کاش میشد که قلندر باشم
یا از این نیز فراتر باشم
فارغ از این همه اندوه و بلا
یک خم آرامش و یک سفره صفا
گوشه غاری و تنها بودن
و پلاسی که بپوشم بر تن
پای آتش بنشینم شبها
عشق هم گاه بیاید آنجا
عشق یعنی به سحر پیوستن
از هم آغوشی شب وارستن
عشق یعنی ...