behnam_k38201
behnam_k38201
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

سفر به چابهار؛ از دردسرهای پیدا نکردن بلیط تا راهی شدن به بهشت پنهان


چابهار، بهشت پنهان ایران، تنها بندر اقیانوسی است که چشم شما از دیدن جاذبه‌های مختلف آن سیر نخواهد شد. طبیعت بکر و باورنکردنی که حتی رنگ آبی دریای آن نیز با دیگر مناطق ساحلی ایران متفاوت است. دریای زیبای عمان که به اقیانوس گره می‌خورد و اقلیم بی‌نظیری را در جنوب شرقی ایران و مرز پاکستان به وجود آورده است. در چابهار زیبا ما مهمان طبیعت شگفت‌انگیز و بلوچ‌های مهمان نواز بودیم. در این سفر ما به بخشی از ایران سفر کردیم که هنوز بعد از روزها و ماه‌ها زیبایی‌هایش را در رویاهایم می‌بینیم.

البته با وجود مسافت طولانی تهران تا چابهار سفر به آنجا، آن هم در ایام عید چندان ساده نبود که بخشی از خاطره سفر ما به داستان بلیط پیدا کردن و دردسرهایش برمی‌گردد!

برنامه‌ریزی سفر به چابهار

سفر ما از مبدا تهران شروع شد. مبدایی که با وجود فاصله چند صد کیلومتری، راهی جز پرواز برای آن نبود. اما برنامه‌ریزی سفر در ایام آخر سال چندان ساده نبود. آن هم زمانی که بلیط‌های پرواز را چک کردیم و از آنجایی که همه قصد سفر در نوروز را داشتند حتی یک بلیط هواپیما هم موجود نبود.

حالا راه رفتن به چابهار به جز خرید بلیط هواپیما چه بود؟

۲۴ ساعت سفر زمینی آن هم با اتوبوس یا ماشین شخصی! انتخاب چندان معقولی به نظر نمی‌رسید که یک روز یا حتی بیشتر را در راه باشیم.

البته ما ناامید نشدیم و با تمام همسفرها مشغول جستجوی بلیط هواپیما شدیم تا شاید کسی بلیطش را کنسل کند و از هر آشنا و دوستی که در شرکت‌های هواپیمایی داشتیم، خواستیم تا بلیطی به این مقصد برای ما پیدا کند.

اما بعد از دو روز جستجو راه به جایی نبردیم؛ هزینه کنسل کردن هتل و برنامه‌ریزی دوباره برای یک مقصد جدید چندان ساده نبود.

تا اینکه باز هم یک روش آنلاین به کمک ما آمد تا شانس خود را برای سفر یک بار دیگر امتحان کنیم!

خرید بلیط ناممکن، ممکن شد!

حتی تصورش را هم نمی‌کردیم در شرایطی که همه بلیط‌ها تکمیل ظرفیت شده و ما بار سفر بسته‌ایم، بتوانیم بلیط پیدا کنیم. اما به پیشنهاد یکی از دوستانم شانس‌مان را با رزرو خودکار بلیط هواپیما امتحان کردیم!

سه روز تا شروع سال و رفتن به سفر فرصت داشتیم. در پلتفرم مستر بلیط روز اول را برای رزرو خودکار امتحان کردیم اما هیچ بلیطی کنسل نشد. چیزی را از دست نداده بودیم. هم فرصت داشتیم و هم اینکه هزینه رزرو سوخت نشده بود، روز دوم را امتحان کردیم، در کمال تعجب سه بلیط کنسل شده بود و سیستم آن‌ها را برای ما رزرو کرده بود!
بلیط‌ها را خریدیم! باور نمی‌کردیم اینقدر ساده و سریع بتوانیم به چابهار برسیم.

سفر به بهشت چابهار


فرودگاه چابهار در شهری به نام کنارک بود که در غرب چابهار قرار داشت. ما هم سفر را از همین شهر شروع کرده و محو ساحل‌های زیبایش شدیم. کنارک طولانی‌ترین اسکله را به خود اختصاص داده که دیدن کشتی‌ها و قایق‌های ماهیگیری در آنجا نیز برای ما تازگی داشت.

به پیشنهاد یک دوست بلوچ شب دوم را در یکی از ساحل‌ها کمپ کردیم! چند ساعت بعد از غروب آفتاب، ما بودیم، ساحل و ستاره‌هایی که راه خود را از آسمان گم کرده و به دریا ریخته بودند!

باور این حجم از زیبایی ممکن نبود!

سکوتی که با صدای موج‌های دریا در هم شکسته می‌شد و ستاره‌های بی‌شماری که نه تنها در آسمان که انعکاس آن‌ها در دریا هم می‌درخشید!

فردای آن روز همگی رفتیم به درک! البته نه آن درکی که شما فکر می‌کنید! روستا و ساحل درک! جایی که کویر به دریا پیوند می‌خورد و از روی رمل‌های کویری می‌توانستیم صدای امواج را بشنویم!

روز بعد سفر خود را به سمت چابهار و منطقه آزاد ادامه دادیم! اینجا نباید به هیچ وجه غواصی آن هم در تنها بندر اقیانوسی ایران را از دست بدهید!

بعد از گشت‌وگذار، خرید و البته تفریحات آبی از چابهار به سمت شرق این بندر رفتیم. در بین راه کوه‌های مریخی ما را به سیاره دیگری برد. کوه‌هایی که در مسیر جاده‌ای به سمت مرز پاکستان ادامه پیدا کرده بودند و تجربه‌ای از مریخ داشتند! در مسیر اسکله بریس با قایق‌های ریز و درشتی که از ارتفاع بالا می‌توانی آن‌ها را تماشا کنی را هم دیدیم، منظره تماشایی که در غروب لذت دوچندانی داشت.

و اما نوبت به دریاچه صورتی رسید! دریاچه توت فرنگی که واقعا رنگ آن صورتی بود و به نام دریاچه لیپار شناخته می‌شد! اینجا از زنان بلوچ، شال بلوچی و دستبندهای سوزن‌دوزی خریدیم و البته دست‌ها را به هنرشان سپردیم تا برای ما نقش حنا بزنند!

در نهایت نیز این سفر را تا بندر گواتر یعنی مرزی‌ترین نقطه ایران و پاکستان ادامه دادیم. اینجا به مهمانی دلفین‌ها رفتیم تا در زمان شنا کردن تماشایشان کنیم! بعد هم به مزارع موز رسیدیم!

چابهار الحق که سرزمین شگفتی‌هاست. در میان نخل‌ها، درخت‌های موز و انبه غرق زیبایی‌ها شده بودیم!

هر رفتنی را برگشتی است!

برگشتن از چابهار چندان ساده نبود. برگشت از این همه زیبایی که در جای دیگری از دنیا نمی‌توانید مثلش را پیدا کنید. البته اگر بتوانید نظیر طبیعتش را در جای دیگری ببینید بدون شک مهربانی‌های مردم بلوچ را نمی‌توانید.

مهربانی‌هایی که پررنگ‌ترین خاطره سفر ما شد! از ماهی شب سال نویی که مهمان بلوچ‌ها شدیم تا انواع خوراکی‌های خوشمزه و البته تندی که در سفر به ما دادند! در کنار لباس‌های محلی که پوشیدیم تا شاید کمی در سرزمین بلوچستان هم رنگ آن‌ها شویم و از این تجربه ناب لذت ببریم!

خانه‌هایی که درهایشان روی ما باز بود و مهربانی بود و مهمان‌نوازی قومی که با تمام اقوام ایران فرق داشت! قومی که احساس امنیت عمیقی به تو می‌داد و در سرزمین زیبایشان دعوت بودی به دیدن جاذبه‌هایی خاص و منحصر به فرد!

برگشت از سفر حتی بعد از ده روز چندان ساده نبود. تنها کاری که می‌توانستیم انجام دهیم این بود که به خودمان و به چابهار زیبا قول بدهیم که دوباره به آنجا برمی‌گردیم!

با خودمان سوغات سفر از هنر دست زنان بلوچ آوردیم و البته میوه‌ها و خوراکی‌هایی که برای اولین بار بود در عمرمان خورده بودیم!

زحمت برگشت هم البته به اندازه رفت زیاد نبود چرا که به محض رسیدن به چابهار بلیط‌ها را در روزهای خلوت‌تر از مستربلیط خریدیم و دوباره در روز موعود راهی تهران شدیم!

بلیط هواپیماسفرمستر بلیطتور چابهارگردشگری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید