ایران یکی از کشورهای کم آب با اقلیم خشک یا نسبتاً خشک است که بنا به روایاتی در آیندهی نه چندان دور، به علت برخی کاستیها و سوء مدیریتها (که بنا به برخی روایتها از سال 42 جریان دارد) دچار بحرانی با عنوان «بحران آب» خواهد شد که تاثیر آن دورهای نبوده و بلکه به عبارت بهتر «تغییر اقلیم» خواهد بود. تا چه اندازه این روایات واقعیت دارند و تا چه اندازه خرافهاند؟
کاوه مدنی، یکی از جوانترین متخصصان حوزه مدیریت آب در دنیا و استاد دانشگاه امپریال کالج لندن، در 21 دی ماه سال 1394 در دانشگاه شریف سمیناری را تحت عنوان «خرافات آب در ایران» برگزار کرد. در این پست خلاصهای از این سمینار آورده شده. فایل ویدئویی (یوتیوب) این سمینار در پایین همین پاراگراف ضمیمه شده است. همچنین حدالمکان از پیوندهای مرتبط با بحث هم در داخل نوشتار برای مخاطب علاقهمند آورده شده است.
مال سالهاست که از واژهی بحران برای توصیف مشکلات آبی ایران استفاده میکنیم ولی تعریف واژهی بحران چیست؟
بحران پدیده ایست که ما از زمان دقیق وقوع آن اطلاع نداریم ولی مطمئن هستیم که رخ خواهد داد و یک دوره موقتی هم خواهد داشت.
ما 13 سال است که به اشتباه از واژهی «بحران» برای مشکلات آبی ایران استفاده میکنیم! چرا اشتباه؟ به این خاطر که ما رفته رفته با تکرارِ مکررِ واژهی «بحران» حساسیت خود را نسبت به آن از دست میدهیم. «بحران» باید آنقدر حساسیت برانگیز باشد تا بتواند تمام قوای جامعه را به کمک گیرد تا آن را حل کند. امروز از بچهی 4 ساله تا پیرمرد 80 ساله از واژهی بحران استفاده میکنیم ولی نسبت به آن بی تفاوتیم. در کالیفرنیا (که امسال چهارمین سال خشکسالیاش را تجربه میکند) اگر مسئولی از واژهی بحران به جای کم آبی استفاده میکرد، با سیلی از انتقادات از طرف رسانهها مواجه میشد. چرا؟ چون بحران نیست.
از آنجایی که ما همواره در فاز «بحران» قرار گرفتهایم ، فکر میکنیم با ریشههای مشکل آب در ایران را میدانیم و یا وقت مطالعهی بیشتر در این حوزه را نداریم و متناسب با این دانشِ ناکافی نسبت به حل مشکل اقدام میکنیم!
ما همواره نگران اینیم که «مریض از دست رفت!» ولی مریضی را به سمت اتاق عمل میبریم که نمیدانیم مشکلش دقیقن چیست! به همین علت ممکن است به جای درمانِ بیمار، وضعش را بدتر کنیم! بنده معتقدم که ما هنوز در این که ریشهی اصلی مشکلات آبی ایران چیست، اتفاق نظر نداریم.
بهتر است به جای اقدامات عجولانه و نادرست، یک گام به عقب برگردیم و درمورد ریشههای این مشکل تحقیق کنیم و به یک زبان مشترک برسیم. البته این مشکل تنها مخصوص ایران نیست و در بسیاری از نقاط جهان هم اتفاق میافتد.
همهی ما به این باور رسیدهایم که ریشهی اصلی مشکلات آبی کشور سوء مدیریتِ منابعِ آبیست در حالی که اگر شناخت دقیقی از سامانهی آبی کشور داشته باشیم، خواهیم دانست که نمیتوانیم نقش این سامانه را از سامانهی اجتماعی و سامانههای دیگر نظیر انرژی، غذا و... جدا بکنیم؛ بنابراین در اکثر موارد ریشهی اکثریت این مشکلات از آن مهمتر، راهحلها در خارج از حوزهی مدیریت منابع آبی است. به همین علت یا نتوانستیم مشکلات را حل کنیم و یا مشکلی را در بخشی حل کردیم و به مشکلات دیگری در بخشهای دیگر دامن زدیم. این تفکر نیز مختص ایران نیست و در اغلب نقاط جهان وجود داشته..
