! به نظر می رسد در حال توصیف شخصیت Geralt of Rivia، یک جادوگر از سریال محبوب فانتزی هستید. گرالت یک شمشیرزن ماهر، یک کیمیاگر است و در جادو و ردیابی هیولاها مهارت دارد. او در شهرها و شهرهای مختلف سفر می کند و از توانایی های خود برای شکار و از بین بردن موجودات مختلف استفاده می کند و در عین حال مشکلات مردم را از هر طبقه ای از فقیرترین دهقانان گرفته تا ثروتمندترین پادشاهان حل می کند. گرالت ترکیبی از یک کارآگاه قرون وسطایی، یک گاوچران شریف، یک مزدور است که مهارت های خود را به طلا می فروشد، و یک مسافر تنها که در اعماق طبیعت غوطه ور می شود و گاه ارتباط خود را با انسانیت خود از دست می دهد. او بر اسب خود سوار می شود، از روستایی به روستای دیگر می رود، آرام آرام در زندگی مردم و مشکلات آنها غوطه ور می شود و اغلب تنها کسی است که قادر به حل آنهاست. در دنیایی که گرفتار جنگ و نیروهای اهریمنی است، گرالت تبدیل به کسی میشود که برای یک کیسه طلا، شر را بیرون میکند، حقیقت پشت توطئهها را آشکار میکند، غارتگران را دستگیر میکند، و شاهد درد و رنج مردم است، حتی در صورت نیاز، سر یک هیولای هیولا را از بدن جدا میکند. .
با این حال، مهم نیست که آن هیولاها چقدر زشت و وحشتناک هستند، وحشتناک ترین و غیرقابل کنترل ترین موجودات، جنبه های تاریک انسان ها هستند. ایستادن در برابر آنها سخت تر از هر موجود ماوراء طبیعی است. گرالت موهای سفیدی دارد و گذشته اش را می توان از میان زخم های روی صورتش دید. در صدای او خستگی و تاریکی وجود دارد که یادآور زیرکی و هوش بتمن است، اما نه به اندازه بی احساسی. فقط ببینید که وقتی دختر خواندهاش را به یاد میآورد قلبش چگونه میلرزد، و شک خواهید کرد که آیا این همان شکارچی هیولاهای خشن چند دقیقه پیش است. به طور خلاصه، او یکی از آن قهرمانان نمادینی است که ممکن است قبلاً دیده باشید، اما نویسندگان به او هویت منحصر به فردی داده اند و گرالت را به عنوان یک جادوگر به یاد ماندنی با ویژگی ها و توصیفات بی شماری به تصویر می کشند. درست مانند نگهبانان شب در «بازی تاج و تخت» که محافظان اصلی قلمرو هستند، فقط ما در مورد جادوگران می دانیم. آنها مانند یک دیوار سیاره ای باقی می مانند و آماده اند تا هر چیزی را که بشریت را تهدید می کند را کنار بزنند، مبادا سرما و تاریکی آخرین بقایای نور را از بین ببرد.
یکی از بزرگترین دستاوردهای سی دی پراجکت، تجسم مجدد موفق گرالت از ریویا به عنوان یک ویچر واقعی است. در قسمت قبلی، ویژگیهای ویچر گرالت بهطور برجستهای قابل مشاهده نبود، اما «شکار وحشی» او را به یکی از به یاد ماندنیترین شخصیتهای سالهای اخیر از طریق داستانگویی یکپارچه و همهجانبهاش، حتی در دورافتادهترین تلاشهایش، تبدیل میکند. ستاره «شکار وحشی» کسی نیست جز خود گرالت و سفرهای چشمگیرش. بنابراین، اگر با سریال "The Witcher" آشنا نیستید، موضوع مهمی نیست. «شکار وحشی» زمان را برای توضیح فهرستی طولانی از شخصیت های متعدد یا پیچش های داستانی پیچیده تلف نمی کند. در عوض، به طور مداوم به درگیری های سیاسی و دسیسه های نظامی پادشاهان و جادوگران می پردازد، که به ناچار به زندگی شخصی و عاشقانه گرالت راه پیدا می کنند. در «شکار وحشی» شاهد اتفاقات و روایتهای متعددی هستیم که هم طرفداران دیرینه را خشنود میکند و هم تازه واردان گیجکننده. با این حال، خط داستانی اصلی همیشه واضح و آسان است. گرالت برای یافتن دختر خواندهاش، سیری، که دارای قدرتها و ارزشهای یک ویچر است، تلاش میکند. در همین حال، سیری نه تنها توسط شوالیه های طیفی ماورایی معروف به شکار وحشی، بلکه توسط خود پادشاه نیز تعقیب می شود. دلیل اهمیت سیری برای پادشاه هانت هرچه باشد، گرالت مطمئن است که چیز خوبی نخواهد بود. اکنون شاهد یک ویچر هستیم که بخش قابل توجهی از داستان را طی میکند و کارهای بیشماری را برای کشف اطلاعاتی که او را به محل اختفای دخترش میبرد بر عهده میگیرد.
با این حال، این تعقیب و گریز مرموز و گیرا، داستان اصلی «شکار وحشی» نیست. جوهر واقعی در زندگی ساده یک قاتل هیولا در یک دنیای بازی کاملاً زنده و تپنده نهفته است. این در مورد Witcher است که قبلاً ذکر کردم. علیرغم ماهیت گسترده، هیجانانگیز و جذاب خط داستانی اصلی، این پیگیری زندگی روزمره – البته فوقالعاده – در دنیای Witcher است که نشاندهنده بزرگترین دستاورد طراحی بازی CD Projekt است. «شکار وحشی» گرالت و ماجراجوییهایش را بالاتر از دیگر بازیهای جهان باز قرار میدهد. نکته قابل توجه این است که هیچ عنصر جدا شده ای از بازی وجود ندارد. بر خلاف دیگر بازیهای جهان باز که در آن به بازیکنان ماموریتهای خطی مانند «این وظیفه را برای من انجام بده» در «شکار وحشی» به بازیکنان واگذار میشود، حتی ماموریتهای جانبی نیز شامل داستانهای جذاب و غیرمنتظرهای است که تکههایی از دنیای Witcher را آشکار میکند و به تدریج زندگی را در آن دمیده است. این جهان وسیع و غنی از گرافیک. شما ممکن است با ماموریتی برای شکار ارواح در خانه یک پیرزن شروع کنید، اما این ماموریت می تواند شامل کودکانی شود که والدین خود را در جنگ از دست داده اند یا به یک دوست در بازسازی کافه خود کمک می کند و در حالی که پرونده یک قاتل زنجیره ای بی رحم را باز می کند. داستان سرایی در فعالیت های جانبی بازی به قدری استثنایی و غوطه ور است که مطمئنم رسیدن به انتهای داستان اصلی کمترین اولویت را دارد. CD Projekt به زیبایی نشان می دهد که اصطلاح "نسل بعدی" فقط به گرافیک خیره کننده محدود نمی شود، بلکه نسل بعدی داستان سرایی در رسانه های بازی های ویدئویی را نیز در بر می گیرد.
اگر در کتابها و فیلمها مجبور شویم فقط خط داستانی نویسنده را دنبال کنیم یا دنیا را از چشم کارگردان ببینیم، یک بازی ویدیویی به ما این آزادی را میدهد که اژدهای خود را بکشیم و در داستان و مکان متفاوتی قدم بگذاریم. البته همه چیز در مورد بازی های ویدیویی آنقدر ساده نیست که به نظر می رسد. برای اینکه بازیکن را آزاد کنید تا هر گوشه از دنیای خود را کشف کند، باید عناصر و قوانین متعددی را در نظر بگیرید تا از شکستن غوطه ور شدن بازیکن جلوگیری کنید. علاوه بر این، شما باید بازیکن را تشویق کنید تا با ایجاد محتوای با کیفیت بالا، در این کشف مشارکت کند. یک روایت خطی بهتر از یک جهان باز خالی و بی روح است. «Witcher 3» در این زمینه ناامید نمی شود. به همین دلیل است که آن را شایسته نام یک بازی نسل بعدی است. هم برای کودکانی که در مورد چیزهایی که از والدینشان شنیده اند به زبان کودکانه خود صحبت می کنند و هم برای آنهایی که از طریق جستجوهای جانبی در زندگی مردم نفوذ می کنند جذاب است. همه این عناصر با هم کار می کنند تا آن کلبه ها، مزارع، و فعالیت های مردم را فراتر از پرکننده های صرف ارتقا دهند. روایت منشعب و داستان سرایی دقیق این بازی باعث می شود که بازی های جهان باز را از منظری متفاوت ببینید و متوجه شوید که پتانسیل واقعی بازی هنوز کشف نشده است.
