ویرگول
ورودثبت نام
بهناز نوجوان
بهناز نوجوان
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

معرفی کتاب‌ هایی که ۱۴۰۳ خواندم (فصل بهار)

«دغدغه‌های روزافزون انسان مدرن، او را از غرق شدن در دنیای کتاب باز می‌دارد. حال اینکه اگر یک چیز به قطع حال انسان امروزی را خوب کند، همان کتاب و غرق شدن در دنیای ذهن نویسنده‌هاست.»

خیلی رسمی شد!

حقیقت اینه که مشغله‌های واقعی و مشغله‌هایی که خودمون برای خودمون تراشیدیم، اعتیادی که به گوشی و فضای مجازی پیدا کردیم، تنبلی، تمرکزی که هر روز بیشتر از پیش به قهقرا می‌ره، همه و همه باعث میشه هر سال دریغ از پارسال گویان، کتاب‌های کمتری بخونیم (بخونم!)

این شد که تصمیم گرفتم برای هر فصل یک نوشته در نظر بگیرم و در اون کتاب‌هایی که اون فصل خوندم رو به همراه دو خطی در موردش در اینجا منتشر کنم. سابق این کار رو در دفتر سالنامه‌ای که به این کار اختصاص داده ‌بودم می‌نوشتم. سابق که میگم چیزی حدود ۱۵ سال پیش که ۱۵ ساله بودم. خیلی از کتاب‌ها رو یادم رفته که خوندم ولی از اونجا که میگن: کم رنگ‌ترین جوهرها از قوی‌ترین حافظه‌ها ماندگارتره، نوشتن از ننوشتن خیلی بهتره!

القصه تا اینجای سال که باشه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ من ۴ کتاب خوندم و در حال خوندن پنجمی و ششمی و ... هستم. این فهرست به روزرسانی میشه:

شماره یک: دایی جان ناپلئون!

کتاب دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد که در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است. همین اول بگم که من عاشق شخصیت اسدالله میرزا در این کتاب شدم! کتاب من رو به قدری گرفت که بلافاصله از هر جایی که می‌شد سریال دایی جان ناپلئون که برای چیزی حدود همون ۵۰ سال پیش بود رو پیدا کردم و عجیب اینکه در سریال هم عاشق شخصیت اسدالله میرزا با بازی پرویز صیاد شدم.

(هشدار اسپویل)

داستان از زبان پسری به نام سعید نقل میشه. دایی جان ناپلئون، دایی جان سرهنگ و آقا جان که داماد دایی‌جان هستند به همراه خانواده‌هاشون در یک باغ در جوار هم زندگی می‌کنن. داستان به لحن طنزگونه‌ای بین این سه خانواده و اقوامشون می‌گذره. این وسط یک عشق و عاشقی ریزی هم روایت میشه و در نهایت کتاب پایان قشنگی داره. در مورد این کتاب میگن که برترین کتاب طنز ایرانی هستش. خوندنش رو قطعا توصیه می‌کنم. حروف‌چینی کتاب و ظاهرش هم رنگ و بوی نوستالژی جذابی داره. خوندن این کتاب برای من در طول عید نوروز شاید حدودا ۱۰ روز طول کشید، اما کشش داستان واقعا بالاست.

چاپ قدیم کتاب دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد
چاپ قدیم کتاب دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد

به طور کلی کتاب‌هایی که از زبان پسربچه‌ها یا بعضا مردها نقل میشه جذابیت بیش‌ از اندازه‌ای برای من داره. از این دست کتاب اتاق از اما داناهیو، کتاب‌های سری آبنبات از مهرداد صدقی، داستان جاوید از اسماعیل فصیح و همین دایی‌جان. اگر از این دست کتابی می‌شناسید لطفا حتما قطعا معرفی کنید.

شماره ۲: ساحره پورتوبلو

کتاب صوتی ساحره پورتوبلو نوشته‌ی پائولو کوئیلو، داستان دختری کولی‌ تبار را به تصویر می‌کشد که مادرش او را در کودکی بر سر راه می‌گذارد و رهایش می‌کند و همین اتفاق زندگی‌اش را دگرگون می‌سازد.
به نقل از سایت کتابراه

این کتاب با قطع جیبی در یک مهمونی توسط برادر همسر کتاب‌خون و شاعرم بهم داده شد. چرا که خودش کتاب رو نپسندیده بود و میخواست نظر من رو در موردش بدونه. من اما عاشقش شدم! به حدی که گفتم من اگر دختری داشته باشم اسمش رو آتنا می‌ذارم!

اصلا نمی‌خوام به این نکته اشاره‌ای بکنم ولی خیلی می‌شنوم که در مورد پائولو کوئیلو میگن که کتاب‌های زردی داره. اما من اصولا از این لفظ زرد هم نفرت دارم! بماند که این کتاب پر از جمله‌های قشنگی بود که دوست داشتی مدام زیرشون خط بکشی و تکرارشون کنی. من کتاب رو دوست داشتم، به شدت خوش‌خوان و خوش‌دست بود. دست مریزاد به ایلیا حریری بابت ترجمه کم نظیری که از این کتاب ارائه کرده بود.

(هشدار شاید اسپویل)

کتاب مجموعه‌ای از خاطرات افراد مختلف از همسایه و مادرخونده و دوست و همکار و استاد که توسط شخصی که شیرین در طی داستان از اون به عنوان نامزدش در اسکاتلندیارد یاد می‌کنه، جمع آوری شده. داستان در مورد دختری کولی تبار به نام شیرین و معروف به آتناست که در کودکی به فرزندی گرفته میشه و طول زندگی تجربیات مختلفی در باب عرفان و دین و عشق پیدا می‌کنه. با سن کمی که داره تاثیرگذاری بالای اون روی افراد مختلف باعث تمایزش میشه. فکر میکنم خوندن این کتاب برای خانوم‌ها شاید کمی جذاب‌تر باشه، به لحاظ همذات پنداری.

شماره ۳: مزخرفات فارسی

کتاب مزخرفات فارسی اثر رضا شکراللهی رو از کتابخونه گرفتم. در جستجو برای این نوشته به طرز عجیبی ‌pdf کتاب رو از سایت ققنوس پیدا کردم که خب ما که بخیل نیستیم بفرمایید: دانلود کتاب مزخرفات فارسی.

کتاب مزخرفات فارسی
کتاب مزخرفات فارسی


کتاب کوچک و کم حجمی که بیشتر به صورت جستارنویسی جمع آوری شده بود. هر چند خود نویسنده هم به این اشاره کرد که این کتاب مجموعه چندتا از یادداشت‌هاش در مورد زبان فارسی است. دوستش داشتم. به نکات خوبی اشاره کرده بود. اگر مثل من خوره ادبیات هستید و اشتباهات املایی انشایی کفر شما را در میاورد و و برعکس ظریف بازی های زبان فارسی شمارو به وجد میاره، خوندنش لذت بخشه و این وسط یکی دو نکته هم یاد می‌گیرید که خالی از لطف نیست.

لحن نویسنده را بخوانید:

دمار از روزگار یعنی کجا؟ کمتر کسی هست که روزی به کسی وعده نداده باشد دمار از روزگارش درآورد. کلاً دست به تهدیمان خوب است. البته بیشتر وقت‌ها هیچ غلطی هم نمی‌کنیم یا بهتر است بگویم نمی‌توانیم بکنیم، ولی همین که سر طرف داد می‌کشیم: «دمار از روزگارت درمی‌آورم»، دلمان خنک می‌شود. حالا این که بعضی‌ها کینه‌جوتر از بیشتر ما هستند یا دستشان به جایی بند است یا پشتشان به جایی گرم یا اصلاً خودشان منبع گرما و اصل دستگیره‌اند، داستانش فرق می‌کند. این‌جور جاهاست که خبرش را می‌شنویم و برای دیگران هم تعریف می‌کنیم که فلانی یا فلان جا دمار از روزگار فلان کس درآورد. خیلی ساده، یعنی بیچاره‌اش کرد. اما خودِ دمار یعنی چه؟
به نقل از سایت انتشارات ققنوس

شماره ۴: کتاب شاهراه تاثیر گذاری

کتاب شاهراه تاثیرگذاری یک PDF با دانلود رایگان است که زحمتش را شاهین کلانتری کشیده. شاهین کلانتری که اگر موفق شدید من را از وبلاگ سایت خودش و سایت مدرسه نویسندگی‌اش بیرون بیارید!

اول بفرمایید: لینک دانلود کتاب شاهراه تاثیرگذاری

این کتاب را برای بار دوم در شب‌های طولانی عید امسال خواندم. برای منی عاشق نوشتن هستم و تولید محتوای متنی بخش بزرگی از منبع درآمدی من رو تشکیل می‌ده و اگر خدا بخواد تصمیم دارم تا قبل از سی سالگی که یک سالی بهش مونده کتابی منتشر کنم، مطالب شاهین کلانتری کلاس درس و دانشگاست. این کتاب هم به شیوه جستارنویسی نوشته شده و شامل نکته‌های به اندازه (نه طولانی) در مورد زبان و نوشتن و غیره‌است. شیرین و خوش‌خوان و صد البته توصیه می‌شود.

نصفه گذاشته‌هایم از سال قبل و در صف خواندن

سال پیش تصمیم گرفتم که اگر کتابی من را نگرفت همانجا رهایش کنم. قبل‌تر تصور می‌کردم هر کتابی که به دست گرفتم را باید حتما تا انتها بخوانم وگرنه به ساحت کتاب و نویسنده بی احترامی ‌میشد. حالا اما تصمیم دیگری گرفتم با این شکل که اگر کتابی واقعا خوش‌خوان نبود یا بد ترجمه شده بود یا من فعلا در شرایط روحی مناسبی برای خواندنش نبودم! بگذارمش کنار و در وقت دیگری سراغش بیام.

  • نمایشنامه رومئو ژولیت اثر شکسپیر و ترجمه دکتر علائدین پازادگاری (شاید ترجمه دیگری منو جذب کنه - اگر می‌شناسید لطف کنید) - از کتابخانه گرفته بودم
  • کتاب داستان کوتاه نقاب مرگ سرخ از ادگار آلن پو ترجمه کاوه باسمنجی (فوق العاده بود اما انگار باید در وقت دیگری سراغش برم) - از کتابخانه گرفته بودم
  • کتاب جنایت و مکافات اثر داستایوسکی ترجمه محمد صادق سبط الشیخ - از کتابخانه خودم
  • کتاب ۴۸ قانون قدرت با ترجمه لیلا رضیئی از کتابخانه خودم (۱۸ قانون اول رو خوندم و راستش دوستش داشتم!)

در صف خواندن

نمی‌دانم مریضی من است یا همگانی‌ست اما وجود صدها جلد کتاب نخوانده در کتابخانه‌ی خودم! از استرس اینکه نکند کتاب‌هایم تمام شود همچنان هر دو هفته از کتابخانه ۴ کتاب می‌گیرم:

این سری این ۴ کتاب را گرفتم:

  • دو قدم این ور خط از احمد پوری (تا اینجا جذبم کرد)
  • شب نشینی در جهنم از ابراهیم رها
  • نون نوشتن از محمود دولت آبادی
  • حالا حکایت ماست از عمران صلاحی

خلص و تمت، البته فعلا.

تا شما نپرسیدید خودم بگم که نه! بیکار نیستم! از بچگی دست همه عروسک دادن دست من کتاب! اینه که بالاترین نقطه خونه که همه مبل سلطنتی میذارن من کتابخونه گذاشتم. به علاوه هفته‌ای ۲۰ هزار کلمه تولید محتوا می‌کنم باید ذهنم همیشه تازه باشه. برای همین زیاد می‌خونم و خب راستش عشق می‌کنم!

کامنت‌هایتان را می‌خوانم:)






دایی جان ناپلئونپائولو کوئیلوکتاب طنزمعرفی کتاب
من مهندس کامپیوترم و علاقمند به طراحی سایت، طراحی گرافیک، تولید محتوا و ترجمه و هر کاری که ازم بربیاد. در اوقات فراغت و غیرفراغتم کتاب می خونم و کتاب و لذت می برم. تو کارهای هنری هم دستی بر آتش دارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید