ویرانی که آمد دیگر اندوه خرابی دیوار فلان اتاق و خرابی وسیله خانه کار درستی نیست. مرگ آمده است. همه چیز را در نوردیده و رفته و چیزی بر جای نگذاشته جز خاکستر و غم و ویرانی.
این را میگویم اما نمیتوانم از فکر ویران کننده اتفاق بیمارستان بینالمللی ولیعصر تبریز بگذرم. یعنی چطور میتوانم بگذرم؟ کیست که بگذرد؟ کیست که نداند سرطان ویران میکند و به پیش میرود. از جان و از مال. از روان و احساس. پدر خانواده را میگیرد. مادر خانواده را. فرزند خانواده را. جوان را. مسن را. تازه عروس را با خودش میبرد. جوان رعنای خوش قد و بالا را با خودش میبرد. فقیر را میبرد. غنی را میبرد.
ویران میکند این لامذهب و این روزها با این هزینههای هنگفت و این نبود داروهای با کیفیت در بازار، دارد یکه تازی میکند، دیگر اسمش ویرانی نیست. باید اسم جدیدی برایش گذاشت.
چند روز بود که در حیرت این رفتار مانده بودم که خبر رسید در سانتر پیوند مغز استخوان کشور، بیمارستان شریعتی تهران، هم بله. همین ماجرا رخ داده. فروش داروهای شیمی درمانی کسانی که به سختی به رنج. اسمش را بگذاریم به بدبختی تمام دارویی را فراهم میکنند. تا آدمی؟؟؟ آنها را با آب مقطر جایگزین کند و ببرد در بازار بفروشد به چند برابر قیمت. که تا احتمالا آن بندگان خدایی که به سختی به رنج. اسمش را بگذاریم به بدبختی تمام دارویی را از بازار سیاه تهیه کرده اند، ببرند در بیمارستانی یا مرکز درمانی تا آدمی؟؟؟ آنها را باز با آب مقطر جایگزین کند و ....

چه پدرهایی. چه مادرهایی. چه جوانهایی. چه جوانهایی.
بیایید برایش اسم بگذاریم. اسم جدید. آنهایی که موافق این رفتارند احتمالا میگویند زبل. میگویند زرنگ. میگویند؟؟؟
اما مایی که بهت زده ایم چه بگذاریم اسمش را؟ بیایید یادمان نرود در نبود برق و آب و کمبود هزار چیز دیگر، چیز دیگری هم دارد از دست میرود که محال است دیگر به دستش بیاوریم. آدم بودنمان را. ما کرگدن شدهایم. کرگدنهای درون نمایشنامه اوژن یونسکو.
این نوشته را میخواستم اینجا بگذارم، عصبانی شدم اینها را نوشتم.
چه بگویم؟