تعداد کمی از کشور های جهان ثروتمند محسوب می شوند و میزان سرانه درآمد سالانه هر فرد 100.000 دلار می باشد و همینطور تعداد کمی هم هستند که بسیار فقیر هستند و سرانه درآمد سالانه آن ها 1000 دلار یا روزانه 3 دلار می باشد .
نرخ رشد کشور های ثروتمند خیلی سریعتر از کشور های فقیرتر است ، بنابر این در مدت یکسان بعضی کشور ها رشد های بعضاً نمایی و شارپی دارند و بالعکس بعضی کشور ها رشد های ضعیفی را تجربه میکنند.
برای مثال اگر کشور زیمباوه با نرخ فعلی در شاخص GDP per capital رشد کند در سال 2722 یک کشور ثروتمند خواهد بود !
1. بنگاه های اقتصادی : کشورهای ثروتمند بنگاه های اقتصادی قوی تری نسبت به کشور های فقیر دارند . بنگاه اقتصادی هر واحدی یا شخصی است که در تولید کالا یا خدمت فعالیت دارد .
ثروتمند ترین کشور ها همیشه کمترین فساد را دارند و بالعکس ، فقیر ترین کشور ها معمولا بیشترین فساد را دارند ، بنابراین وقتی کشوری دچار فساد شود ، مالیات کمتری میتواند دریافت کند و در نتیجه بنگاه های اقتصادی ضعیف تری خواهد داشت و در نتیجه آن کشور توانایی کمتری در بهبود پلیس و امنیت کشور ، آموزش ، سیستم بهداشتی و حمل و نقل خواهد داشت ، همچنین تفکر قبیله ای یا Clan-Based Thinking در کشور های فقیر وجود دارد که در کشور های پیشرفته افراد عمدتاً بر اساس لیاقت و شایستگی انتخاب می شوند ، اما در کشور های فقیر تر برای استخدام موقعیت های شغلی عمدتاً افراد فامیل یا هم قبیله انتخاب می شوند . در نتیجه کشور های فقیر تر اجازه دسترسی و بهره وری از هوش و استعداد جمعیت را از دست می دهند.
2. فرهنگ : باور ها ، عادات و تمام آن چیزی که در ذهن افراد یک کشور میگذرد می تواند در رشد اقتصادی آن کشور تاثیرگذار باشد ، برای مثال عمده ی کشور های ثروتمند عملاً گرایش های مذهبی افراطی ندارند و بالعکس عمده ی کشور هایی فقیر دارای باور های مذهبی افراطی و ماورا الطبیعه هستند ، زیرا مذهبی های افراطی معتقد هستند که مادی گرایی یک مفهوم زشت و ناپسند است و همچنین باور دارند وضعیت حال حاضر بهبود نمی یابد و فقط باید به دنیای بعد از مرگ فکر کرد و درنتیجه تلاشی برای بهبود وضعیت فعلی نمیکنند .
3. جغرافیا : عمده ی کشور های فقیر در نواحی گرم و خشک هستند و سرآغاز مشکلات آن ها از کشاورزی است ، زیرا بدلیل گرما گیاهان کربوهیدرات کمتری خواهند داشت . همچنین در تاریخ وجود حیوانات اهلی به کشورهای ثروتمند کمک زیادی کرده است ، برای مثال شخم زدن زمین ها را بر دوش حیوانات اهلی انداخته اند و تولید بیشتری کسب کرده اند اما در کشور های فقیر و مخصوصاً آفریقا به دلیل هوای گرمتر و رطوبت زیاد ، وجود مگس هایی مثل تسه تسه (tsetse fly) باعث ضعیف شدن و خواب آلودی حیوانات اهلی و همچنین گیاهان شده است و در نتیجه عملاً کشاورزی ضعیفی را داشته اند . به دلیل شرایط بد آب و هوایی انسان های ساکن این نواحی دچار بیماری هایی مثل عفونت های باکتریایی یا پشه مالاریا می شدند . کشور های فقیرتر از لحاظ شرایط جغرافیایی و حمل و نقل در ناحیه هایی هستند که براحتی دسترسی برای تجارت به آن کشور ها وجود ندارد برای مثال پاراگوئه و بولیوی در آمریکای جنوبی به دلیل محصور بودن به خشکی ، از لحاظ اقتصادی به نسبت همسایگان ضعیف هستند . آفریقا فقط یک رودخانه قابل دسترسی دارد که نیل نام داردو همچنین 15 کشور محصور به خشکی وجود دارد که 11 تای آن ها درآمد سالانه زیر 600 دلار در سال دارند . کشور افغانستان هم یکی از کشور های محصور به خشکی هست . منابع طبیعی مثل نفت ، گاز می تواند مانند یک کارد هم روی خوب داشته باشد هم روی بد و اقتصاد دان ها می گویند منابع طبیعی در کشوری با بنگاه های اقتصادی قوی باعث رشد آن و در کشوری با بنگاه های ضعیف باعث ضعف آن خواهد شد .
در آخر 50% وضعیت اقتصادی یک کشور را بنگاه های اقتصادی آن تشکیل می دهند ، 20 % را فرهنگ و 10 % را وضعیت جغرافیایی آن .
درس هایی از مطلب بالا که در زندگی شخصی میتوانیم بگیریم :
مطلب بالا ترجمه ای بود از کانال The Schodol Of Life از یوتیوب