بهنام
بهنام
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

از جزء به کل

در جهان همه‌ی پدیده‌های پیچیده از پدیده‌های ساده ساخته می‌شوند منتهی این چیزهای پیچیده حالتی می‌یابند که با اجزای آن فرق دارد. یعنی که پیچیدگی قابل تقلیل به سادگی نیست. یا به بیان ارسطو، یک کل از جمع اجزایش بزرگتر است.

مثال‌های زیادی را می‌توان برشمرد. آگاهی از سلول‌ها و نورون‌های مغزی می‌آید ولی با تک تک این نورون‌ها و حتی جمع آنها که ساختمان مغز را تشکیل می‌دهد فرق می‌کند. رفتارها و جنبش‌های پیچیده‌ی اجتماعی از رفتار آدمیان منفرد ناشی می‌شود ولی قابل فروکاستن به آن نیست. اراده‌ی آزاد در بستر محتوم بودگی جبرآمیز احساسات و ژنتیک و عوامل خارجی و اخلاط چهارگانه و وضع محیطی و غیره شکل می‌گیرد. زیبایی از تقارن و رنگ و چینش و نظم اجزا ناشی می‌شود ولی با آن یکی نیست. اندام‌های موجودات متشکل از سلول‌های زنده است. زبان از نشانه‌ها و نماد‌ها شکل می‌گیرد ولی عین آن نیست و انسان می‌تواند مفاهیمی را بوسیله‌ی زبان انتقال دهد که به ازای آن هیچ ما به ازایی در طبیعت وجود ندارد. دولت متشکل از همه‌ی کارمندانش است ولی با آن یکی نیست و مفهومی فراتر از آن دارد. فیزیک طبیعت و جهان هستی در بعدی دیگر وارد دنیای کوانتوم می‌شود که قوانین متفاوتی دارد و نمی‌توان رفتار جهان را دقیقا بر اساس آن تحلیل کرد. نرم افزار در دنیای واقعیت باید توسط سخت افزار اجرا و مدیریت شود ولی نرم افزار واجد کیفیتی است که توسط سخت افزار شناخته نمی‌شود و موارد بیشمار دیگر.

انسان به عنوان تنها موجودی که مجهز به ابزار «انتزاع» است قادر به درک این لایه‌های متعدد است. با تعمق در این مفهوم می‌توان فهمید که هر مساله‌ای قابل شناسایی در لایه‌ها و سطوح متفاوت انتزاعی است و از هر سطحی می‌توان به هر مساله‌ای نگریست. اگر دیدگاه دو نفر با هم فرق می‌کند ممکن است به این دلیل باشد که از دو سطح متفاوت به مساله نگاه می‌کنند.

مثلا تعدادی از عرفای ما چندان با مسائل اجتماعی و سیاسی درگیر نبوده‌اند. مولانا یک نمونه است که مسائل را از زاویه‌ای متعالی می‌نگریست که قابل درک توسط بیشتر انسان‌ها نیست. از دید او که وظیفه‌ی انسان طی مراحل سلوک در عالم خاکی است، اینکه بسیاری از همشهریانش توسط مغول قتل عام شدند چندان محل اعتنا نبوده است.

یا مثلا تصمیم‌گیری‌های رهبران سیاسی در بسیاری از مقاطع با خواست افراد در تقابل قرار می‌گیرد. شیخ سعدی می‌فرماید:

فرشته‌ای که وکیل است بر خزائن باد، چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

فرشته‌ای که مسئول وزیدن بادهاست اهمیتی به چراغ پیرزن نمی‌دهد و در سطح انتزاعی دولت‌ها، اینکه فلان شخص ضرر می‌کند یا آسیبی می‌بیند محل اعتنا نیست. حتی اینکه چراغ پیرزن‌های زیادی خاموش شود هم شاید مهم نباشد. یعنی لزوما تصمیمات کلان مطابق میل اکثریت ممکن است نباشد. زیرا رهبران و سیاستمداران مسئول پاسخگویی به تاریخ نیز هستند و باید آینده را نیز پیش بینی کنند.

رهبران و سیاستمداران بزرگترین خطر را متحمل می‌شوند که تصمیمات‌شان زندگی میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. حتی اداره‌ی یک تیم یا شرکت کوچک نیز انسان را در معرض این خطر قرار می‌دهد زیرا که هر تصمیمی که بگیرد ممکن است بهترین تصمیم نباشد یا اگر هم باشد خطرات و مضراتی را متوجه او و دیگران کند.

مطلب بعدی که مستفاد می‌شود آنست که «حقیقت کل است». یعنی حقیقت مطلق عبارت است از کل هستی با همه‌ی سطوح متفاوت معرفتی و شناختی. از ذرات کوانتومی تا مولکول‌ها، از مواد آلی تا سلول‌ها، از اندام‌ها تا بدن جانداران، از بدن تا جان، و از مغز تا روح. هر چیزی که حقیقت انگاشته می‌شود تنها جزئی از حقیقت و نه تمام آن است. مثل این است که شخص مجرمی از دید قانونی باید مجازات شود و این مجازات بحق است، ولی از دید جامعه حسابش پاک است چون مثلا غیرت نشان داده یا آدم رذلی را کشته. یا مثل توحید و بت پرستی که به قول شیخ محمود شبستری در سطحی بالاتر عین هم می‌شوند:

چو کفر و دین بود قائم به هستی، شود توحید عین بت‌پرستی

اما با اینحال پیغمبران در مبارزه‌ای به حق و مامور شده از سوی خدا با این بت پرستی مقابله می‌کنند. یا مثل کتاب مثنوی که به قول خود مولانا «اصول اصول اصول دین» است و کتابی است دینی اما در سطح انتزاعی متفاوت.

در باب توحید نگاه‌ها متفاوت است. توحید سعدی که در ابتدای کتاب بوستان به نمایش گذاشته می‌شود با فردوسی متفاوت است. فردوسی به وجه «خرد» اهمیت می‌دهد اما سعدی نگاه عوامانه‌تری دارد. ستایش او از پیغمبر که به تاریخ نگاهی دارد آمیخته با افسانه‌ها و اعتقادات عامی است مثل شق القمر یا پرواز پیامبر به معراج همراه با جبرئیل و باز ماندن جبرئیل از او، ترک خوردن کاخ کسری، شستن کتاب‌ها در آب در جریان فتوحات اسلامی، بیسواد بودن پیغمبر، و مخلوق بودن پیامبر پیش از به وجود آمدن آدم.

این دیدگاه مردمی برخلاف تصور عده‌ای به معنی سطحی بودن نیست. این عین تفاوتی است که پیامبر با عرفا دارد. پیامبر رابطه‌ای با جامعه و افراد انسانی دارد که عرفا ندارند. علاوه بر این در گفتار عوام معانی حکمت آمیز عمیق هست. مثلا همانجا که ترک خوردن کاخ کسری و شستن کتابخوانه‌ها را مجازا به کار می‌گیرد:

یتیمی که ناخوانده ابجد درست، کتبخانه‌ی هفت دولت بشست

چو صیتش در افواه دنیا فتاد، تزلزل در ایوان کسری فتاد

معانی عمیق‌تری را می‌پرورد که اگرچه قابل حمل بر اعتقادات عامی است اما به صورتی دوپهلو به واقعیت‌های تاریخی نیز اشاره دارد. هم شستن کتابخانه‌ها و هم تزلزل در ایوان کسری نه به صورت ظاهری (یعنی انداختن کتابها در دریا یا ترک خوردن کاخ) بلکه به صورت واقعی در تاریخ رخ داده‌ است. قرآن و حکمت و کلام اسلامی معارف بشری را متحول کرد و تزلزل در نظام ساسانی نیز یک واقعیت تاریخی است.


فلسفهحکمتتمدن
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید