نویسنده اثرش را مینویسد برای انبوه مخاطبانش ولی حکایت نامهها فرق دارد؛ به گمانم تنها یک مخاطب دارند و مخاطب ساعدی، طاهره است. طاهرهای که ناشناس است و از او جز سنگ قبری در گورستان محلهی مارالان تبریز مدرکی در دست نیست. سنگ او با این جمله تراش خورده است؛ "آرامجایِ کسی که میان استخوانهای گوهرمراد آواز میخواند"
گفته میشود چندین سال پس از فوت ساعدی، با بسته شدن ابدی چشمان طاهره، درب صندوقی در پستوی خانهاش گشوده شد، که ادبیات ایران را در بهتی عجیب فروبرد. انبوهی از نامههای عاشقانه ساعدی به طاهره، مجموعهای از تصاویر ساعدی در هر مجله و روزنامهای که تا به آن روز مطلبی از او چاپ کرده بود وآگهی فوت ساعدی. خواهرزادهی طاهره ادعا دارد که خالهاش درخواست کرده بود، تنها پس از مرگش تصمیم بگیرند با محتوای صندوق چهکنند و او انتشار نامهها را برگزید. غلامحسین ساعدی، بزرگمرد ادبیات ایران، خالق عزاداران بَیَل و فیلمنامهی مشهور گاو، عاشق رنجدیدهای معرفی میشود، بسیار متفاوتتر از آن چهرهی برونگرایی، که کسان نزدیکش سراغ داشتند. در باب محتوای نامهها بحث بسیار است، طرفداران و مخالفان، هر یک دلایل خود را دارند، ولی افسوس که نه گوهرمراد در قید حیات است و نه از طاهره میشود پرسید. عقایدی در نامهها وجود دارد که به نظر دوستان مخالف، بهدور از شخصیت ساعدی است و موافقان معتقدند تقارن اتفاقاتی که در نامهها درج شده با خاطراتی که از ساعدی در ذهن دارند، شاهدی بر حقانیت نامههاست.
فارغ از این موضوع، کتاب را که در دست میگیرید، حقیقتِ عریان عاشقی در حسرت دلدار، به روی شما گشوده میشود. سطربهسطر هر نامه، غمی در خود نهفته دارد و گواه عشقی بیبدیل و زلالِ احساسات است. نامههایی که از سال سیودو تا چهلوپنج برای طاهره نوشته شدهاند، از شرح آشنایی و فراق تا شرحهشرحه درد اشتیاق؛ نامههایی که مطلع آنها "طاهرهی عزیزم" است و مقطع آنها"تو را میبوسم". مملو از احساسات میشوی، وقتی تنها در یک نامه سیصد بار نام طاهره تکرار میشود و سرآخر با طاهرهی عزیزِ من؛ طاهره تنهای من؛ طاهرهام دوستت دارم؛ خاتمه مییابد.بهراستی که آدمی به داشتن طاهرهاش زنده است!
اگر کتاب را خواندهای تمایل دارم نظرت را دربارهی محتوای نامهها جویا شوم،اگر صحت دارند و اگر تو، ساعدی بودی، میپسندیدی آنچه که حتی از نزدیکانت پنهانش کردهای، روزی منتشر شود؟!