شاهکاری که روح شما را به میزبانی ادبیات، هنر و فلسفه در قالب یک داستان پرکشش دعوت میکند. جذابیت این کتاب آنجاست که موامِ نویسنده، خود، یکی از شخصیتهای کتاب است و ادعا روایت خاطرات یکی از دوستان عزیزش را دارد. بنابراین اینکه اطلاعاتی راجع به دوستان نویسنده خود و آثار آنها، در جایجای کتاب ارائه دهد، بدیهی است.
"الیوت" دوستِ عزیز موام است، مردی طرفدار هنر کلاسیک اروپا، پایبند به آداب و رسوم اشرافی و مانند بیشتر اشرافزادگان، خواهان جلبتوجه و تجمل. به واسطه الیوت اطلاعات زیادی راجع به هنر کلاسیک اروپا پیدا میکنی. ایزابل خواهرزادهی الیوت است. بار عاطفی و عاشقانهی کتاب بر دوش اوست. مباحثات او دربارهی زن و هنر با موام خواندنی است. موام طی رفتوآمدهایش با خانواده الیوت، با لری آشنا میشود. لری، که آرزو دارم مانند او و به تعبیر او در این دنیا "ول بچرخم" ؛ول چرخیدنی نه به معنایی که واژه به تو منتقل میکند؛ دقیقا به این معنا که، به اندازهی نیازم کار کنم و باقی وقتم کتاب بخوانم، بیشتر یاد بگیرم، پای پیاده جهان را بگردم، با مردمان مختلف آشنا شوم، چند صباحی در صومعه، مدتی در مزرعه، چندسالی در قله کوهی که به شعاع سی کیلومتری آن، هیچ انسانی نیست، به سر برم و در آن سکوتِ مطلقِ لایتناهی صبحگاه کوهستان بیندیشم که برای چه من، من هستم.
شما می توانید این کتاب را از دیجی کالا تهیه کنید.
موام نویسندهای است که آثارش در ردیف پر فروشترین آثار قرن اخیر قرار دارد، او استاد نویسندگی است، ریسک از دست دادن خواننده را به جان نمیخرد، استادانه مباحث فلسفی را در یک فصل جا میدهد و در شروع آن فصل به تو میگوید که اگر حوصلهی بحث فلسفی نداری، این فصل را رد کن و از فصل بعد ادامه بده، بدون آنکه داستان کتاب را از دست بدهی.
شخصیتهای این کتاب حقیقی هستند، هرچند موام اسم آنها را تغییر داده است ولی آن قدر دقیق توصیفشان میکند که گویا روبرو تو نشستهاند. موام معتقد است، این اثر، رمان نیست، اما ازآنجا که معادل دیگری برای آن نیافته آن را رمان نام نهاد؛ و من اضافه میکنم، لبهی تیغ تلنگری است برای کمک به تغییر نگرش به زندگی و بهتر زندگی کردن.
از این کتاب فیلمی در سال ۱۹۸۴ ساخته شده و نمره ی۶.۶ را در سایتimdb بدست آورده است.