در نگاه عموم مردم هم در ایران و هم کشورهای دیگر وضعیت اقتصادی امروز نسبت به گذشته وخیم تر شده است، سخت تر میتوان نان درآورد و هزینهها را پوشش داد، مشکلتر میتوان کار به درد بخوری پیدا کرد، رقابت بسیار شدیدتر شده است و وظایف بیشتری را نسبت به قبل باید برای موفقیت در یک موقعیت شغلی به انجام رساند.
البته این روند سختی و وخامت در ایران با جاهای دیگر ممکن است متفاوت باشد و نمیتوان بی کفایتیها و شرایط خاص غیرطبیعی ایران با اقتصادی ضعیف و فاسد و منزوی با سیاستهای همچنان انقلابی و غیرعقلانی را نادیده گرفت و تماما آن را به روندهای جهانی نسبت داد. اما لااقل بخشی از این مساله روندی جهانی است.
این سختی که به نظر عموم جهانیان میرسد در اصل از اینجا ناشی میشود که کلکها دیگر قدیمی شده و با فرمولهای گذشته نمیتوان به رفاه و خوشی رسید. مثلا دیگر نمیتوان انتظار داشت که بعد از بازنشستگی با خیال راحت زندگی میکنی، ماهانه حقوقی میگیری و اگر مریض شدی بیمه حمایتت میکند. یا نمیتوان تصور کرد که یک جای دولتی استخدام رسمی شوی و سی سال کسی نتواند تو را از صندلیات جدا کند، در خطر اخراج و تعدیل نباشی تا آنکه به خیل عظیم بازنشستگان ملحق شوی. یا نمیتوان منتظر بود که در کنکور رشتهی پزشکی را قبول شوی و تا آخر عمر از قِبَل شانسی که در ۱۸ سالگی آوردهای احترام جامعه و زندگی خوبی داشته باشی. یا نمیتوانی شبیه سریالهای دههی شصت و هفتاد تلویزیون خیال کنی که دریای رزق و روزی گسترده است و فقط کافیست که آستین همت را بالا زده و مثلا یک مغازهی خوار و بار فروشی باز کرده یا رستورانی باز کنی و در آن به درآمد برسی، و فقط تو کافیست تا بین سوپرمارکت و رستوران و خراطی و خرازی و آرایشگری یکی را انتخاب کنی. یا مثلا شبیه یک سریال قدیمی که از آی فیلم پخش میشد، یک زمین برهوت در روستای پدری داری و فقط لازم داری تا از تهران عازم آنجا شده، پاچهی شلوار را بالا بزنی و چاهی عمیق حفر کنی و در آنجا خیار بکاری و از راه فروش خیار و خربزه به ثروت برسی.
این فرمولهایی که هزاران و میلیونها بار آزموده شده اند دیگر کار نمیکنند. مثلا همین چاه عمیق را آنقدر زدهاند که پدر محیط زیست و توسعهی پایدار را درآورده اند. این قواعد ساده دیگر نتیجه نمیدهند و همین باعث اضطراب مردم میشود. اینجاست که باید به این فکر کرد که قواعد جدید چگونه کار میکنند. در اصل این سختیها نشانهای بر راحتی است که به نظر خیلیها نمیرسد. مثلا اگر حقوق و دستمزد پایین است، آنگاه بهترین زمان است تا خودت به جای آنکه نگران آب رفتن دستمزدت باشی دیگران را استخدام کنی. یا اگر هوش مصنوعی را تهدیدی برای شغل و آیندهی خود میبینی، آن وقت بهترین زمان را داری تا خود از هوش مصنوعی استفاده کنی و نیاز کسب و کارت را به نیروی انسانی حذف کنی یا کاهش دهی. اگر مواد اولیه برای تولیدی که داری گران و کمیاب شده است و کارگاه تعطیل شده، بهترین موقع است که خودت آن مواد اولیه را تولید یا به طریقی وارد کنی. اگر همیشه منتظر این هستی که دیگران برایت تصمیم بگیرند، در زمانهایی که تغییرات عظیم در شرف وقوع است نظیر همین حالا، میتوانی کاری کنی که خودت جزو تصمیم گیرندگان باشی.
نظم کلی دنیای پس از جنگ جهانی دوم را دو کشور آمریکا و شوروی (روسیه) تعیین میکنند. تا پیش از فروپاشی شوروی، جنگ سرد بر دنیا حاکم بود که ویژگیهای خودش را داشت، و طبیعتا وضعیت اقتصادی و کسب و کارها و معیشت عمومی مردم نیز در شرایط خاص خودش بود. با فروپاشی شوروی ما وارد گلوبالیزم جهانی شدیم و با حملهی روسیه به اوکراین وارد نظم جدیدی میشویم که ملی گرایی است.
دنیای جدید مختصات جدید دارد و افراد ناگزیرند که با شرایط جدید کنار بیایند. راههای کسب درآمد و ثروت که در دوران گلوبالیزم رایج بودند، از قبیل سرمایهگذاری در مسکن و اجارهی آن به افراد مهاجر (چه مهاجر از کشورهای دیگر و چه مهاجرین از روستا به شهر) یا خرید و فروش سهام دیگر کارساز نخواهند بود. افزایش «بهره وری» جهت اصلی فعالیتهای اقتصادی در دنیای جدید است و هر کاری که متناسب با افزایش بهرهوری باشد شدیدا رونق میگیرد.
انفجار خیره کنندهی هوش مصنوعی در چند سال اخیر و رقابت تنگاتنگ شرکتهای آمریکایی و چینی خود یک مثال بارز در این زمینه است زیرا خاصیت این شکل جدید هوش مصنوعی در همین افزایش بهرهوری است تا کارها به شکلی ارزانتر، سادهتر و سریعتر انجام شوند و حتی تا حدی نیاز به نیروی انسانی کاهش یابد.
مثال دیگر ظهور مجدد دولت ترامپ است که با همراهی ایلان ماسک و راه انداز دپارتمان بهرهوری دولتی (Doge) اقداماتی را در جهت لغو رانتهای زاید به سیاه پوستان و زنان و افراد مخنث و حتی موشهای تغییر جنسیت داده شده انجام دادند.
اقدامات دولت انقلابی ترامپ در جهتی است که کاملا در تضاد با روحیات امپریالیستی آمریکاست زیرا این سلطهی جهانی دیگر فاقد بهره وری است. تاکید ترامپ بیشتر تمرکز بر نقاط قوت داخلی آمریکاست از قبیل منابع طبیعی و انسانی سرشار، احاطه بر تکنولوژی، مصرف کنندگان پولدار و پر مصرف، و یک بازار مصرف بی نظیر (برخلاف حتی سایر کشورهای غربی)، که آمریکا را وامیدارد تا بر واردات از کشورهای دیگر تعرفه وضع کند. استراتژی جهانی آمریکا در راستای سلطهی نظامی و مالی بر دنیا به کلی با گذشته متفاوت خواهد بود و بدین ترتیب، ما به جای یک آمریکای جهانخوار با یک آمریکای جدید مواجه خواهیم بود.