در صفحه imdb آن اینطور نوشته شده است: یک زندان عمودی با یک سلول در هر طبقه. دو نفر در هر سلول. تنها یک سکو غذا برای تغذیه افراد که در هر روز تنها دو دقیقه به آن دسترسی دارند و از بالا به پایین میرود. یک کابوس بیانتها در حفره.
یک فیلم اسپانیایی به شدت خوشساخت و تر و تمیز که در دسته فیلمهای ترسناک و علمی-تخیلی طبقهبندی میشود. اگر واقعیت را بخواهید این فیلم بیشتر از اینکه شما را بترساند، به فکر فرو خواهد برد. بیشتر از اینکه با خشونت منزجرتان کند، نمود آن را به شکلهای مختلف در جامعه به شما نشان خواهد داد! شاید حفره نمادی از جهان شکل گرفته کنونیمان باشد. اسم اصلی اسپانیایی آن El hoyo به معنی حفره و اسم دیگر آن Platform به معنی سکو است.
خطر اسپویل! اگر فیلم را ندیدهاید و اسپویل شدن فیلمها برایتان اهمیت دارد، خواندن ادامه پست را بگذارید برای بعد از دیدن فیلم.
شروع فیلم بسیار آرامشبخش است. موسیقی دلپذیر، محیط کار رویایی و آرام، مدیر آراسته و حواسجمع که همه کارها را کنترل میکند. هیچ خللی در آفرینش سکوی غذا وجود ندارد! حتی اگر یک تار مو در غذا وجود داشته باشد فورا به آن رسیدگی میشود. به نظر میرسید شرایط اینجا خالی از خلل است! اما این پایان ماجرا نیست! شاید همه داستان آفرینش غذا و سپردن آن به سکو نبوده باشد! شاید باید به سیستم پخش غذا اهمیت بیشتری میدادیم تا اینکه خود غذا واقعا چیست.
بازی شروع میشود. چشمانت را باز میکنی و میبینی در طبقهای بیدار شدهای. معلوم نیست حفره کجاست. معلوم نیست چه کسی اینجا را ساخته است و اصلا چه هدفی را دنبال میکند. حتی خیلی مشخص نیست که آدمها بر چه اساسی به حفره منتقل شدهاند. شاید این موضوع خیلی هم اهمیت ندارد. شاید خیلی مهم نباشد که از کجا آمدهایم و دنبال چه هدفی هستیم. مهم این است که الان اینجاییم، در طبقه ۴۸ام و یک وظیفه خطیر داریم: زنده ماندن برای مرحله بعدی!
همطبقهات شروع میکند به توضیح دادن، تنها اوست که میتواند به تو بگوید اینجا چه خبر است، البته قبلا هرگز با حفره آشنا نشده باشی. اطلاعات میدهی، اطلاعات میگیری. تا وقتی غذا هست و زنده میمانی به معاشرت علاقه داری. البته معاشرت فقط با همطبقهات جواب میدهد! انتظاری از افراد طبقه بالاتر نداشته باش! آنها از تو بالاترند. پایینیها چه؟ نظم اجتماعی شکل گرفته تو را مجبور میکند همانطور که طبقه بالا با تو رفتار میکند و یا احتمالا رفتار میکند، تو هم با پایینیها همانطور رفتار کنی. مطمئن نیستی که آنها چه بلایی سر غذایی که الان به دستت رسیده آوردهاند، به هر حال این غذا، پسمانده غذای آنهاست، تو هم میتوانی هر بلایی دلت خواست روی بقیه غذا بیاوری. من در طبقه پایین هرگز از رفتار طبقه بالا مطمئن نیستم رفتار پایینی هم به من ربطی ندارد، هر کاری دلش خواست بکند. به من چه؟ از رفتار او قرار نیست اثری به من برسد!
در حفره آدمها همه یک شکلند در لباس و امکانات طبقات تفاوتی نیست. در زمان ایستادن پلتفرم هم فرقی بین طبقات نیست.هیچ راهی برای زرنگی وجود ندارد! فقط و فقط یک فرق بین آنها وجود دارد: شماره طبقه. اوه البته نباید یک تفاوت مهم افراد را از یاد برد: وسیلهای که با خود به حفره میبرند! حفره در کنار همه محدودیتها یک حق انتخاب به شما میدهد. در ابتدای ورود به حفره میتوانید یک وسیله را همراه با خود به حفره ببرید. گورنگ یک کتاب برمیگزیند! اساسا انتخاب یک کتاب در یک همچین فضایی شاید خیلی هوشمندانه نباشد! البته کتاب تا وقتی در طبقهای خوب یا حداقل متوسط باشی انتخاب خوبی است و سرگرمت میکند!
>> دقیقه ۲۸ام فیلم
_ دستهای تو بسته است. ولی دستهای من نه. تو یه کتاب داری. من سامورایی پلاس (یک چاقو بسیار تیز). مشخصا در جایگاهی نیستی که بخواهی خواستهای داشته باشی!
>> دقیقه ۳۹ام فیلم
_ قبلا هیجکس کتاب به حفره نیاورده بود. آدمها درخواست هر چیزی کردن: اسلحه، گرز، چاقو، مشعل، چوب گلف و بیسبال...
>> دقیقه ۵۲ام فیلم
_ اینجا، جای خیلی مناسبی برای کسی که کتاب دوست داره نیست!
در دقیقه ۵۹ام فیلم هم میبینیم که گورنگ صفحات کتاب را پاره میکند و میخورد! بله با شکم خالی نمیتوان کتاب خواند! یک وجهه فیلم همین انتخاب یک کتاب به عنوان تنها وسیله است! اما گورنگ چه کتابی با خود به حفره میبرد؟ دنکیشوت را. یک رمان تاثیرگذار اسپانیایی که البته قطعا برای خود آنها بسیار شناخته شدهتر است تا برای ما. کتابی که در آن به جلوههایی از اختلافات طبقاتی در عصر شوالیهها پرداخته میشود و اتفاقا شخصیت اصلی داستان هم عاشق کتاب و تفکر است، تا حدی که از مطالعه زیاد و کمخوابی هوش و حواسش را از دست میدهد، اما ذهنی ماجراجو دارد و به دنبال شوالیه شدن است! گورنگ هم از همان ابتدا در فکر انقلاب بود! در فکر اصلاح ساختار. کسی چه میداند شاید این فیلم برداشتی مدرن و دور از کتاب دنکیشوت بوده باشد!
خودکشی کارمند سابق حفره هم یکی دیگر از اتفاقات شوکهکننده فیلم است. دقیقا در جای درست خودش رخ میدهد! نه بعد از اینکه سگش رامسس توسط زن شرور کشته میشود و یا نه بعد از آن همه اسرار برای اصلاح روند خورده شدن غذا در حفره و بینتیجه ماندنش بلکه دقیقا در صحنهای که با دروغ رو به رو میشود، وقتی به طبقه ۲۰۲ منتقل میشود! در صحنهای به گورنگ میگوید که حفره ۲۰۰ طبقه دارد اگر افراد به اندازه غذا بخورند غذا برای همه کافی است. اما ۲۰۰ طبقه یک دروغ بود! شاید غذای کافی هم یک دروغ باشد شاید دروغهای دیگری هم باشد. او در این طبقه نه امیدی به غذا دارد نه امیدی به اصلاح سگش را هم از دست داده است، دیگر دلیلی برای زندگی پیدا نمیکند! دوست دارم همینجا اشاره کنم که فکر میکنم بحث در مورد تعداد طبقات حفره (۳۳۳) خیلی مهم نیست فیلم حرفها مهمتری برای گفتن دارد!
بعضی نمادها در فیلم زیادی واضح و تکراری بودند! مثلا صحنهای که یک نفر در قبال غذا پول به گورنگ میدهد. مشخص است که پول اینجا کمکی به افراد نخواهد کرد! یا همین تلاش برای بالا رفتن بینتیجه است، چون معلوم است بالاخره یکی پیدا میشود که اجازه ندهد رد بشی و روی سرت میریند! در میان همه گفتگوها بین شخصیتهای فیلم فیلم یک گفتگو بین گورنگ و ایموگویری شاهکار است هرچند قبلا شبیه آن را شنیده باشیم. ایموگویری تلاش میکند افراد طبقه پایین را قانع کند که یک سهم غذا بخورند و به بقیه غذا دست نزنند اما تلاشش بینتیجه میماند...
