بهزاد باقری
بهزاد باقری
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

نگاه به درون و درک تاثیر مقایسه در زندگی

....صمیمیت چیزی بود که بعدها فهمیدم نیاز به نگهداری و رسیدگی و زنده ماندن و مردن بر تعلقات هر روزه دارد. چیزی که من بلد نبودم و آموزش ندیده بودم. (حالا که سالها گذشته خودم هم می دانم که بوی ریا حتی می تواند از پاراگرافهای این چنین نیز برخیزد.)

به نظرم برعکس تحلیل های بسیار، شکوفایی جامعه در همین طبقه متوسط شکل می گیرد، تا وقتی که خود را جدا نکرده اند. روابط ساده روزمره دارند، نانوایی می روند، با دوستان، خانواده و هم محله ای ها می گویند و می خندند، موتور پسر همسایه را هل می دهند، زنبیل پیرزن را برایش می برند و .. نیازی نیست که ثروت زیادی انبار کنند و بعد نیکوکار و خیر و.. شوند. همین که بی سروصدا در بطن زندگی هستند و چیزی از جایی نمی کنند، حتی اگر سنگی در راه پیاده رو می بینند به کناری می گذارند که زیر پای کهنسالی نرود. اتفاقاً این گروه می توانند خلاقانه و خردمندانه عمل کنند و ایده پردازان واقعی برای مسائل تئوری و عملی باشند.

جدا از تحلیلهای تخصصی جامعه شناسانه و اقتصادی و سیاسی که من خیلی از آنها سر درنمی آورم، ساده بگویم اینکه، به نظرم شرایط موجود، وجود و بقای چنین طبقه متوسطی را کم رنگ کرد. احتیاج به نمونه و مثال ندارد، ولی جالب است وقتی که سریالهای تلویزیونی بیست سال پیش مانند "خانه به دوش" یا "متهم گریخت" را می بینیم. جالب تر اینکه آن زمان این سریال ها جهت انتقاد به وضع ناموزون اقتصادی ساخته می شد و اینکه ما احساس نزدیکی به کاراکترها و محیط این برنامه ها داشتیم.



اضافه کنم که اگر شرایط موجود، مشکلات بسیار بغرنجی ایجاد کرده، به نظرم اولاً یک شبه ایجاد نشده و حاصل حتی دوره خاص و نزدیک به ما نیست، حاصل سالها نگرش است و ثانیاً شاید یک مزیت داشته و اینکه بیشتر به زندگی و روشی که این چهل، پنجاه سال کمتر یا بیشتر طی کرده ایم نگاه کنیم و حتی ریشه های طرز نگرش ما را به خود و زندگی (از سالها قبل از بودن ما) بررسی کنیم که چه شده به اینجا رسیده ایم.

تمام متنی که گفتم و نوشتم تا اینجا را شاید بتوان مقدمه ای برای ادامه در نظر گرفت، اگرچه مقدمه گاهی بیشتر از متن اصلی است.

می خواستم در مورد یکی از این آفت های روابط و صمیمیت انسان ها صحبت کنم. "مقایسه"

کم کم نیاز به چیدن مقدمه بیشتر و بیشتر شد تا به این شکل رسید.

از جنبه مقایسه، دوستانی که متن مرا می خوانند بعضاً الان از نظر تحصیلات مدارک بالاتری از من دارند، از لحاظ مطالعات و آگاهی چه در زمینه تخصصی و چه در زمینه های مرتبط به ابعاد علوم انسانی (فرهنگی، دینی، ادبی، هنری، فلسفی، اقتصادی و..) آگاهی و دید مناسبی نسبت به موضوعات عمومی و نیز موضوعات خاص مرتبط با شرایط امروزی اجتماع ما دارند. از لحاظ کار حرفه ای و سوابق کمی و کیفی در آن نیز هر یک از دوستان در زمینه ای سررشته داشته و کم و زیاد سوابقی ثبت کرده اند. نهایتاً جنبه مادی و اقتصادی که پرتنش ترین و پرتب و تاب ترین جنبه این روزهای جامعه ماست که ...

این از جنبه مقایسه بود، ولی اگر بعد مقایسه را به کنار بگذاریم نه به خاطر آنکه فعلاً برای من نوعی، مشکل ساز است و الان به کار نمی آید (و بعد که به صلاح بود دوباره به آن برگردم)، بلکه به خاطر اینکه از ریشه اشتباه است، به شروع فرایند ارتباطی ما کمک شایانی خواهد کرد. اگرچه باز اشاره کنم که رجوع جدی به ریشه ها شاید یکی از اثرات مثبت این شرایط بغرنج است، و ما عادت کرده ایم تا شرایط سخت نشود کاری اساسی انجام ندهیم.

برای این که مشکلی که "مقایسه"ایجاد می کند را کمی توضیح دهم مثالی می آورم. نمونه را از خودم می گویم و این، ادامه بحثی است که در رابطه با خودم و شما شروع کردم. از دید مقایسه، من سعی کرده ام که از لحاظ مواردی که در دو پاراگراف قبل ذکر کردم خودم را تا حدی بالا بکشم که بالاخره حرفی برای گفتن داشته باشم. در ابعادی که موفق تر بوده ام اعتماد به نفس بیشتری دارم و خودی نشان می دهم و بحث ها را در ارتباطات به آن سو می کشانم و البته در ته قلبم نگرانی دارم که نکند کسی در این زمینه ها از من پیشی بگیرد یا گرفته باشد. در زمینه هایی هم بر اساس عرف و خط کشی اجتماعی جایگاه مناسبی ندارم. خوب باعث شرمندگی است. سعی می کنم در این زمینه ها خیلی صحبت نکنم، بعضاً اگر بتوانم انتقاد کنم، در ضمن اگر جایی هم شرایطی پیش بیاید خودم را یواشکی ارتقا دهم.


خب این ذهن من را در ارتباط با شما و همچنین در خود، ترسو و مهم تر از آن سطحی کرده است. ذهن را تنبل کرده چون به واقعیت زندگی نگاه نمی کند.

ذهن به جریانات اطراف فقط تا آنجا می نگرد که بتواند در موارد مختلف که شاید بتوان بر آنها نام "ارزش اعتباری" گذاشت کلاهی برای خود ببافد. زندگی حاصل فرایندهای مختلف است و هر لحظه نو می شود و موجودات مختلف در آن در جریان هستند و من جامعه ی انسان ها را برگزیده ام، سراغ تعداد محدودی رفته ام و تنها راه ارتباطی ام را از طریق ذهن و آن هم از دید محدود مقایسه قرار داده ام. خب، اگر بتوانم جایگاه کم و بیش مناسبی پیدا کنم، پس از آن انرژی ام افت می کند، انگیزه ای برای حرکت ندارم. یعنی ذهنم تنبل شده است. در امور ریز و درشت ولی واقعی زندگی و نیز در یادگیری علوم واقعی ذهنم تنبل است. به خاطر مقایسه، انگیزه ای برای پیشرفت ندارد. مقایسه حد یقف برای ذهن گذاشته و ذهن فراتر از آن نمی رود. نیازی به اندیشیدن به فراتر آن حس نمی کند.

از طرفی ارتباطم با کل هستی قطع شده. ذهن من درگیر بازی خود در زمینه مقایسه است و نسبت به رنج واقعی خود و رنج واقعی انسان ها بی تفاوت شده، بی حس شده. این شاید به درک علت شرایط موجود فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کمک کند.


دقت کنید که در این جا دو بعد مطرح است:

یکی بعد درونی و اشکالی که من نوعی، در نگاهم داشته ام و ریشه ای قدیمی دارد و باعث رنجم شده و اساسی است و شاید درک آن به حل مسائل دیگر و مسائل بیرونی کمک کند.

دیگری بعد بیرونی است که به نظر در حال حاضر سخت تر و حساس تر از همیشه است، ولی به نظرم نیاز به ساده کردن موضوع دارد تا بتوان تا آنجا که ممکن است تغییری ایجاد کرد.



در پایان چند مطلب را به طور خلاصه عرض کنم.

یکی اینکه چنین بحث هایی چالش برانگیز است چون با آنچه همیشه گفته ایم و شنیده ایم متفاوت است، در یکی دو صفحه هم نمی گنجد، ولی اگر قبلاً لزومی بر مطرح کردن آن حس نمی شد، الان شرایط نیاز به طرح آن را ضروری می نماید. می دانیم که شیطان به خاطر "مقایسه"از بهشت بیرون رانده شد و باید معنای دقیق آن را و تاثیر آن را بهتر بدانیم.

دوم اینکه مقایسه امری ضروری است اما در امور واقعی، نه مواردی که ذکر کردم. ما برای حل مسائل علمی، برای رسیدن به مقصد و برای هر امر واقعی به صورت جزئی و کلی مقایسه می کنیم. جستجو می کنیم، سوال می کنیم و موارد مختلف را در روند خود بررسی و کنار یکدیگر می چینیم و بهترین گزینه را انتخاب می کنیم.

سوم اینکه حالا چه کار کنیم، هدف این بحث شناخت مسأله است. شما هم اگر درگیر موردی مشابه من هستید باز در زندگی خود بررسی کنید و به حرف من بسنده نکنید، هرجا اگر دیدید پای مقایسه در ذهن شما در میان است اثرش را زیر نظر بگیرید. حرف من توصیه اخلاقی نیست که در روابط این طوری خود را نشان دهیم یا ندهیم، این کار را بکنیم یا نکنیم، بلکه این است که به تاثیر ابعاد مقایسه در زندگی درونی خود واقف شویم. اگر بیشتر شناختیم شاید در ارتباطاتمان هم تاثیر مشخصی بگذارد. امیدوارم بررسی های ما، زندگی را برای خودمان و برای ارتباطاتمان راحت تر و بهتر کند.

چهارم اینکه من در زندگی خود درگیر این نوع نگاه اشتباه بوده و هستم، و با این پارادوکس مواجهم که چگونه کسی با این شرایط می تواند به دیگران راهنمایی کند. فقط می توانم بگویم که صحبتهای من را راهنمایی درنظر نگیرید و خود بررسی کنید و دیگر اینکه از لحاظ منطقی و استدلالی موضوعات برایم قابل فهم است و امیدوارم آگاهی از آن در درون نفوذ کند.

پنجم اینکه وقتی چنین بحث هایی مطرح می شود، منظور خود ماست. خود خود من. کار سختی است، ولی بسیار مفید. مرا آرام تر می کند و در روابط برای دیگران مفیدتر خواهم بود.

ششم.. و هفتم.. و .. شما هم اگر دوست داشتید نظرتان را برای من و دیگران بنویسید. متشکرم

مقایسهزندگیصمیمیتآرامش درونارتباط
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید