با سلام خدمت دوستان عزیزم در صفحه ویرگول . توی این پست میخوام در مورد اضطراب خوشبختی صحبت کنم ، اضطرابی که نه در رویداد های منفی و سخت زندگی بلکه دقیقاً در مواقع خوشبختی و خوب زندگی سراغ ما میاد و باعث ناتوانی ما میشه .
از بچگی به ما گفته اند که پسر یا دختر چرا انقدر هیجان زده ای ؟ بزرگ میشی کلی بدبختی میکشی ، باید بری سر کار ، باید درس بخونی و کلی سختی بکشی...
اگر در روابطمون با پارتنر مون موفق هستیم و رابطه ی عاطفی خوبی داریم مدام اطرافیان یا حتی خودمون توی ذهنمون نشخوار فکری میکنیم که نکنه طرف به من خیانت کنه؟ نکنه منو ول کنه بره ...
اگر در کارمون موفق هستیم چه در قالب کارمندی یا کارفرما ، ممکنه ته دلمون این حس بیاد که نکنه بزودی ورق برگرده و بدهی بالا بیارم؟ نکنه بدبخت بشم ؟ نکنه بازار خراب بشه ؟
اگر در آزمونی قبول میشیم ممکنه ته ذهنمون میگیم نکنه در ادامه راه دچار تردید بشم یا نتونم ادامه بدم این مسیر رو ؟ اون موقع چه کنم ؟
ناتانیل براندن در کتاب مدیریت نفس یا honoring the self میگه که این اضطراب در ناخودآگاه ما ریشه داره و اتفاقاً این اضطراب باعث میشه که دقیقاً تمام چیزایی که بهش فکر میکنی اتفاق بیفته . مثلاً اگر در شغلت موفق هستی و اضطراب خوشبختی به سراغت بیاد باعث میشه که دقیقاً تمرکزت از بین بره ، توی کار سوتی بدی و کارت رو از دست بدی یا ضرر مالی بدی .
متاسفانه تا زمانی که ما روی عزت نفس خودمون کار نکنیم ، تا زمانی که به این باور قلبی نرسیم که ما لایق خوشبختی و سعادت و موفقیت و شادی هستیم ، این اضطراب از ما رها نمیشه و همیشه همراهمون هست .
واقعیت اینه که ما فارغ از میزان درآمد و حتی بیکار یا شاغل بودن ، متاهل یا مجرد بودن ، کم سن و سال بودن یا مسن بودن ، میزان وزن یا ... لایق شادی هستیم . ما باید به این باور برسیم که شادی بخشی واقعی و پر رنگ از زندگی ما هست . تنها کاری که باید مواقع شادی انجام داد اینه که از این حس خوب لذت ببریم و کاملاً بپذیریمش.
ناتانیل براندن میگه که ما برای رهایی از احساسات منفی باید اول اون ها رو بپذیریم و حتی یکی از تمارینی که در کتاب the six pillars of self steem میگه اینه که هر روز روزی دو بار بدون لباس جلوی آیینه قرار بگیرید و بدن خودتون رو فارغ از میزان وزن یا نا هماهنگی بپذیرید و زیر لب بگید که من فلانی هستم با همین وزن و شکل و شمایل ، من خودم رو میپذیرم .
فکر میکنم برای رهایی از اضطراب خوشبختی هم در قدم اول باید بپذیریم که ما این احساس رو داریم . باید بپذیریم که ما این باور رو داریم که لایق شادی نیستیم و در مواقع خوشبختی دچار اضطراب میشیم . تنها با پذیرفتن احساسات واقعی ما هست که باعث میشه به سوی تغییر بریم و عمیقاً به این باور برسیم که ما لایق شادی ، موفقیت ، سعادت و کامیابی هستیم .
در آخر دقت کنید که اضطراب سالم با ناسالم فرق میکنه . اضطراب سالم باعث میشه که ما سر موقع سر کار برسیم . وظایفمون رو درست انجام بدیم و به نیازهای دیگران توجه کنیم . اما اضطراب ناسالمی که ما در این پست راجع بهش صحبت کردیم باعث میشه که در مواقعی که هیچگونه نشانه ی قطعی از مشکل وجود نداره ، بخش اغلب ذهنمون رو به اون فکر اختصاص بدیم و این اضطراب قطعاً ناسالم هست .
بعنوان یک تمرین شاید بد نباشه که هرروز صبح که از خواب بیدار میشید در چند جمله حس واقعی خودتون رو بدون هیچ قضاوتی از شادی بنویسید و جمله ی زیر رو که بصورت نا تمام هست ، کامل کنید .
موقعی که احساس میکنم به شادی رسیده ام .....
در مواقع خوشبختی و موفقیت در زندگی فکر میکنم که .....
بعد از چند روز نوشتن این تمرین کم کم متوجه میشید که چه باور های منفی یا ناسالمی ممکنه در شما وجود داشته باشه .