برخی معتقدند که حوادث تاریخ را باید بدون تفسیر یا قضاوت نقل کرد. اگر جزو این «برخی» هستید، احتمالا « تاریخ روی تردمیل» را نپسندید. طنز گزنده و ارجاعات به افراد و وقایع سالهای اخیر خصوصیت بارز این کتاب است.
به قول علی رمضانپور: «ویژگی نثر پدرام اینه که هیچکس فکر نمیکنه اینطور چیزها رو بشه نوشت. یا بر فرض اگر کسی بنویسه، کسی باور نمیکنه چاپ بشه. اما پدرام بندباز ماهریه و معمولا از تیغ سانسور جون سالم به در میبره.»
و به قول خود نویسنده: «این کتاب که نوعی تقویم تاریخ است ۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را پوشش میدهد، اما این بخشها هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و هرکدام مجزا هستند. این کتاب مانند برنامهای است که قدیم از رادیو گوش میکردیم؛ مثلا میگفت، ۵۰۶ سال پیش در چنین روزی مخترعی به دنیا آمد یا فلان جنگ اتفاق افتاد.»
پدرام ابراهیمی که نامی آشنا در بین طنزنویسان این سالهاست و کتاب قبلیاش نئوگلستان هم با اقبال مخاطبان مواجه شده بود اینبار و در کتاب جدیدش، تمام قدرت طنازیاش را در خدمت مشاهدات سیاسیاش قرار داده و به مسائلی پرداخته که شاید افراد زیادی علاقهای به ورود به آن نداشته باشند؛ گاهی با ذکر نام مثل سیام فروردین که تحت عنوان «روسیاه» میخوانیم: «دو سال آخر دورهی دوم محمود احمدینژاد عزا به درجهای رسیده بود که مردهشور هم گریه میکرد» و گاهی هم بدون ذکر نام مثل ۲۱ مرداد که تحت عنوان «همه دزدند جز من» می خوانیم: «در سالهای منتهی به ۲۰۰۳، آرنالدو آلِمان، رئیسجمهور نیکاراگوئه بود. او قبل از اینکه رئیس جمهور شود، دولت چپگرای پیش از خود را همینجور رگباری به اتهامات مالی و غیر میبست و با سخنانی چون: «فرزندان آقای اوسوالدو چکار میکنند در این مملکت؟ خود آقای اوسوالدو چکار میکند؟ آقای سانچز من به شما علاقهمندم ولی …» رفت توی شکم دولت.»
یادداشتهای این کتاب پیش از این به صورت روزانه و به مدت یکسال در ستونی به همین نام در روزنامه بیقانون منتشر شده بود و ابراهیمی با تغییراتی آنها را به صورت کتاب دراورده است.
ابراهیمی کتاباش را به متوکاربامول (داروی شُلکنندهی عضلات) تقدیم کرده؛ کتابی که تلفیق وقایع تاریخی گذشته با وقایع تاریخی معاصر در قالب طنز و دیالوگهای امروزی شخصیتها، آن را از کتابی خشک و مشاهدهگر به کتابی شوخ و شیطان تبدیل کرده که از هیچ فرصتی برای نیش و کنایه دریغ نمیکند.
بخشی از کتاب:
مادربزرگهای مردم
بیستودوم دی
آقایی به نام ماریو پریچارد در این دنیای فانی هست که دارد راه میرود و سوت میزند و همینجوری پول است که به حسابش میآید. یعنی تا دسته، تا ته، تا اینجا در حوض عسل فرو رفته و به نوعی میتوان گفت همای سعادت روی دوش او آشیانه ساخته و تخم گذاشته و روی تخمها خوابیده. چرا؟ چون او نوهی مرحومه مغفوره شادروان نویسندهی فقیده، آگاتا مری کلاریسا میلر یا همان آگاتا کریستی خودمان است. این آقای پریچارد پسر روزالیند هیکز (تنها فرزند آگاتا) است و کلیهی حقوق مادی و معنوی آثار مادربزرگ به او تعلق دارد. البته حقوق معنوی را نمیدانم دقیقا جز مخزدن به چه دردی میخورد، ولی در باب حقوق مادی آثار کریستی، اینجا را داشته باشید: مثلا، تنها در سال ۲۰۰۳، چهل میلیون جلد از کتابهای کریستی در فرانسه به فروش رسیده یا نمایشنامهی «تله موش» او ۵۰ سال است بدون وقفه روی صحنه است. بیش از ۲۰۰۰ اجرا! حالا بازسازیها و تجدید چاپ کتابهای پوآرو که دیگر جای خود دارد. آگاتا ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در ۸۵ سالگی رفت و بازماندگان را با خمرهی عسل تنها گذاشت. ما هم مادربزرگ داریم؛ چپ میرود راست میآید میگوید زن بگیر! زن بگیر!
معرفی و قرعهکشی رایگان این کتاب را در سایت بخونش ببینید: bekhoonesh.om
بخونش | معرفی و اهدای جدیدترین کتابها در قرعهکشیهای کاملا رایگان ???