«شکار وحشی» هرگز شگفتزده نمیشود. چه طراحی فوقالعاده اعتیادآور مراحل طولانی آن، که هر کدام بیش از یک ساعت طول میکشد، که شما را درگیر میکند، یا فرآیند تعامل با مردم برای جمعآوری اطلاعات در مورد موجودی عجیب و غریب که کنجکاوی شما را برمیانگیزد، یا جسارت به وحشیترین مناطق جهان دنیای بازی برای یافتن گنج ها و ابزارهای ارزشمند، حس کاوش را در شما شعله ور می کند. گاهی اوقات، شما در سرگردانی بی هدف در بخش های مختلف بازی گم می شوید، مناظر به یاد ماندنی ایجاد می کنید، و گهگاه در فضای مهیج غرق می شوید.
مراحل اصلی واقعاً در طراحی آنها ستودنی است. حتی پس از 100 ساعت، بازی هرگز در دام تکرار و کسالت نمی افتد. در هر مرحله، شما با ترکیبی لذت بخش از مبارزه، دیالوگ، سکانس های تعقیب و گریز، کارآگاهی و تماشای حرکات جالب شخصیت های مختلف مواجه می شوید. به عنوان مثال، می توانم به مرحله ای اشاره کنم که در آن دوست بارد Geralt، Dandelion را جستجو می کنید، یا فصل آخر بازی که بیش از 15 ساعت طول می کشد تا کامل شود و در طی آن شما در حسرت ادامه داستان مانده اید.
تقریباً همه شخصیت های فرعی ماموریت های ویژه خود را دارند که به طور غیرمستقیم به خط داستانی اصلی مربوط می شود و نقش فوق العاده ای در جهان سازی و تنظیم شرایط هر منطقه ایفا می کند. به عنوان مثال، وقتی به تریس مریگلد در نجات جادوگران از نوویگراد کمک میکنید، کاملاً در فضای وهمآوری که توسط شکارچیان جادوگر در شهر ایجاد شده است غوطهور میشوید. در این لحظات، شما با انتخاب هایی روبرو می شوید که به طور بالقوه می توانند آینده آن جامعه را تغییر دهند.
در جنبه روشن تر بازی، ما "قراردادهای Witcher" را داریم که می توان آنها را دنبال کرد. این قراردادها با اعلامیه هایی از دورترین نقاط جهان آغاز می شود و به هیولاهای با رتبه بالاتر در مناطق مختلف گسترش می یابد. همه این قراردادها فرمولی هیجان انگیز، سرگرم کننده و فریبنده را در بر می گیرند که هرگز تکرار نمی شود. شما با شخصی که اعلامیه را روی دیوار گذاشته است ارتباط برقرار می کنید. آن ها شرایط را توضیح می دهند و شما که به حواس ویچر خود مسلح شده اید، اطراف حادثه را بررسی می کنید و به تفاسیر گرالت گوش می دهید. پس از پرس و جوها و گفتگوهای بی شمار، سرانجام گرالت به این نتیجه می رسد که مثلاً با موجودی خاص سروکار دارد. خوب، اکنون زمان تحقیق در مورد آن موجود است. شما نقاط ضعف آن را شناسایی می کنید و خود را با استفاده از معجون ها، مواد منفجره و وسایل دیگر برای مبارزه آماده می کنید. با این حال، از آنجایی که این قراردادهای ویچر داستانی ناگفته دارند، همه چیز با چنین فرمولی به پایان نمی رسد. ممکن است متوجه شوید که کارفرما چیزی را پنهان کرده است یا در حین جستجو با وضعیت غیرمنتظرهای مواجه میشوید.
از این نقطه است که به تدریج چشم انداز بزرگ بازی را درک می کنید. اما فراتر از عظمت بازی، حقیقت این است که «ویچر» این دنیا را با محتوای کپی شده و تکراری پر نکرده است. در عوض، طراحی سطح به فلسفه "کیفیت در همه زمان ها و مکان ها" پایبند است. این رویکرد نه تنها به طور مداوم چیزهای جدیدی را برای تجربه کردن در اختیار شما قرار می دهد، بلکه به دنیای آن روح می بخشد. وقتی نقشه را باز می کنید، فقط برای حذف نمادهای ماموریت به مقصد نمی روید. شما مطمئن هستید که این ماموریت بدون شک در مکانی جدید و جالب به پایان خواهد رسید. این کنجکاوی طبیعی بزرگتر و بزرگتر می شود. بعد از چند ساعت دیگر متوجه می شوید که هر ماموریت داستانی را پنهان می کند که منجر به غم یا شادی می شود. داستانی که شما را مجبور به تصمیم گیری می کند. تصمیماتی که دنیای اطراف شما را تغییر می دهد. در «The Witcher»، شما هرگز به طور کامل درک نمی کنید که کدام انتخاب تاثیرگذار خواهد بود و کدام نه، درست مانند بازی های استودیو با استعداد CD Projekt Red. عواقب آنها نیز چندان واضح نیست. همین جنبه باعث میشود که انتخاب هر بازی یک تصادف فکری باشد.
من معتقدم که همه مراحل از یک فرمول استفاده می کنند: قتل، گفتگو و کارآگاهی. با این حال، جزئیات وارد شده در هر یک از این مراحل است که آنها را در مقایسه با مراحل قبلی و بعدی متفاوت و فریبنده می کند. ممکن است متوجه شوید که در حال شکار یک هیولای یخی در مزرعه گندم هستید و پس از کشتن جانور، در حالی که به ماه کامل در میان ساقه های بلند گندم خیره می شوید، احساس خستگی کنید. از طرف دیگر، میتوانید خرابههای باستانی یک شهر را کشف کنید، با ارواح صحبت کنید و موهایتان را سیخ کنید از داستانهای وحشتناک سرنوشت وحشتناک مردم. در برخی از ماموریتها، ممکن است حتی مجبور شوید به دورافتادهترین جزایر اسکلیج بروید. "Witcher 3" ترکیبی از موقعیت های خشن و آرام را ارائه می دهد. همین چند دقیقه پیش، شما در حال مبارزه با یک خون آشام ملایم بودید، اما نیم ساعت بعد، خود را در یک کافه می بینید و به یک آریا باشکوه گوش می دهید. "شکار وحشی" یک بازی از لحظات است که در آن هر بازیکن افسانه های خود را می آفریند.
در حالی که ممکن است برخی از شخصیتها در مناقشات و مشاجرات لفظی پیروز شوند، اکثر درگیریهای شما با شمشیرهایی که به پشت شما بسته شده حل میشوند. سیستم مبارزه در «ویچر 2» خشک، مکانیکی و خسته کننده بود. با این حال، در "Witcher 3"، ما همان سیستم گذشته را مییابیم، اما با تمام لبههای غیرضروری صافشده و ریز شده. ترکیبی از حملات سبک، سنگین، پاری، جاخالی دادن، حمله و حملات دفاعی منجر به نبردهایی می شود که هم سرگرم کننده و هم لذت بخش هستند و نیاز به تفکر استراتژیک دارند. دیگر اعصاب شما به دلیل مشکلات بازی خراب نخواهد شد. اکنون همه چیز آماده و آماده است و اگر مشکلی وجود دارد، مربوط به مهارت های خودتان است. نامزدی بسیار آسان تر و قابل دسترس تر شده است. به همین دلیل بهتر است سطح سختی بالاتری نسبت به آنچه که معمولا در نظر می گیرید انتخاب کنید.
بازی The Witcher 3: Wild Hunt فقط درباره شمشیربازی و نشانه های جادویی گرالت نیست. نبردهای بسیار عمیق تری را ارائه می دهد. آنها را با طیف وسیعی از دشمنان و سیستم کیمیاگری و کاردستی بازی ترکیب کنید تا بفهمید که چرا مبارزات بازی همیشه هیجان انگیز است. در The Witcher 3، شما دائماً در حال یادگیری هستید – دریابید که کدام استراتژی حمله در برابر یک هیولا خاص بهتر عمل می کند و کدام علامت بیشترین تأثیر را روی یک دشمن خاص دارد. خوشبختانه، حتی دشمنان نیز از هوش مصنوعی بی رحمانه استفاده می کنند. مبارزات در The Witcher 3 مانند بازی هایی مانند Batman: Arkham Asylum یا Assassin's Creed نیست که دشمنان یکی یکی به شما حمله کنند. اینجا، واقعاً یک دسته گرگ است. دشمنان انسان از گرگ هم بدترند. آنها از همه طرف حمله می کنند و از هر اشتباهی سوء استفاده می کنند تا بخش قابل توجهی از نوار سلامتی شما را خالی کنند. معجون ها سلامت شما را پر می کنند و قدرت شما را افزایش می دهند، اما سطح سمیت شما را نیز افزایش می دهند. بنابراین، شما نمی توانید فقط به معجون ها تکیه کنید و دشمنان خود را سلاخی کنید. شما باید هوشیار باشید و برای همه چیز آماده باشید. از قبل خود را برای تهدیدات احتمالی آماده کنید و درخت مهارت خود را با توجه به ترجیحات و سبک بازی خود تنظیم کنید.
با این حال، در میان همه اینها، قدرت ساخت جهانی CD Projekt برجسته است. داستان سرایی و خلقت این جهان هرگز متوقف نمی شود. دنیای The Witcher یک محیط از پیش ساخته شده نیست که شما به سادگی آن را بدون تعامل با منطقه خاصی از بازی تجربه کنید. ممکن است فکر کنید که بازی را بدون برخورد با منطقه خاصی به پایان رسانده اید. اما اگر به آنجا بگردید، به سرعت متوجه میشوید که با جمعآوری کتابها و دستنوشتههای گذشته آن، میتوانید با آناتومی آن آشنا شوید، درباره زندگینامه هیولاهای آن بخوانید و گوشه و کنار آن را کشف کنید. CD Projekt تمام دنیای خود را با جلوه های برقی زنده کرده است. مناظر بازی خیره کننده هستند و هرگز خسته کننده نمی شوند. همه چیز با چنان دقت و هنرمندانه ای ساخته شده است که تقریباً می توانید آن را نفس بکشید. غروب های غم انگیز خورشید در میان ابرهای خاکستری در افق نفس گیر هستند و برق های طوفانی و درخشان درون بازی فضایی سنگین و در عین حال زیبا ایجاد می کند.
شگفتی های بازی تنها به میدان های جنگ محدود نمی شود. پس از عبور از سرزمین های جنگ زده ولن، به شهر مدرن و شلوغ نوویگراد می رسید، جایی که قدم زدن در خیابان های آن به یکی از دغدغه های اصلی شما تبدیل می شود. درست زمانی که فکر میکنید تنوع بصری کامل بازی را دیدهاید، وارد جزایر اسکلیج میشوید، با کوههای برفی و رودخانههای گرمشان که آرامشی آرام از امواج خروشان فراهم میکنند. به راحتی در دام افتادن فکر می کنید که تمام شگفتی های بازی را دیده اید. اما ناگهان یک کوئست شما را به Kaer Morhen می فرستد. به محض ورود به این فضای جدید، با کوه های سر به فلک کشیده و جنگل های غوطه ور از درختان کاج و صنوبر، ممکن است متوجه شوید که هیجان و زیبایی را در هم می آمیزد تا جایی که غرق شوید.
تصور کنید سوار بر اسبی هستید و در چمنزاری پر جنب و جوش که با گل های رنگارنگ مزین شده است می تازید. موسیقی ای که ماهرانه پخش می شود، فضایی از آرامش، سکون و آرامش را به شما می بخشد. با این حال، این آرامش همیشه با چیزی درهم می شکند. شاید با یک غار دورافتاده برخورد کنید که فریاد می زند: "مرا کاوش کن!" یا شاید صدای کودکی که از شما کمک می خواهد حواس شما را پرت کند. «ویچر 3» در عین حال هم زیبا و هم زشت است. در میان خشونت، از گنجینه ای از عشق صحبت می کند. تعادل فوقالعادهای بین تاریکی و روشنایی به دست آورده است، ترکیبی که شاید در جای دیگر تجربه نکرده باشید. "Witcher 3" خسته کننده نیست. درست همانطور که یک نبرد طولانی آدرنالین را در رگهای شما پمپاژ می کند، یک گفتگوی ساده و صمیمی در گوشه ای دنج از یک میخانه زیر نور شمع هیجان انگیز می شود.
این بازی میزبان یک سری نقص و ضعف جزئی است که ممکن است برای برخی نیز قابل توجه باشد. در میان معدود اشکالات آن، یکی که شخصاً من را تحت تأثیر قرار داد، کوتاه کردن موهای گرالت در مکانهای داخلی بود. با این حال، این اشکالات آنقدر سمی نیستند که بازی را برای شما خراب کنند. در واقع، با توجه به بزرگی بازی، باگ های «The Witcher 3» در مقایسه با دیگر بازی های مشابه به سختی قابل مشاهده هستند. علاوه بر این، اسب گرالت، روچ، اغلب به طرز عجیبی و مرموز حرکت میکند و مانند یک اسب وفادار با سوت در کنار شما ظاهر نمیشود. زمان بارگذاری نیز تا حدودی پس از مرگ طولانی است. اما از آنجایی که در «Witcher 3» مکرر نمی میرید، این موضوع آنقدرها هم اعصاب خردکن نیست. خط داستانی اصلی گاهی اوقات در برخی نقاط اجباری احساس می شود و شخصیت پردازی Wild Hunt تا حدودی کم است. با این حال، وقتی به عنوان یک کل در نظر گرفته شود، این چیزها در مقایسه با نقاط قوت بازی به ندرت آزاردهنده می شوند.
بازی «Witcher 3: Wild Hunt» پا به عرصه بازی های ویدیویی نسل بعدی گذاشته است. CD Projekt استانداردهای داستان سرایی را تغییر داده است. با خیالپردازی اسطورهای و حماسیسازی جهان شما را مسحور میکند و سپس شکم سیری ناپذیر این جانور مهارنشدنی را با اقیانوسی بیکران از محتوای متنوع و بیپایان پر میکند. "The Witcher 3" همان چیزی است که من می خواهم آینده بازی های ویدیویی باشد. بازی هایی که پتانسیل های داستان نویسی هنر هشتم را آشکار می کنند و از گیم پلی برای غوطه ور شدن مخاطبان خود در فضا استفاده می کنند. معمولا در خلق چنین بازی های جاه طلبانه چیزی قربانی می شود. با این حال، در "Witcher 3" همه چیز به طور درخشان و هماهنگ در کنار هم قرار می گیرد.
بازی "The Witcher 3" نتیجه پروژه ای است که اعضای CD Projekt آرزو داشتند آن را بازی کنند و از آنجایی که هیچ کس دیگری ساخت آن را بر عهده نگرفته بود، رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کردند. اگرچه بازی مملو از رویدادهای جادویی و فانتزی مختلف است، اما در نهایت "The Witcher 3" اثری است که توسط انسان ها برای انسان ساخته شده است. به همین دلیل است که بازی شاعرانه است و طیف وسیعی از غرایز و احساسات انسان را برمی انگیزد. این بسیار بزرگ و در عین حال پیچیده است، با سیستم های پیچیده و در عین حال هدفمند. ماه ها طول می کشد تا کامل شود، اما هرگز وقت شما را تلف نمی کند. مهمتر از همه، این بازی دارای هویت مشخصی است که در بین بازی های جهان باز پرهزینه نادر است. «Witcher 3» از ابتدا تا پایان آخرالزمانیاش، پیوسته مانند آتشی فروزان شدت میگیرد تا اینکه در نهایت با اوج انفجاری آن روبرو میشوید و سپس در سکوتی آرام لبخند میزنید. در حالی که بازی درگیر نبردهای حماسی است، لحظات آرامش بین این درگیری ها در ذهن شما باقی می ماند. وقتی در یک کافه زیرزمینی به آهنگی در مورد مهربانی و سرنوشت گوش میدهید، با وجود تمام مشکلاتی که به همراه دارد، به لذتهای یک جادوگر بودن فکر میکنید.