همین اول بگم که من طرفدار پر و پاقرص پیمان معادی هستم! از درباره الی تا جدایی نادر و سیمین و برادران لیلا و حتی چند ثانیه در وست ورلد، پیمان معادی هر جا رفت منم دنبالش رفتم. این افعی تهران واقعا چیز دیگهای بود! من نه منتقد سینما هستم نه از حتی پایهترین اصول سینما سر در میارم اما این سریال واقعا لذتبخش بود!
ادامه متن ممکن است حاوی اسپویل باشد که حتما هم هست، احتیاط احتیاط!
داستان سریال به نویسندگی پیمان معادی در نقش آرمان بیانی یک کارگردان ناموفق در عرصه کارگردانی، یک پدر شکست خورده در عرصه پدری و یک همسر نامناسب در عرصه همسری و حتی یک عاشق نصفه نیمه در عرصه عاشقی، اما یک قاتل تمام عیار در عرصه جنایت است! حدس این که افعی تهران ، یک قاتل سریالی که دست پلیس از او کوتاه است از قسمتهای اولیه چندان دشوار نبود اما با این وجود تا اخرین قسمت سریال به امید یک پیچش داستانی تماشا رو ادامه میدیم و در نهایت شوکه هم میشویم...
۱- پایان بندی هر قسمت
برخلاف اغلب سریالها، افعی تهران در هر قسمت در معمولی ترین و بیهیجانترین جای ممکن تموم میشد. برای مثال پایان بندی سریال پوست شیر در هر قسمت فوقالعاده بود اما افعی در نطقهای تمام میشد که به راحتی میتوانستی تلویزیون را خاموش کنی و قسمت بعدی را هر وقت که شد ببینی.
۲- رابطه غیرحرفهای تراپیست و مراجع
حتما میگویید این چیزی نیست که در دنیای واقعی اتفاق نیفتد اما راستش رابطه آرمان و تراپیستش که عاشقانه شده بود برای من منزجر کننده بود! این رابطه عاشقانه که در نهایت منجر به این شد که تراپیست آرمان با وجودی که از قاتل بودن اون خبر داشت،چیزی به پلیس گزارش نده که خب در فضای مجازی این جمله دست به دست میشد که: «حالا دیدید چرا نمیذارن زنها قاضی بشن؟؟»
۳- قسمت آخر!
شخصا دوست داشتم که بیشتر به لایههای پنهانی درون آرمان پی ببرم! رها شدن در کودکی توسط مادر به نظر نمیاد دلیل موجهی برای قتل کودک ازارهایی باشه که اساسا جنس آزارشون با جنس آزاری که آرمان دیده فرق میکنه! دوست داشتم اطلاعات بیشتری در مورد پدر آرمان به دست بیارم! نقش همسر پدر آرمان دقیقا چی بود؟ اینها همه مبهم بود و قسمت اخر یکم از سرباز کنی بود به نظر من!
۱- انتخاب بازیگران
به جز یکی دو مورد که علت وجودشون رو درک نکردم، انتخاب بازیگران در این سریال واقعا دلچسب بود. به خصوص نقش بابک (فرزند آرمان) که خوش درخشید. با این سریال ازاده صمدی هم در لیست مورد علاقههایم در کنار لیلا حاتمی جا گرفت:) بازیگرها در ادای دیالوگها و تعامل با هم به شدت راحت و حرفهای بودند به شکلی که گویی در حال تماشای یک مستند واقعی هستیم و نه یک سریال! دیالوگها به شدت واقعی، شوخیها به جا، دلخوریها منطقی و واقعا لذت بردم.
۲- موسیقیهای متن و تیتراژ پایانی
آخ از موسیقیهای متن و تیتراژهای پایانی! خیلی باید هوشمند باشی که بدون ساختن یک قطعه موسیقی متن، با انتخاب موسیقیهای شاهکار در جای مناسب در تدوینی درست به دل مخاطب رخنه کنی!
۳- انتخاب سوژه درست!
اشاره به موضوع مهمی مثل ترومای کودکی احترامم رو به سریال زیاد کرد. موضوع مهمی که من به عنوان کسی که سه چهار سال اخیر مدام در جلسات تراپی در حال حل این تروماهاست، با پوست و خون حسش کردم.
این بود نظرات من در مورد افعی تهران.
بین خودمان بماند که نوشتن نقد بر فیلمها و سریالها و در واقع پیدا کردن این توانایی آرزوی من است! دوست دارم نظرتان را در مورد متنی که نوشتم بدونم!
پس پیش به سوی بخش کامنتها👇🏻