گورنگ: یا عینا به حرف خانوم گوش میدید یا من هر روز روی غذا میرینم و طوری هم میزنمش که یه دونه برنج هم دستنخورده باقی نمونه. میشنوید؟ مجبورید هر روز گه بخورید! حالا همینا رو به حروزادههای پایینی هم بگید. روشن شد؟
ایموگویری: مثل اینکه جواب میده!
گورنگ: معلومه که جواب میده.
ایموگویری: من فکر میکردم قراره قانعشون کنم.
گورنگ: الانم قانع شدن.
ایموگویری: با گُه؟!
گورنگ: خیلی بهتر از همبستگی خودجوشه!
ایموگویری: بیا ببینیم میتونیم طبقه بالا رو هم قانع کنیم...
گورنگ: اونا به حرف من گوش نمیدن.
ایموگویری: چرا؟
گورنگ: چون نمیتونم به سمت بالا برینم. :))
حفرههایی در ساختار داستان حفره هم وجود دارد! مثلا هیچ اشارهای به مکانیزم حرکت پلتفرم نشده است. هیچ معلوم نیست سیستم تشخیص غذای پلتفرم چطور کار میکند و طبقات را سرد و گرم میکند. آیا کسی خارج پلتفرم طبقات را میبیند؟ آیا کسی از اتفاقات درون پلتفرم خبر دارد و کاری نمیکند؟ و یا سیستم پلتفرم هوشمند است و فقط دزدی غذا و نبود انسان زنده در طبقه را تشخیص میدهد؟
بعد از اتمام فیلم موضوعات مختلفی هست که ذهن بیننده را درگیر کند. مثلا اینکه بعد از طبقه ۳۳۳ پلتفرم در کجا متوقف شد؟ آن جای اسرارآمیز که پلتفرم ایستاد و دیگر حرکت نکرد کجا بود؟ موضوع دیگر پیش از اتمام فیلم این است که آن بچه در طبقه ۳۳۳ چطور به تنهایی زنده مانده است؟ آیا هماتاقیاش را به قتل رسانده و از او تغذیه کرده؟ چون جنبش عدالت گئورگ و دوست سیاهپوستش بعد از چند روز آغاز شد و افراد طبقات دیگر اقدام به کشتن و سوزاندن هم کرده بودند ولی آن بچه تک و تنها در طبقه ۳۳۳ چطور زنده مانده بود؟ چرا اثری از هماتاقیاش نبود؟
چرا دختربچه آنجاست؟ از کجا پیدایش شده و نماد چیست؟ اصلا مشخص نیست. آیا همینجا به دنیا آمده است؟ پدر و مادرش کیست؟ اصلا چطور در طبقه ۳۳۳ زنده مانده و زیر تخت خواب قایم شده است؟ چرا شکل و قیافه این بچه که به نظر معصوم میرسد شبیه زن شرور داستان پلتفرم است؟
ضمن پایان بد فیلم که خیلیها را شاکی کرده است حرکت پلتفرم بعد از طبقه آخر بسیار مبهم است! یعنی کسی که در طبقه آخر است همیشه میتوانسته سوار پلتفرم بشود و بالا برود چون بعد از طبقهای نیست که پلتفرم در آن توقف کند، این موضوع در طبقه ۳۳۳ کاملا واضح است. پس چرا قبل از این تا به حال کسی سوار بر پلتفرم به بالا نرفته است؟
این فیلم به شدت سرگرمکننده است و ساخته شده تا حدود ۲ ساعت میخکوبتان کند! اصلا نفهمیدم فیلم کی به پایان رسید. حتی اگر از فیلمهای علمی تخیلی بیزارید و معتقدید که حرفی برای گفتن ندارند، یک فرصت دوباره به پلتفرم بدهید. همان چند شات سریع فیلم که نشان میدهد گورنگ در اولین ماه حضورش چگونه با محیط اخت میگیرد و دیگر به فکر پایینیها نیست و حالش از پسماند غذای بالاییها به هم نمیخورد کافیست برای اینکه بفهمیم الیناسیون چطور در انسان رخ میدهد! برای اینکه خودمان و جامعه را در چهره گورنگ ببینیم، همان چند دقیقه کافی است!