ما در حوزهی افزایش جمعیت دو نوع تفکر داریم. تفکر اول میگوید که افزایش جمعیت برای توسعهی کشور لازم است و دغدغههای خاص خود را دارد و تفکر دوم افزایش جمعیت را برابر با افزایش مشکلات میداند. آیا افزایش جمعیت بر روی مشکلات آبی ایران تاثیر داشته است؟
«جواب بنده این است که نه تنها بر مشکل آب، بلکه بر بسیاری از مشکلات دیگر هم اثر گذاشته است! حال بیایید به یک تفکر مشترک در این دو دیدگاه برسیم. تفکر اول میگفت که باید جمعیت افزایش پیدا کند و از این رو ما در دو دهه جمعیت کشور را دو برابر میکنیم. به همین علت نسل ما (دهههای 60 و 70) با مشکل شیر خشک، چند شیفته شدن مدرسهها و نبود نیرو، کنکور، ازدواج، باروری، بیکاری و مهاجرت از کشور مواجه میشود و همهی اینها محصول یک سیاست اشتباه است.»
اما افزایش جمعیت به خودی خود مخرب نیست. مشکل ما افزایش جمعیت نیست، چرا که ما منابع زیادی در ایران داریم(ایران پس از لبنان دومین منابع آبی دنیا را داراست.)، مشکل این است که این جمعیت کجا ساکن میشود. ایران 5 کلانشهر دارد و همه تمایل به زندگی در این کلانشهرها را دارند و به همین علت است که ما در کشور، شهرهای متوسط و کوچک به اندازهی کافی نداریم و این خود عامل افزایش حاشیه نشینی در کلانشهرهای ایران است که مشکلات خاص خود را دارد. اگر این جمعیت در مکان مناسب اسکان داده شود و شغل و امکانات رفاهی برای آنها فراهم شود، خیلی از این معضلات حل میگردند. پس افزایش جمعیت نه خوب است و نه بد است، بلکه به اینکه چگونه صورت میپذیرد بستگی دارد. اگر طرح آمایش سرزمین از طرح افزایش جمعیت حذف گردد، افزایش جمعیت مشکلاتی جدی ایجاد خواهد کرد و این مشکلات، مشکلات حوزهی آب را نیز شامل میگردند.
خرافهای که اخیراً و بعد همین مشکلات آب رواج یافته و از رسانهها نیز تبلیغ میگردد که ما باید کشاورزی خود را تعطیل کرده و محصولات غذایی را از خارج از کشور وارد کنیم. در مقابل این گروه، افرادی هستند که با هرگونه محدودیت سازی در حوزه کشاورزی مخالفند و اساساً کشاورزی را عامل کمبود آب در ایران نمیدانند. مشکل اینجاست که هر دوی این گروهها در اشتباه هستند.
«کشاورزی در کشوری مثل ایران نمیتواند تعطیل شود. 30٪ جمعیت کشور [به لحاظ شغلی] وابسته به کشاورزیاند. اگر ما کشاورزی را تعطیل کنیم این افراد حاشیهنشین خواهند شد؛ آیا برای اینها شغل داریم؟ ما باید کشاورزی را به تدریج و همراه با ایجاد شغل در زمینه خدمات کوچک کنیم نه این که به یکباره آن را تعطیل کنیم.»
نگاه ما به کشاورز همواره یه صورت نگاه به قشر مستضعف بوده و از همین سیاستگذاری درستی در این زمینه نداریم هیچ، بلکه به دنبال ارزانتر کردن آب برای محصولات استراتژیک کشاورزی هستیم. از این رو هم منابع آب و هم منابع انرژی خود را به هدر دادیم هیچ، بلکه باعث بدبختتر شدن همین قشر شدیم.
عده ای معتقدند باید کشاورزی دیمی را افرایش داد و به آمار جهانی نزدیک شد ( در دنیا به طور متوسط 60 درصد دیم و 40 درصد آبیاری در حالیکه متوسط ایران 89 درصد آبیاری و 11 درصد دیم است). باید توجه نماییم که نرخ میانگین بارندگی نیز در کشور ما نسبت به میانگین جهانی متفاوت است و این مقایسه صحیح نخواهد بود.
چون بیش از 90٪ مصرف آبِ کشور در حوزهی کشاورزیست و در سایر حوزهها (صنعت و شرب) کمتر از 10٪ مصرف داریم، پس متهم اصلی مشکلات آبِ کشور کشاورزیست و صرفه جویی در بخشهای دیگر بیمعنیست. سوالی که مطرح میگردد این است، آیا این درصد توزیع برای همهی ایران یکسان است؟ آیا 90٪ مصرف آبِ تهران در حوزهی کشاورزیست؟ مشخصاً نه. میدانیم هزینهی آب شرب گرانتر از آب در حوزهی کشاورزیست بنابراین صرفهجویی در آن از اهمیت بالایی برخوردار است.
«هدر رفت آب ما در صنعت بیشتر از کشاورزیست ولی این بدان معنا نیست که ما نباید در مصرف آب شرب صرفه جویی کنیم.»
آیا کشاورزی باید به همین منوال فعلی ادامه یابد؟ مسلماً خیر. نه تنها ایران، بلکه هیچ کشوری در خاورمیانه توانایی رسیدن به خودکفایی غذایی را ندارد. درست است که ما در برخی از موارد اضطراری (مانند جنگ، تحریم و...) مجبوریم خودمان مواد مورد نیازمان را تولید کنیم ولی این بدین معنا نیست که ما میتوانیم در هر زمینهای به خودکفایی برسیم.
اگر آب نداشته باشیم نان داریم؟ اگر نان نداشته باشیم آب داریم؟ میبینیم که هر دوی این مسائل به یک اندازه اهمیت دارند و در واقع مشکل ما این است که به بحث «امنیت» نگاه تفکیکی داریم. سیاستگذاریهای کشور هم بر مبنای همین نگاه تفکیکی بوده، ما برای دست یافتن به امنیت غذایی، امنیت آبیِ خود را فدا کردیم.
از طرف دیگر، اساساً اینکه ما مفاهیمی مانند امنیت غذایی را مطرح میکنیم اشتباه است، چرا که ما باید در نهایت به دنبال مفهومی به نام «امنیت انسانی» باشیم. ما حتی اگر امنیت غذایی و آبی داشته باشیم ولی امنیت اجتماعی نداشته باشیم، سیستم ما متزلزل خواهد شد. درواقع دغدغه اصلی ما «امنیت انسانی» است و مطرح کردن واژههای دیگر صرفاً بازی با بخشهای مختلف است. این بخشها همواره با هم در کلنجارند و ما هیچگاه نمیتوانیم امنیت همهی بخشها را تامین بکنیم و اساساً این تفکر که پله پله و به ترتیب میتوان امنیت همهی بخشها را تامین کرد اشتباه است.
«مثل این است که ما بیاییم به صورت جداگانه قطعههای مختلف یک ماشین را بسازیم و فکر کنیم میتوانیم با به هم چسباندن این قطعات، یک ماشین خوب داریم! ما اگر در تعامل با یکدیگر کار نکنیم به هیچ جایی نمیرسیم!»
آیا وزارت جهاد کشاورزی ما و وزارت نیروی ما و سازمان محیط زیست ما اهداف سازمانی هماهنگی دارند؟ نه تنها ندارند بلکه در اغلب اوقات در تضاد با یکدیگرند!
ما میدانیم که چه مشکلی را میخواهیم حل کنیم، اما سوال اینجاست که چرا میخواهیم این مشکل را حل کنیم؟ به چه چیزی میخواهیم برسیم؟
«گروهی سوییسی برای حل مشکل دریاچهی ارومیه وارد ایران شدند و با مقامات مختلف (از دانشگاهیون تا مقامات سیاسی) جلسات و دیدار داشتند. آنها در هرکدام از این جلسات یک پرسش مطرح میکردند. «شما چرا میخواهید دریاچهی ارومیه را احیاء کنید؟» سوال سوال سادهایست. «[دریاچهی ارومیه] آبروی آذربایجان است، گرد و غبار، طوفان نمک، مشکلات سیاسی و...» از جوابهایی بودند که به این گروه داده میشد ولی در نهایت به یک جواب رسیدیم و آن هم این بود که «چون آقای رئیس جمهور دستور داده!».
اگر رئیس جمهور دستور احیاء دریاچهی ارومیه را داده باشد، پس مسئله، مسئلهی سیاسیست و راه حل و هزینهها هم سیاسی خواهند بود. شما اگر بهترین راهحلها را هم ارائه دهید، این ارادهی سیاسیست که تصمیم میگیرد که کدام راهحل اجرایی شود یا خیر و هزینهی سیاسیاش را هم همان فرد خواهد داد.
«ما اگر بدانیم که چرا میخواهیم مشکل را حل کنیم میدانیم که میخواهیم به چه هدفی برسیم و منافع رسیدن به آن هدف چیست و به همان علت هزینه میکنیم.»
ما چرا میخواهیم دریاچهی ارومیه را احیاء کنیم؟ آیا اصلاً میتوانیم دریاچهی ارومیه را احیاء کنیم؟ انتظار ما از دریاچهی ارومیه چیست؟ آیا ما واقعاً برای این پرسشها، جواب قابل قبولی جز اینکه آقای رئیس جمهور دستور داده داریم؟! زمانی که که هدف مشترکی را تعیین کنیم، هزینهها، راهکارها، و دستاوردها مشخص خواهد شد.
ما گاهی اوقت فکر میکنیم که میتوانیم تمام سیستم را احیاء کنیم درصورتی که اینطور نیست. اکوسیستمهایی که از بین رفتند، سفرههای آب زیرزمینی که خشک شدند و تالابهایی که از بین رفتند قابل احیاء (به صورت کامل) نیستند! واقعیت تلخ است ولی باید آن را پذیرفت، ما نمیتوانیم از دریاچهی ارومیه انتظار داشته باشیم همان دریاچهی ارومیه سابق بشود. پس باید هدفگذاری کنیم و بیاییم یک دریاچهی ارومیه جدید با امکانات جدید تعریف کنیم. همهی ما باید به این باور برسیم که نمیتوانیم هر موقع که خواستیم یک اکوسیستم را از بین ببریم و هر موقع که خواستیم دوباره آن را احیاء کنیم.
آیا وضعیت ما در خاورمیانه بسیار وخیمتر از سایر کشورهاست؟ خیر، زیرا ما مشکلاتی را ساختهایم که آن ها هنوز نساختهاند و ما هم اکنون به مرحلهی بیداری رسیدهایم. اگر تا ده سال گذشته مسائل زیست محیطی در زمره مسائل سیاسی بودهاند، امروزه مسائلی اجتماعی تلقی میشوند و مردم میتوانند به مسئولین و مقامات اعتراض کنند. [همچنین توجه داشته باشید که ایران دومین منابع آبی خاورمیانه را (پس از لبنان) داراست.]
ایران کشوری است که در آن 75٪ بارشها زمانی اتفاق میافتد که نیازی به آن نداریم و یا اصطلاحاً زمان پیک بارش با پیک مصرف متفاوت است و همچنین 75٪ بارشها بر روی 25٪ سطحش میبارد. اگر ما قبول کردهایم که در یک چنین شرایط جغرافیایی زندگی کنیم، پس قطعاً و یقیناً به سد نیاز داریم تا بتوانیم از این آبها استفاده کنیم. ولی این که سد کجا ساخته میشود؟ چرا ساخته میشود؟ به چه تعداد و با چه نوعی از طراحی ساخته میشود بحث دیگریست. همین مشکلات باعث به وجود آمدن برخی قضاوتهای احساسی همچون «لابی سدسازی» و امثالهم (که ریشه در تئوری توطئه دارند) شده است. سدسازی، انتقال آب، کندن چاه و شیرین کردن آب همگی خوب هستند ولی مواقعی که استانداردها را رعایت نمیکنیم، باعث بروز مشکلات در اکوسیستم میگردند.
مکتب تفکر ما چه در سطح مدیران و چه در سطح اجتماع سازهای است. در جامعه ما مسائل زیست محیطی دغدغهای برای جامعه نیست بلکه تنها مشکل مدیران است و در سطح جامعه تلاشی برای حل این گونه مشکلات صورت نمیگیرد! بنابراین تفکر سازهای مدیران پاسخی به نیاز جامعه است. ما همواره به دنبال پاک کردن صورت مسئله هستیم و تنها کاری که انجام میدهیم جا به جایی صورت مسئله از جایی به جای دیگر است.
اغراق کردن و کنایه زدن همواره در ادبیات ما نقش مهمی داشته است. به عبارت بهتر، همواره برای آنکه بیشتر جلب توجه کنیم دست به دامن اغراق شدهایم. مشکلات زیست محیطی کشور نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ برای مثال فرض کنید میگفتیم مشکلات آبی ایران هنوز به وضع بحرانی نرسیده، آنگاه اکثریت کاری نمیکردند و صبر میکردند تا وضع به حالت بحرانی برسد و بعد کاری کنند!
این اغراقها خطرناکند، چون اول اغراقند و بعدها به باور تبدیل میشوند و پس از آن نیز به تکرار. برخی از این ادعاها عبارتند از:
«35 میلیون ایرانی مجبورند خاک ایران را ترک کرده و به کشورهای همسایه مهاجرت کنند.» -عیسی کلانتری
در کدام بخش از تاریخ جهان، مردم یک سرزمین صرفاً بخاطر مشکلات آب (و آن هم در یک اِشِل به اندازه نصف جمعیت!) از یک کشور مهاجرت کردهاند؟! این ما در گذشته شهرهای خود را در کنار آب ساختهایم به این معنا نیست که صرفاً آب تنها عامل جذب شهرنشینان است. درست است که زمینهای کشاورزی بخاطر نبود آب رها میشوند و مردم به حاشیهنشینی روی میآورند ولی این که با اغراق و بزرگنمایی مشکلات را به مردم منتقل کنیم اشتباهی بیش نیست.
«ایران به سومالی تبدیل میشود! آنهایی که در راس امور قرار دارند تروریستهای آبی هستند.» - نشریهی لوموند
گفتن چنین حرفهایی دو حالت ایجاد میکند: نخستین حالت، حالت رعب، وحشت و ناامیدیست. مردم به این باور میرسند که کاری از دست آنها ساخته نیست و صرفاً مسئولین هستند که باید مشکلات را حل کنند. حالت دوم نیز حالت بیتفاوتیست. برای مثال شهرداری تهران 4 سال است که میگوید «آب تهران امثال قطع میشود.» طبیعیست که مردم از سال پنجم به بعد این حرفها را باور نمیکنند!
«خشکسالی در 30 سال آینده 11 برابر خواهد شد.» -معصومه ابتکار
آیا معیاری برای اندازهگیری خشکسالی وجود دارد؟ منظور گوینده این حرف از 11 برابر چیست؟ آیا منظور شدت خشکسالی است؟ آیا منظور فرکانس بازگشت خشکسالی است؟ گفتن چنین سخنهایی جز ایجاد رعب و وحشت در توده مردم سود دیگری ندارد. ما به زور میتوانیم خشکسالی 6 ماه آینده را پیشبینی کنیم، شما چگونه خشکسالی 30 سال آینده را پیشبینی کردهاید؟
«جنگ آب در ایران شروع شده است.»
بین دو مفهوم «جنگ» و «تعارض» تفاوت فاحشی وجود دارد. در طول تاریخ همواره سر آب و یا حتی مسائل مختلف نزاع بوده و با بدتر شدن اوضاع آبی کشور نیز آمار این تنازعات افزایش خواهد یافت ولی این به معنای آغاز جنگ نیست! ما در طول تاریخ جنگ، اتحاد یا صلحی بر پایه آب نداشتهایم!
«خشکسالیْ نرمالِ جدید است.»
باور به این که دریاچه ارومیه کاملاً از بین رفته یا رودخانههای خشک شدهی ما غیرقابل احیاء هستند هم تفکری خطرناک است. باید توجه داشته باشیم که: ایران دچار «فقر آب» نیست، بلکه دچار «ورشکستگی آبی» است. بدان معنا که به علت عوامل مختلف به ویژه سوء مدیریت، نیاز آبیِ ما بیشتر از ذخایر آبی ماست. ثروتمندانِ قمارباز ورشکسته میشوند نه کارمندان؛ بیاییم با ذخایر آب کشور کارمندی برخورد کنیم! به این نکته هم توجه داشته باشیم که خشکسالیهای اخیر شدت کمتری نسبت به خشکسالیهای اواخر دهه 70 دارد.
«ناسا گفته ...»
ناسا اینها را کجا گفته؟ مدام در خبرها اشاره میشود: «ناسا از خشکسالی 50 ساله خبر داده است.» باید توجه نمود اینکه هر مطالعهای بیرون میآید لزوماً ناسا نگفته و اصلا این مقاله در کجا چاپ شده است. ناسا اگر میتوانست خشکسالی را پیشبینی نماید برای کالیفرنیا این کار را انجام میداد.
در رسانهها گفته میشود که ما مشکل آب نداریم، بلکه مشکل سوء مدیریت داریم اما تعریف دقیق سوء مدیریت چیست؟ متاسفانه ما درک درستی از این ماجرا نداریم. به علاوه، باید اضافه کرد که تنها سوء مدیریت باعث بروز مشکلات نشده، بلکه عطش توسعه هم باعث و بانیِ بسیاری از مشکلات آبی کشور بوده و اساساً ریشهی این موضوع به دوران قبل از انقلاب باز میگردد.
«ما قبل انقلاب میخواستیم 10 ساله به اقتصاد برتر دنیا تبدیل شویم.»
نکتهی دیگری هم که وجود دارد این است که ما به چنین فجایعی در حوزه آب نیاز داریم. هلند نیز همین مشکل را با سیل و ژاپن هم همین مشکل را با زلزله داشت؛ واکنش آنها به این مشکلات از چه جنسی بود؟ واقعیت آن است که ما به چنین فجایعی نظر ارومیه، زاینده رود، جازوموریان، حوزالعظیم و... نیاز داشته و داریم تا تغییر رفتار بدهیم و کارایی سیستم را بالاتر ببریم.
همچنین این نکته که با تلفیق چند سازمان یا وزارت خانه مشکل ما حل میشود، توهمی بیش نیست! مشکل اساسی در مکتب فکری ماست. این نکته هم که همهی گناهها را گردن مسئولین بیندازیم، مشکلی از ما حل نمیکند.
چنین سیستمهایی به شدت پیچیده و پر از پویایی و عدم قطعیت هستند و هر چه بیشتر در مورد آنها مطالعه میکنیم، بیشتر به جهل خود آگاه میشویم. به همین علت نیز صرفاً با پرداختن به یک راهکار نمیتوانیم کل مشکل را ریشه کن کنیم و باید راهکارهای مختلف به صورت موازی با یکدیگر اجرا شوند.
آنچه که خواندید خلاصهای بود از سمیناری یک و نیم ساعته که گزارش آن را میتوانید در این لینک مشاهده کنید. ایشان در سراسر این سمینار به راهکارها اشارهای نکردند و صرفاً در پایان سمینار گفتند که برای دانستن راهکارها به این مقاله مراجعه کنید:
توصیه میکنم مصاحبهی زیر رو هم که توسط BBC فارسی صورت گرفته رو هم ببینید.
نظر شما راجع به این پست چیست؟ خوشحال میشوم بشنوم.