امروز چند خط در شبکههای اجتماعی منتشر کردم و گفتم اگر پول دیهی یک نفر را بگذاریم بانک، سودش از حقوق ماهیانه کارگر بیشتر میشود و ارزش کارگر مُرده انگار از زندهاش بیشتر است:
امروز خبر آمد دیه سال آینده ۴۸۰ میلیون تومان تعیین شد. سود ماهیانهی سپردهی ۴۸۰ میلیون تومانی با فرض سود ۱۵٪، ۶ میلیون تومان خواهد شد. دستمزد ماهیانه کارگران در سال آینده هم حدود ۴٫۲ میلیون تومان تعیین شده. یعنی: ارزش کارگر مرده>ارزش کارگر زنده
ظاهراً این ادبیات به مذاق خیلیها خوش نیامده بود و دُرْ کلامهایی نثار فرموده بودند.
خوشتان بیاید یا نیاید، داستان حقوق کارگران تلختر از آن است که با لحن دوستانه و ادا و اطوار خیرخواهی، کاممان را شیرین کنیم. داستان تلخ است؛ به تلخیِ دزدیدن نگاههای پدر از فرزند، به تلخیِ تکرار ملالآور عجز و التماسها به صاحبخانه، به تلخیِ نگاههای پیدرپی به موجودی حساب و ویترین مغازهها، به تلخی لبخندهای از سر اکراه و با چاشنیِ انشاءالله همه چیز درست میشود.
همینقدر تلخ و گزنده؛ این وسط هم حلوا خیرات نمیکنند که با «متأسفانه هنوز آنطور که باید بشود، نشده» و «انشاءالله باید اینطور بشود» سر و ته قضیه به هم آید. اگر هم جملات، ناراحتکننده و دردآور است، به خاطر گفتن حقیقت است؛ به تلخیِ گفتن حقیقت است؛ همارزِ تلخیِ حقیقت است. با لبگاز گرفتن و سر تکان دادن و ابرو بالا انداختن هم دردی دوا نمیشود.
اگر با ادبیات و لحنش دردتان میآید، درددانتان ایراد دارد؛ وگرنه آن روز باید صدای داد و فریاد و آه و فغانتان بلند میشد که خبر تصویب دستمزد کارگران را میشنیدید؛ آن لحظه که میشنیدید حقوق یک کارگر، کفاف جلوگیری از سوء تغذیه فرزندانش را هم نمیدهد؛ آن زمان که کارگرها در اوج تبعیض و بر خلاف بقیه اقشار، حتی اجازه داشتن تشکلهای صنفی برای دفاع از حقوق اولیه خود را ندارند.
وگرنه، اگر چپکی و نابهجا دردتان میآید، حتماً سنسورتان ایراد دارد. به جای ننه من غریبم بازی و فحش و فضیحت، سنسورهایتان را بکوبید و از نو بسازید.
پ.ن: میگویند فردی از کنار مسجدی میگذشت. یک نفر را در حال خالی کردن صندوق نذورات دید. فریاد برآورد که «ای تف به شرفت! از خانه خدا دزد میکنی؟» دزد هم پاسخ داد: «مرد ناحسابی! در خانهی خدا تف میاندازی؟ الآن نشانت میدهم تا دفعهی دیگر به مقدسات اهانت نکنی.»