نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۸-۰۳-۰۲ توسط بهزاد عزتی
فیلم Perfect Strangers را همراه مهسا دیدم. به نظر من فوقالعاده بود.
هفت دوست خیلی خیلی قدیمی برای شام دور هم جمع میشوند. سه زوج و یک مرد که به گفته خودش نامزدش تب داشته و در خانه مانده است.
*** اینجا به بعد داستان تقریبا لو میرود. البته اصلا فیلمش طوری نیست که بشود لو دادش اگر هم بشود چیزی زیادی از آنچه فیلم میخواهد بگوید را از دست نمیدهید.***
ماجرا از این قرار است که این هفت دوست قدیمی سر میز شام به پیشنهاد یک نفر از جمعشان تصمیم میگیرند تا انتهای شام، گوشیهای تلفن خود را روی میز بگذارند و هر پیامی که در این مدت رسید را بخوانند. هر پیامی که از هر طریقی به آنها میرسد (SMS و ایمیل و فیکسبوک و واتس اپ و …) را با صدای بلند برای همه بخوانند.
و این آغاز یک ماجرای نفسگیر و جذاب است. آدمهایی که آرام آرام چهرهشان، چهره واقعیشان رو میشوند. بهتر است بگویم کم کم بوی متعفنشان حس میشود.
یک مادر روانکاو که نگران دختر جوانش است و به نظر میرسد وسواس گونه سرنوشت دخترش برایش بسیار اهمیت دارد اما در ادامهی همین بازی که پیشنهاد خودش هم بود میفهمیم که قصد دارد عمل جراحی پستان انجام دهد و آنها را بزرگتر کند.
بحثی در میگیرد بین دوستان که روانکاو مگر نباید بدنش را بپذیرد و این خانم استدلالهایی میآورد که اندکی باور میکنیم و به او حق میهیم اما کمی که داستان پیش میرود میفهمیم به شوهرش خیانت میکند. با یکی از دوستان شوهرش که دقیقا در همان مجلس حضور دارد در رابطه است.
یا زن و شوهری که هر یک جداگانه با فرد دیگری رابطه اینترنتی دارند. یا دلیل کسی که نامزدش نیامده را میفهمیم. اینکه جامعه دوستانش پر است از متلک و توهین به هر که غیر شبیه خودشان نباشد.
برای من جمع حاضر تصویر کنندهی یک سازمان و یک شرکت و یک کسب و کار است که سالها افرادش در کنار هم هستند و کار میکنند و اما … کاملا با یکدیگر بیگانهاند.
به هم نارو میزنند. میدانند کارشان خوب نیست اما در ته ته ته قلبشان راضیاند. حق خودشان میدانند که این کار را انجام دهند.
در سازمانها و جمعهای کاری زیادی دیدهام که همکاران بسیاری که سبقه همکاریشان رابطهشان را به دوستی تبدیل کرده است.
سالها در کنار هم هستند اما در عین حال یکی از دوستان و همکاران را به دلیل متفاوت بودن از جمع دوستی به کناری مینهند بدون اینکه خودش بداند. روزی یکی از من پرسید:
+ فلانی شما هم تو تلگرام گروه دوستانه دارید؟
– بله.
+ اونوقت زیرگروه هم دارید از همون جمع؟
– یعنی چطوری؟
+ مثلا نخواید یکی از دوستاتون در جریان حرفهای مابقی آدمهای گروه باشه. قراری باشه که نخواید اون باشه. مهمونی چیزی؟
– خب؟
+ ما این جور مواقع یه گروه تلگرامی دیگه تشکیل میدیم بدون حضور اون آدم. بعد حرفهایی که نمیخوایم اون بدونه رو تو اون گروه میزنیم و حرفهای دیگه رو تو اون گروه بزرگه میزنیم.
با هم صادق نباشیم. همین یک اصل سبب ساز بسیاری از مشکلات است.
از وقتی Perfect Strangers را دیدم، مدام به این فکر میکنم که چه شد که این جمع به این روز افتاد؟ چه میشد کرد که این اتفاق نیفتد؟
آدمهایی که تصویری از خود ارائه میدهند که مورد قبول جامعه باشد.
مورد پذیرش فرهنگ سازمانی آن مجموعه باشد.
در حالی که شاید چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. همین میشود سرآغاز فروپاشی.
شاید دروغهای کوچک و بزرگ شده بود قوت یومیهشان.
شده ایم Perfect Strangers.
این نوشته پیش از این در وبلاگم منتشر شده است.