در رابطه با شب یلدا و ریشههای تاریخی آن و انتساب این جشن به آریاییها و اینکه کریسمس و ... از یلدا گرفته شده است، نوشتهی چندین سال پیش خداداد رضاخانی را در ادامه میآورم تا با پیشینه این جشن بیشتر آشنا بشیم و اینکه تا چه حد بعضی از دیدگاههای ما نادرست است.
هر وقت که به موقع یکی از جشنهای ایرانی نزدیک میشویم، تمام گفتگوهای مردم در دنیای واقعی و مجازی، بخصوص اگر در خارج از ایران زندگی کنند و مواظب و نگران «زنده نگه داشتن» رسوم ملی، به ریشههای باستانی جشنها ختم میشه. ریشه یابی «باستانی» هم که در بین ایرانیها اکثراً به کلمات و مفاهیم «زرتشتی» و «آریایی» محدوده و اسم بردن از دو، سه خدای باستانی شناخته شده. البته اگر هم بشود که جشن مورد نظر رو به سنتها و جشنهای اروپاییها ربط داد و نشان داد که بالاخره «هنر نزد ایرانیان است و بس» و «از ایران آمده» که چه بهتر، و البته هم که «نوئل» (یا به گفته جعفرخانهای امروزی، «کریسمس») حتماً ریشه در یلدای «ما» داره.
قسمت آخر این قضیه و تاثیر یلدا در نوئل رو در اینجا به میان نمیکشم (چون توضیح ارتباط یکسانش با جشن «ساتورنالیا»ی رومی یک کمی از حوصله اینجا خارجه)، اما در مورد این «ما» یک کمی فکر کنم بد نیست که توضیح بدیم. اولش هم روشن کنم که هدفم تخطئه مراسم زیبای شب یلدا و چله گرفتن نیست که خودم هم خیلی خیلی دوستش دارم و خیلی هم با دقت مراسمش رو رعایت می کنم. مشکلم اینه که چرا امروزه، همه احساس میکنند که برای اهمیت دادن به جشنی که پدربزرگ و مادربزرگهامون بدون دونستن «ریشههای باستانی»ش، ازش لذت میبردند، باید حتماً بهش اسم باستانی و زرتشتی و میترایی و قس علیهذا داد، بخصوص که اکثراً هم از جزویات این باورهای باستانی و تاریخچههایش باخبر نیستند و فقط به دوسه کلمهای که می دونند، بسنده می کنند.
روایتی که امروزه از همه میشنویم و در ویکیپیدیا (این آخرین مخزن دانش عامه!) می خونیم، اینه که «یلدا» شب تولد میتراست و میترا هم خدای «خورشید و روشنایی» و این جشن هم جزو جشنهایی است که اجداد «آریایی» ما از دوردست ها به ایران آورده اند و مثل نوروز «جمشیدی»، دربست ملک مطلق خلق ایران است و بس، و فقط هم «آریایی ها». این وسط، کسی از خودش نمی پرسه که پس چرا اسم «یلدا» سریانی/آرامیه؟ چرا مهاجران «آریایی» که کوچ نشین و گله دار بودند، باید به جشنهایی که این همه به تقویم و دوره بندی کشت و برداشت ربط داشته اند اهمیت میدادند؟
تعریف بالا کمی شبیه به جمله معروف «خسن و خسین هرسه دختران ابوبکرند» به نظر میاد. از هر کلمهاش می شه اشکال گرفت. یلدا تولد میترا نیست، میترا خدای خورشید نیست، جشن جشن آریایی نیست، «آریایی» اصلا «آریایی» نیست!
همونطور که ممکنه شک برده باشید، «یلدا» از اجداد آریایی (کذا!) «ما» سرچشمه نگرفته. یلدا، مثل نوروز، مثل همه جشن هایی که بستگی نزدیکی با تقویم دارند، از جمله جشن های مللی هستند که به دلیل کشاورز بودن و اهمیت داشتن تغییرات نجومی و جوی در زندگیشون، دست به ساختن تقویم و زمان نگه داشتن زدهاند. نه خیر، منظورم «آزتک»ها نیست، اگر منتظرید که دنیا همین فردا به پایان برسد. منظورم دوستان عزیزمان، «بین النهرینی» ها، همسایهها و اجداد فرهنگی ما هستند که در روایتهای یک سویانه از تاریخ ایران، کلا مثل گرد و پود کف خانه، جارو شده اند و به «زبالهدان» تاریخ ریخته شده اند (در مملکتی که هر پنجاه سال، یک زبالهدان پر از تاریخ میکند). بله، سومریها، بابلیها و آشوریها. درست حدس زدید، «آرامی» بودن اسم یلدا هم به همین ربط دارد. هرچند که شاید شما، به دلیل یادگیری تاریخ از روی کتاب های اروپایی، زبان «بابلی» را «میخی»(!) بدانید و شاید هم بدانید که اسمش «اکدی» بوده. اما توجه کنید که «اکدی» حدود 1000 سال قبل از میلاد فقط تبدیل به یک زبان ادبی شده بوده و زبان کوچه و خیابان در بابل و نینوا، «آرامی» بوده، یک زبان سامی دیگر که به همان «اکدی» مربوط بوده و اما به دلایل خاص اجتماعی، به عنوان زبان غالب درآمده بوده. بله، در زمانی که اجداد «آریایی» بنده و شما به بابل نزول اجلال کردند و «استوانه کورش» نوشتند، زبان هرروزه مردم، «آرامی» بوده. در این زبان، به شب تولد خدای محلی خورشید که اسمش «شمش» (به فتح شین و میم) بوده (بله، بطرز ناراحت کننده ای شبیه «شمس» عربی است، متوجه هستم)، «یلدا» می گفتند که به معنی تولد است، و بله، بازهم شبیه ریشه عربی «ولد» (یک کلمه است، اصلش« ئ ل د» بوده).
بله، ریشه «یلدا» تولد شمش است، خدای خورشید در بابل، نه خدای «خورشید» در ایران، یا میترا.
حالا می رسیم به این مسئله «میترا» و خداییش به خورشید و اینکه حتی دانشمندان اینترنتی و غیره، ایشان را «الهه» یا «مینو» (که از آخری برداشت مطلق «مونث» می شود) میدانند و خدا (در این مورد اهورامزدا یا یکی از همکاران نزدیکش) میداند که از کجا حتی بعضی به «آناهیتا» ربطش می دهند و ملغمه عجیبی میسازند که سرگیجه میآورد بدتر از خواندن جریده فخیمه کیهان.
نکته اول این که «میترا»، حتی اگر اسم خواهرتان باشد (که اسم خواهر من هست!)، نباید به ذهن شما یک «الهه» یا «مادینه خدای» کمر باریک را متبادر کند، بلکه باید تصویر یک خدای «کت و کلفت» خیلی «مذکر» در جلوی چشمتان باشد که بنا بر گفته اوستا، «هزار چشم» هم دارد! اگر تصورتان در مایههای «مونیکا بلوچی» بود، بیشتر سعی کنید به «عبدالمالک ریگی» فکر کنید...
دوم، خدای بیامرزاد کسی که تخم لق «میترائیسم» را در دهان ملت ایران شکست. سرتان را درد نیاورم که در ایران، اثری از «میترائیسم»/مهرپرستی نداریم، هرچند هم که ذبیح بهروز گفته باشد و روانشاد مهرداد بهار به دنبالش گشته باشد. بله بله، متوجه هستم که میترا یک خدای «ایرانی» است و در اوستا هم وجود دارد. عرض بنده این بود که «دین» مهرپرستی در ایران وجود نداشته و اثری از آن در دست نداریم. نه خیر، برعکس چیزی که به عرضتان رساندهاند، هیچ مدرکی از اینکه «آریایی» های قبل از «اصلاحات زرتشت»، مهرپرست بودهاند در دست نداریم. ایرانیان اولیه، و حتی نه چندان اولیه، به «گروههای دینی» مختلفی که هرکدام برمبنای اهمیت یک خدا شکل گرفته بودند، چیزی که در زبان فرنگی «کالت» خوانده می شود، باور داشتند. باور داشتن به کالت «آناهیتا» به این معنی نبوده که نمی توان به کالت «بهرام» یا «تیر» اعتقاد داشت، چرا که هرکسی، هر خدایی، وظیفه ای داشته. اگر در حال جنگ بودید، مراسم کالت «بهرام» را اجرا می کردید و اگر منتظر بودید که همسرتان حامله شود، به درگاه «آناهیتا» دعا میکردید. یک نکته کناری اینکه مقدار زیادی از کل روایت «اصلاحات زرتشتی» این است که کالت «اهورامزدا» حالت تمامیت خواهانهای پیدا میکند و بقیه کالتها را «نامشروع» خطاب می کند؛ اما این مسئله را میشود بعدتر روشن کرد.
صحبت این است که بله، «مهر/میترا» هم صددرصد یکی از این کالتها بوده و در یسناها و یشتها، در کنار آناهیتا و بهرام و هوم و خیلی خدایان دیگر، «زیارت نامه»ای هم دارد. یعنی منظور اینجا این نیست که «میترا» در ایران ناشناخته بوده. منظور این است که «میترائیسم» به عنوان یک دین مجزا و قابل درک از بقیه «کالتهای» ایرانی، مثل «زرتشتیگری/مزدیسنی»، شناخته شده نبوده. «میترا» خدایی بود «پرچشم» که بر میثاقها و قراردادهای اجتماعی، از قرارداد خرید خانه و صلح نامه بین دو پادشاه بگیرید تا «قرارداد» دوستی دو نفر، نظارت داشته. از همین جا هم هست که اسمش «میترا» (اوستایی «میثره») تبدیل شده است به «مهر» و برای من و شما، معنی «محبت» میدهد، چون ما با «دوست»هامان «قرارداد» مهر میبندیم.
اما این هم واقعیت دردناک. بله، خدای «ما» را «کسان» دیگری «دزدیدند» و باهاش «پزدادند». قضیه این است که متاسفانه واقعیت تلخ این است که هنر نزد ما ایرانیان نیست و بس. اتفاقا وقتی به مرحله دین و باور و فلسفه دین می رسیم، ملل «سامی» تخصص زیادی داشتهاند و از هرطرفی بگیرید، یک قسمت هرکدام از این باورهای منطقه غرب «اوراسیا» از صافی «بینالنهرینیها» گذشته است.
شمش، خدای خورشید را که هنوز به یاد دارید؟ بله، پرستش آفتاب صد در صد محدود به بابلیها نبوده (به «آزتکها» فکر کنید...). در بقیه خاورمیانه و «هلال خصیب» (برداشت عربی از اصطلاح لاتین «لوانت» یا همان منطقه بینالنهرین و شام)، و حتی در مصر، هم آفتاب مورد پرستش بوده و در هرمحلی هم، خدای آفتاب اسمی داشته. این کالت «آفتاب» خاورمیانه کم کم به یونان هم نفوذ میکنه و خدای «هلیوس» (که اسمش رو کمتر شنیدید) در یونان مهم میشه (اینها مربوطه به دویست سال اولیه مسیحیت). در این مرحله، رومیها هم در یونان و آناتولی و شام و مصر حضور داشتند و کم کم به این «کالت خورشید» علاقهمند میشند و یکی از خدایان خودشون به اسم «سول اینویکتوس» (آفتاب شکست ناپذیر) رو هم وارد کالت میکنند. پس یعنی تا اینجا این شده کالت «شمش-هوروس(مصری)-هلیوس-سول اینویکتوس».
از این طرف، میترا/مهر، مثل بقیه خدایان اوستایی، به مناطق اطراف هم رفته بوده (به دنبال فاتحانی که بهشون باور داشتند: هخامنشیها، پارتیهای اشکانی و بعداً ساسانیها). به نظر میاد که یکی از مناطقی که اهورامزدا و میترا و بهرام و آناهیتا درشون جدی گرفتی شدند، ارمنستان بوده (به همین دلیله که در بین ارمنیها، اسم های «وارطان/واهان/واچه» که همه به معنی بهرام هستند و «آناهید» به معنی آناهیتا به این اندازه محبوبه). در ارمنستان، قبل از مسیحی شدنش در قرن چهارم میلادی، این سه خدا بخصوص اهمیت زیاد پیدا میکنند و اگر امروزه هم به ارمنستان سری بزنید، معابد جالبی میبینید که به سبک یونانی/رومی ساخته شدهاند، اما معبد آناهیتا یا بهرام هستند. در واقع سبک معماری زاییده دوره حکومت «هلنیستیک» (یونانی مآبی بعد از اسکندر) در منطقه است، اما باورها حاصل حکومت اشکانیها و بقیه. ارمنستان هم همونطور که میدونید، از حدود سال 50 میلادی، محل دعوا و جنگ بین ایران اشکانی و روم بوده، دعوایی که تا آخرین روزهای حکومت ساسانی در 651 میلادی به طول میانجامه. نتیجه این برخورد بین فرهنگ ایرانی، یونانی، ارمنی، و رومی، شکلگیری باورهای دینی مخلوطیه در ارمنستان و بقیه قفقاز و شرق آناتولی، یعنی شرایطی خیلی شبیه شرایط بین النهرین و شام.
در این برخورد با ارمنستان، به نظر میاد که «میترا» هم وارد کالت «شمش-هوروس-هلیوس-سول اینویکتوس» شده و کالت تبدیل شده به «شمش-هوروس-هلیوس-سول اینویکتوس-میثراس» (-س آخر فقط علامت نهادیه در لاتین، نگران نباشید، کسی دست به خدای «ما» نزده). البته به دلیلی میترا در اینجا کمی با روشنایی و نور هم مربوط شده، هرچند که در باورهای باستانی، خدایی برای آفتاب وجود داشته به اسم «خور» که اسمش هنوز هم در «خورشید» (خور درخشنده) دیده میشه. به هر حال، کالت «شمش-هوروس-هلیوس-سول اینویکتوس-میثراس» خیلی زود تبدیل می شه به یک کالت نظامی، بخصوص بخاطر این که «سول اینویکتوس» همونطور که ازاسمش برمیاد، غیر از مدیریت آفتاب، جنگجو هم بوده. در واقع عضویت در این کالت بخصوص، کم کم تبدیل میشه به یکی از مهمترین شاخصههای عضویت در ارتش روم، و در روم هم میدونید که «ارتش» یعنی همه چیز. این کالت بخصوص، فقط و فقط یک کالت مردانه بوده، یعنی زن ها اجازه نداشتند در مراسمش شرکت کنند و باید به خدایان خودشون مثل «هرا» و «سریس» راضی میشدند. این کالت بخصوص وقتی که «هلیوگابالوس» که اصلا اهل شام (سوریه) بوده، انتخاب میشه به عنوان امپراتور روم (قرن سوم)، اهمیت بیشتری هم پیدا میکنه، چون اگر دقت کنید، در اسم امپراتور مورد نظر، کلمه «هلیو(س)» هست که اسم (یونانی) خدای کالته. بله، ایشون بسیار بسیار معتقد بودند و سرسخت. یک امپراتور دیگه روم هم که بعد از مسیحی شدن رومی ها تحت حکومت قسطنطین، سعی میکنه دوباره «چندخداپرستی» رو در روم جا بیاندازه، و اسمش «یولیانوس کافر» بوده، بخصوص به این کالت علاقه داشته و از هلیوس/سول اینویکتوس/میثراس خیلی اسم برده.
به دلایلی اما، احتمالا به دلیل طولانی بودن اسم کالت و «جالب» بودن اسم «میثراس»، اسم این خدای ایرانی تبدیل می شه به اسم محبوب برای تمام کالت. البته این به هیچ وجه تبدیل نمیشه به تنها اسم. نه، هنوز هم در بین یونانی زبانها و رومیها، اسمهای هلیوس یا سول اینویکتوس محبوب بوده. یک طورهایی مثل اینکه بگیم «قرآن مجید» یا «قرآن کریم»، دو اسم و لقب برای یک کتاب. یا این ایده که خدای اسلام، 1001 «اسم» داره و محبوب ترینش «الله»ه، اما در ایران بهش می گن «خدا» و اگر هم کسی بگی «ذوالجلال» یا «رزاق»، منظورش مفهوم می شه.
مراسمی که اما پیروان این کالت انجام میدادند بیشتر از سرچشمههای بین النهرین و شامی/سوریهای میامده، مثل کشتن گاو، به دنیا آمدنش از یک سنگ، و انجام مراسم مذهبی در زیر زمینهای تاریک. در هیچ کدام از متون اوستایی ذکری از این مراسم نیامده، و برعکس، در «میثرائیسم» رومی، اثری از هزارچشم داشتن «میترای» اوستایی یا نظارتش برقراردادهای اجتماعی نیست. «میثراس» رومی به نظر میاد فقط اسمش رو از «میترا»ی اوستایی گرفته و در عوض رسم و رسومش، مخلوطیه از باورهای بابلی، شامی، یونانی، و رومی، و احتمالا نوآوریهایی که در بین نظامیان رومی انجام شده.
تولد «میترا» از این ریشه میاد، یعنی بخشی از باورهای «بین النهرینی/شامی» که به روم رفته و تولد «میثراس» ازش ساخته شده. از طرفی هم، به دلیل برخوردهای نزدیک با فرهنگ بین النهرین و حدود 2000 سال احاطه سیاسی قدرتهای ساکن در فلات ایران براین منطقه و گسترش فرهنگ کشاورزی در همه فلات ایران، رسم و رسومات فرهنگی بینالنهرین هم در همه منطقه گسترش پیدا کرده و همونطوری که به «روم» رفته، به «ایران» هم آمده، یا اصلا بوده. یلدا از این نظر، ربطی نه به «آریاییها» دارد نه به «میترا»، بلکه رسمی است زیبا و پرمعنی، با استعاره از «نو شدن» دنیا و «تولد خورشید» با طولانی شدن روزها. رسمی که سالها و بلکه قرنهاست در ایران جشن گرفته میشه بدون احتیاج به داشتن یک ریشه باستانی و آریایی و زرتشتی و مهرپرستی، یا که مسیحی و میترایی و مانوی و اسلامی. رسمی که برای همه است. یلدای همه تون مبارک و امیدوارم همیشه سلامت باشید...