behnaz_namdar
behnaz_namdar
خواندن ۶ دقیقه·۶ سال پیش

یک جای کار درست نیست؛ ازدواج

این جمله، معرکه است. در همه جا و در همه وضعیت ها هم کاربرد دارد. اصلا فرقی نمی کند در مواجه با خودتان، خانواده تان، محیط کار، دوستان، جامعه، کشور، دنیا.... همیشه وقتی از وضعیتی ناراضی هستید، این حس یک جای کار لنگیدن وجود دارد.

من امروز می خواهم فقط در مورد یک مسئله، این جمله را کالبدشکافی! کنم.

ازدواج

احتمالا وقتی دو نفر تصمیم می گیرند که با هم  ازدواج کنند، به یک سری استانداردهای رایج روانشناسی و مشاوره و حرف مردمی مراجعه می کنند تا بدانند که آیا این ازدواج تا به آخر به خوشی و خرمی خواهد گذشت یا نه.

من فرض را بر این می گذارم که همه چیز طبق استانداردها اوکی است. یعنی اگر یک چک لیست داشته باشید و در آن تمام معیارهای لازم برای بررسی زوج آینده خود را نوشته باشید، هر کدام را پس از بررسی های فراوان، کنکاش در زندگی اش و پرسش از خودش و سایرین تیک زده باشید. عملا در این صورت انتخاب شما باید بهترین انتخاب ممکن باشد. اما اگر با وجود تایید صلاحیت شدن زوجتان، ته ته ته دلتان چیزی به شما می گوید یک جای کار درست نیست، پس حتما باید به انتخاب خود شک کنید.

حالا سوال اینجاست که بعد از این که احساس یک جای کار درست نیست، کردیم، باید چه اقدامی انجام دهیم؟

واقعیت این است که احساس یک جای کار درست نبودن، پیچیده ترین و مبهم ترین احساسی است که انسان می تواند داشته باشد. یک جای کار درست نیست، یعنی من هیچ ایده ای ندارم که از کجا باید شروع کنم؛ هیچ ایده ای ندارم که باید با چه کسی صحبت کنم؛ هیچ ایده ای ندارم که ....

در مورد مسئله ازدواج، وقتی احساس یک جای کار درست نیست را دارید، یعنی به خودتان دروغ گفته اید. من مطمئن هستم که ناخودآگاهتان می داند چطوری دارید خودتان را گول می زنید اما خودآگاه شما می گوید هیچ مشکلی وجود ندارد. به همین دلیل، باید با خودتان روراست باشید. باید دائم به خودتان بگویید که من باید آن جایی از کار که درست نیست را کشف کنم.

ماموریت ممکن: کشف جایی که درست نیست

اولین راهی که می توانم به شما پیشنهاد کنم، مراجعه به یک کوچ است. من تجربه خوبی از مشورت با مشاوران ازدواج ندارم. اما اگر یک خوب اش را پیدا کردید، شاید بتوانید به او مراجعه کنید. توصیه ام به شما این است که پیش مشاوری نروید که برایتان نسخه بپیچد، یا به شما بگوید جای نگرانی نیست! اگر جای نگرانی نبود که شما به او مراجعه نمی کردید! نگذارید به جای شما فکر کند، چه برسد به این که به جای شما تصمیم بگیرد. موضوع خودتان را با او به صراحت در میان بگذارید. بگویید احساس می کنید که یک جای کار درست نیست و می خواهید بدانید آن جا، کجاست. اگر خواست با شما وارد گفتگویی شود که به شما بقبولاند که قبل از ازدواج این تردیدها خیلی نرمال است و همه نگران هستند، دوباره خواسته خود را به او بگویید و تاکید کنید که برای چه پیش او آمده اید. شما نیامده اید که تئوری های روانشناسی و مشاوره غربی که در دانشگاه به او آموزش داده شده است را برایتان توضیح دهد. شما آنجایید با یک هدف! کشف جایی که درست نیست!

اگر مشاور اصرار داشت که به روش خودش جلسه را پیش ببرد، حتما آن جا را ترک کنید. چون با این روند فقط پول و زمان خود را هزینه می کنید.

پس مهم است پیش چه کسی برای مشاوره بروید. من از اول هم به شما توصیه کردم پیش کوچ بروید. چرا؟ به خاطر نوع نگاهی که کوچ دارد. برای کوچ مهم است که موضوع شما چیست. او هرگز حتی یک ثانیه به این فکر نمی کند که موضوع شما درست نیست. موضوع و مسئله ای که شما مطرح کرده اید، همیشه و تحت هر شرایطی درست است. کوچ به دقت به حرف های شما گوش می دهد. وقتی موضوع جلسه را متوجه شد، از شما سوال هایی می پرسد تا بتوانید آن پیچیده ترین و مبهم ترین احساسی که دارید را به صورت شفاف در ذهن خود به تصویر بکشید. شاید باورتان نشود، اما مثل یک معجزه است. تا همین یک ساعت قبل، فکر می کردید که هیچ ایرادی در ازدواج شما دو نفر وجود ندارد و این پیوند یکی از بی نقص ترین ازدواج های دنیاست اما بعد از یک ساعت گفت و گو با کوچ، دلایلی را کشف می کنید که می تواند منجر به فاجعه آمیز بودن این ازدواج باشد. با صحبت با کوچ، ذهن شما آن قدر عملکرد بالایی می یابد که می تواند ذره های بی اهمیت گرد و غبار را هم به وضوح تشخیص دهد.

اگر دوست ندارید یا به هر دلیلی نمی خواهید از کسی کمک بگیرید ( واقعا به این فکر کنید که چرا نمی خواهید از کسی کمک بگیرید؟! شاید به این دلیل باشد که می ترسید او جایی که درست نیست را برایتان پیدا کند!! امان از دست این ذهن انسان! ) یک پیشنهاد برایتان دارم.

برای کشف جایی که درست نیست -بدون کمک- چه کنیم؟

یک هفته وقت بگذارید و هر بار در طول روز اتفاقی می افتد یا گفت و گویی انجام می شود یا فکری به ذهنتان می رسد که حس خوبی به شما نمی دهد و شما را ناراحت، عصبانی، کلافه یا هر صفت بد دیگری می کند، یادداشت کنید. این اتفاق/گفت و گو/فکر باید ربطی به زوج محترم شما یا خانواده اش یا زندگی اش یا دوستانش یا فعالیت هایش یا حرف هایش یا هر چیز دیگرش داشته باشد.

بعد از یک هفته، لیستی که یادداشت کرده اید را مرور کنید. چه چیزهایی در لیست شما چند بار تکرار شده اند؟ مثلا این که او چند بار در مواجهه با دوستان شما، حرکتی انجام داده که شما را ناراحت کرده. یا این که چند بار قرار ملاقات با شما را کنسل کرده. یا هر چیز دیگری. از خود بپرسید این مسئله چه قدر برای شما مهم است؟ این مسئله چه قدر ممکن است زندگی شما را تحت تاثیر بگذارد؟ اگر این رفتار/گفتار/کردار زوج شما تا همیشه در او باقی بماند، مشکلی ندارید؟ و خیلی سوال های دیگری که می توانید از خود بپرسید.

مسائل دیگری هم هست که باید به آن ها دقت کنید. مسائلی که ممکن است چند بار تکرار نشده باشند اما شما را به شدت ناراحت کرده اند یا حس بدی را در شما به وجود آورده اند. فرض کنید زوج شما در حالی که با هم قدم می زنید و از هوای پاییزی و نم باران لذت می برید، به شما می گوید می تواند به راحتی همه را فریب بدهد! ممکن است این مسئله فقط یک حرف باشد اما مسئله ای باشد که شما را به شدت نگران کند. اما شما در حال تجربه یکی از بهترین لحظات در زیر نور مهتاب و نم نم باران هستید و این صحبت زوج خود را خیلی جدی نمی گیرید و به پس ذهنتان می اندازید. ذهن شما هیچ وقت این حرف ها/فعالیت ها/.. را فراموش نمی کند و همیشه نگران آن خواهد بود. مغز فکر می کند که شاید همین موضوع، همان جایی است که درست نیست.

زندگیازدواجاشتباهکوچ
behnaznamdar.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید