چند وقت پیش از طرف سران توییتر به صورت جدی پیشنهاد "حذف لایک" از توییتر مطرح شده بود. شاید اول سوال بشه که "اصلاً چرا باید روی بودن یا نبودن "لایک" بحث بشه؟"، برای باز کردن چرایی، از یه توییت از کانیه وست، رپر مشهور و پرحاشیهی امریکایی شروع میکنیم.
یکی انتقادهای اصلی از "ارزیابی شدن"، زیر پا نهادن "ارزشهای فردی" هست. اخبار افسردگی نوجوانان و جوانان از سرتاسر دنیا به گوش میرسه، که علت اصلی اختلال "فشار ناشی از مورد قضاوت قرار گرفتن در شبکههای اجتماعی" بیان میشه. موضوعی که شاید توی ایران، بواسطهی حواشی زیاد مثل فیلتر بودن توییتر و هزاران اتفاق بحثبرانگیزی که هرروزه رخ میده، اونطور که باید بهش پرداخته نمیشه.
سر و کلهی "لایک" اصلاً از کجا پیدا شد؟ برای اولین بار، فیسبوک به کاربران خودش امکانی داد برای ابراز موافقت یا علاقه به پست ارسالی. نیتی به ظاهر خیرخواهانه، که دوستی و صمیمیت بین کاربران رو بیشتر میکرد. اما چیزی که امروزه شاهدش هستیم به مراتب به دور از ایجاد دوستی و صمیمیت بوده.
و ظاهراً این بهترین سیستم برای دادنِ هویت به فیسبوک بود. همانطور که مردم یک جامعه، اشعار شاعران خاصی را بیشتر دست به دست میکنند و با این کار، شهرتی ابدی برای آن شاعر خلق میکنند، فیسبوک نیز برای خود تبدیل به جامعهای جدید با سلیقهای مستقل شد که علایق و گزیدهجات خودش را داشت. دکمهی لایک نه تنها محدود به فیسبوک نماند، بلکه در شبکههای دیگر مثل اینستاگرام و توییتر به مراتب نقش اساسیتری را گردن گرفت. در توییتر، که بحث اصلیِ این یادداشت هست، پدیدهی لایک هویتی بیش از آنچه که در فیسبوک بود را گردن میگیرد. شما در توییتر به دنبال "خبر گرفتن و در تماس بودن با آشنایان/دوستان" نیستید، بلکه از آن بیشتر برای "در جریان اخبار روز بودن" استفاده میکنید. هشتگهای ترند شده به شما معرفی میشوند و شما وارد جریان بزرگی از افراد میشوید که همزمان به یک موضوع میاندیشند و درمورد آن نظر میدهند.
در این بین، برخی توییتها به مذاق کاربران بیشتری خوش میآید، بیشتر "لایک/فیو" میخورد و همین موضوع باعث ظاهر شدن آن توییت در تایملاینهای بیشتری میشود، و تعداد بازخورد توییت را بصورت تصاعدی زیاد میکند. در طرف مقابل، تعداد بسیار بیشتری از توییتها لایکی نمیخورند، در نتیجه دیده نمیشوند و در جایی دور، در گوشهای از حافظهی بزرگ توییتر بایگانی میشوند و در انتظار خاک خوردن مینشینند. این پروسه، اولین گام برای ایجاد "فرهنگ توییتری"ست. همین اتفاق چندین بار دیگر رخ میدهد، و کسانی که توییتهای پرلایکتری میزنند، فالوئرهای بیشتری خواهند داشت و وارد لیست کسانی میشوند که "بیشتر شنیده میشوند،" یا "گوشهای بیشتری منتظرِ شنیدن نظرات آنها هستند."، این افراد، در ساختارهای دموکراتیک رشد میکنند (لایکها، بسان رای، این افراد را موجه و محق فالوئرهای زیاد میکنند). اما در اینجا اتفاقی دوجانبه بینِ اکانتهای پرفالوئر و بزرگ، و اکانتهای خرد و پرتعداد رخ میدهد؛ اکانتهای خرد نیز، از آنجایی که وارد این بازار رقابتیِ "کسب لایک" میشوند، سعی میکنند پارامترهای یک توییت خوب، توییتی که به مذاق اکثریت خوش میآید را کشف کنند و شمائل توییتهای خود را به آن سمت سوق دهند.
بدین ترتیب "فرهنگ خاص توییتر" شکل میگیرد. اینکه این پروسه را به جامعهای شبیه کردم که شاعران خاصی را ارج مینهد، بیشتر برای این بود که نشون بدم "شانس" چه عامل تعیینکنندهایه. اینکه شاعر در زمان و مکان درست، درستترین کلمات رو بیان میکنه، چیزی نیست که از قبل قابل پیشبینی باشه. ممکنه سوال پیش بیاد پس چرا "مورد تحسین قرار گرفتن شاعران" مثل "لایکهای توییتر" مورد نقد قرار نمیگیره؟ شخصاً معتقدم این سوال رو با یک علت بزرگ نمیشه جواب داد. اما برای طولانی نشدن این یادداشت [که قرار بود کوتاه باشه و امیدوارم کوتاه بمونه]، دوتا از اونها رو خواهم گفت. مورد اول رو تا حدی توی عکس بالا میشه دید. توی توییتر، اتفاقات، برخلاف دنیای شاعران، خیلی سریع رخ میدن. [این مختص به توییتر نیست و به بستری که توییتر توی اون قرار گرفته برمیگرده]. برای من و شما، اگر موفقیت یا شهرت یا قلهای در کار هست، "ماندگاری" نیز نقش بزرگی بازی میکنه. همونطور که نام شاعران بزرگ تا مدتها ماندگاره. اما درمورد ماندگاریِ بهترین توییتها بگید. شهرت یک توییت مثل یه آبنبات بیکیفیتِ پرشکری هست که حین خوردن یه حالِ یکدفعهای میده و بعدش هیچ حس خوبی از خودش به جا نمیذاره. یک توییت خوب به راحتی به قله میره و نهایتاً توسط توییتر "مصرف میشه،" و شما باید بایستین و فراموش شدنِ توییت و خودتون رو تماشا کنین، اونم در حالی که این پرنده با هزاران توییت شبیه به توییتِ خوب اما فراموششدهی شما داره روز به روز تپلتر میشه. حال تصور کنید در جایگاهی هستین که توییتهاتون هم دیده نمیشن، و مرتب سعی میکنین طوری توییت کنین که "به مذاق اکثریت توییتر" خوشآید، در حالی که ته دلتون میدونید در توییتر تنها برای یک "آن" دیده میشوید و باید مجدد وارد این چرخهی پوچ شوید.
مورد دوم رو، که با این مورد تازه وارد "خودسانسوری و توییتر" میشیم، با یه آمار توضیح میدم. یکی از جذابیتهای توییتر، محدودیت تعداد کاراکترهایش است. 280 کاراکتر. اطلاعات و افراد به قدری زیادند که مجالی برای پرحرفیِ من و شما باقی نمیماند. جای چنین یادداشتی هم توییتر نیست، کسی وقت خواندنِ پرحرفیهای مرا ندارد، به حق. میانگین تعداد کاراکترهای تمامِ توییتها، 33 کاراکتر است. قبلاً، 9 درصد از توییتها از مرز 140 کاراکتر عبور میکردند، اما بعد از دوبرابر شدن تعداد کاراکتر مجاز برای هر توییت، این درصد به یک درصد کاهش یافته. [این تغییر رویهی کاربران توسط خودِ توییتر هم تایید شده]، که از دلش میشه حرف درآورد. ظرفیت توییتها زیاد میشن، توییتهای بلند و پرکاراکتر بوجود میان، توییتهای کوتاه از روی بیحوصلگی کاربرا بیشتر خونده میشن، یحتمل بیشتر لایک میخورن، و کاربرا میفهمن برای بیشتر دیده شدن باید کوتاهتر بنویسن. حال اینها چه ربطی به خودساسنوری دارن؟ تمام این "فرهنگ توییتر"، یا "اونچه که به مذاق اکثریت خوش میاد،" باعث میشه "افرادی، افکار و نوشتههای خودشون رو بیارزش بدونن"، چون به قدری که احساس میکنن لایقش هستن، دیده نمیشن. اونها نیز سوار برموج میشن؛ اگر لازم باشه توییتهای کوتاهتر میزنن، اگر لازم باشه، درمورد چیزهایی که دوست نداشتن ولی بقیه ازش حرف میزنن توییت میزنن، و الی آخر. افراد، اون دسته از افکار و عوالمِ درونشون رو که از قبل حس میکنن به مذاق اکثریت خوش نمیاد و لایک نخواهد خورد، بیارزش میشمارن و هرگز مطرح نمیکنن. احتمالاً مقصود وست از کلمهی Self Worth توی توییتی که اول یادداشت ازش نقل شد، همین بوده. افراد، اورجینال بودنِ خودشون رو فدای "مورد "لایک" دیگران واقع شدن" میکنن، و برای چیزی دست و پا میزنن که سریع به دست میاد و سریع از کف خواهد رفت.