زبرگ لاله، گذرگاه شهر گلپوش است
زچشمه سار خيابان، شهيد در جوش است
به ذهن باغ، كدامين نسيم پيچيده ست
كزان نسيم، شميم بهار، مدهوش است؟
رسيده زايري از كربلاي خون، زين روست
به وصل او دل بي تاب شهر آغوش است
كسوف شرم، نشسته ست بر رخ خورشيد
چو ديده كوچه ي ما، آفتاب بردوش است
در اين رحيل به چاووش، احتياجي نيست
كه كوچ قافله ها را شهيد، چاووش است
سياه روزي دشمن ز هر طرف پيداست
در اين ميانه اگر مادري سيه پوش است
شهيد، مژده ي لبخند شمعداني هاست
به شمعدان زمان كي شهيد خاموش است؟
بیست روز گذشته است. هنوز باورمان نمی شود، فرمانده مان شهید شد؟
خوشا به سعادتش...