علیرضا بزم آرا
علیرضا بزم آرا
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

خروج : یک فیلم شکوهمند!!!

اولین چیزی که در فیلم به نظر می رسد اسم فیلم است، چرا خروج؟ چرا اعترض نه؟ اصلا چرا باید برای نشان دادن اعتراض از این سوژه استفاده شود؟ چرا اتفاقی که حدود 7-8 سال پیش اتفاق افتاده است را نشان اعتراض امروز بکند؟

شاید حاتمی کیا خروج را از ادبیات دینی وام گرفته باشد، آن جایی که حسین ابن علی علیه السلام حرکت خود را علیه حکومت اموی خروج می نامد (خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى). و چه بسا ابراهیم این کار خودش را خروج می داند برای اصلاح. و قطعا خود را آماده کرده است برای زخم هایی (بخوانید نامهربانی هایی که در نشست خبری فیلم و قلم بعضی از نویسندگان دیده شد) که در این مسیر می خراشندش...

اسامی دیگر هم مهم اند، «رحمت» پیرمردی که همه اهالی او را مایه نکبت و بدبختی و باعث و بانی از دست رفتن عزیزانشان می دانند. اما او برای آنها رحمت است، تفکر اهالی فرقی در «رحمت» بودن او نمی کند.


صحنه های ابتدایی «خروج» این را نشان ما می دهد که چقدر تفکر امروزی مسئولین و مردم تفاوت پیدا کرده است (آنجا که رحمت از ناز پنبه می گوید اما جوابی که می شنود از جنس پول است).

گزارش می کنم خسارتش رو بدن بهت!!!
گزارش می کنم خسارتش رو بدن بهت!!!


«فقط ریش سفید ها»!!!

در صحنه های بعدی می بینیم که، علیرغم تاکید رحمت بر اینکه :(نگهبان سد وظیفه اش نگهبانی است و ما کاری با او نداریم). اما باز هم یکی از جوانان بالا می رود و او را به پایین پرت می کند و نگاه رحمت به این صحنه، همان دلیلی است که رحمت می گوید «فقط ریش سفید ها». کارگردان به روشنی مرز بین اغتشاش و اعتراض را نمایان می کند، و نشان می دهد آنچه کمک کننده است اعتراض است نه اغتشاش. و به همین دلیل از پیرمردان که با تجربه تر و آرام تر هستند استفاده کرده است.

اعتراضی که در سکانس مقابله پیرمرد ها با مزرعه ای که امروزه در آن ماشین کاشته اند! به حسرتی در چشم های کشاورزان تبدیل می شود. که سرمایه داری زالو صفت از خون فرزندان شهید آنها مکیده است و این چنین مزرعه خود را آبیاری کرده است.

حاتمی کیا به روشنی مرز بین اغتشاش و اعتراض را نشان می دهد.

اما قطعا مهم ترین سوال مخاطب در «خروج» این است که چرا باوجود تعهدی که فرماندار برای رسیدگی و حل مشکلات زمین به کشاورزان می دهد اما آنها باز هم به حرکت خود ادامه می دهند؟ آیا مشکل دیگر حل نشده است؟

چیزی که در فرماندارِ «شعبه پاستور!» و بعد هم دکتر آتشکار دیده می شود تکبراست...

اعتراض اصلی فیلم به این تکبر است، به این نوع برخورد با مردم، به این دید بالا به پایین که در مسئول دیده می شود. مسئولی که در برابر پدر شهیدی که خرج کرده است پسرش را برای نظام، سینه صاف می کند که شما علیه نظام حرکت کردید و این حرکت شما هزینه دارد. و حواسش نیست «رحمت» و امثال او عزیزترین افراد شان را هزینه کرده اند و چه باک از هزینه های دیگر برای اصلاح.

چرا باوجود تعهدی که فرماندار برای رسیدگی و حل مشکلات زمین به کشاورزان می دهد اما آنها باز هم به حرکت خود ادامه می دهند؟

گویی اعتراض «رحمت» برای چیزی فراتر از زمین کشاورزی اش است، سکوت او آن هنگام که مامور امنیتی در آخرین صحنه از او می پرسد :(حرفی که به رئیس جمهور می خواهید بگویید همان زمین و آب و پنبه و... است دیگر؟) ، پر واضح است که اعتراض رحمت تنها این نیست.

اعتراض او به رئیس شدن رئیس جمهور بر همه به جای خادم بودن او برای همه است.

یکی دیگر از ویژگی های این فیلم که در بادیگارد نیز دیده شد وجود یک زن، آن هم یک زن فعال نه منفعل ایرانی در فیلم است. که بیننده را به یاد مادران این سرزمین می اندازد (صحنه های گذاشتن قرص های پیرمردان کنار مهر ها، میانجیگری کردن بین پیرمردان و پاک کردن خون از بینی پیرمردی که آسیب دیده است را به یاد بیاورید!).

وجود یک زن، آن هم یک زن فعال و نه منفعل ایرانی از نکات مثبت فیلم است.


اما قطعا از اشکالات فیلم، شخصیت پردازی و فضا سازی است که انجام نشده است. ما شاهد گذشته و حال شخصیت ها، فضا و شرایط آنان نیستیم تا بفهمیم این اتفاق (از بین رفتن مزارع اهالی) دقیقا چه بلایی سرشان آورده است. (تنها از میان دیالوگ ها می توانیم تا حدود مبهمی از اتفاقات و شرایط را حدس بزنیم) و اینجا است که شاید بیننده شهری درست درک نکند عمق فاجعه و دلیل این اعتراض را و با خود بگوید :(آیا این اتفاق ارزش این حرکت اعتراضی با این همه هزینه به تهران را داشت؟).

فیلم خروجنقد فیلمابراهیم حاتمی کیاجشنواره فیلم فجر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید