سرویس ادب و هنر// در آستانه روز خبرنگار، شعر «آوای مرگ، روز خبرنگار» از دکتر حجت بقایی، نویسنده و شاعری که خود تجربههای تلخ و پر از درد خبرنگاری را در لابهلای سطور زندگیاش دارد، بار دیگر یادآور سختیها و مخاطرات این حرفه پرافتخار و در عین حال خطرناک است. این شعر، که برخلاف بسیاری از آثار معمول، نه از سر شادمانی و تجلیل بلکه از عمق غم و درد خبرنگاران شهید و زخمی سخن میگوید، تصویری بیرحمانه و تلخ از واقعیت خبرنگاری را پیش چشم مخاطب قرار میدهد.
دکتر بقایی در «آوای مرگ، روز خبرنگار» از روزهای سخت و ناگوار کار خبر میگوید؛ از روزی در سال ۷۴ که همکارش با موتورسیکلت برای تهیه گزارش رفت و دیگر بازنگشت، تا سال ۸۲ که خانم خبرنگاری در مأموریتشان به سختی مجروح شد و به دلیل تأخیر نجاتش جان باخت. این شعر نه تنها گوشهای از مخاطرات جسمی خبرنگاران را نشان میدهد، بلکه به رنجهای روحی، فشارهای روانی و بیمهریهای پس از حادثه نیز میپردازد.
شاعر در این اثر، که هر بیت آن با زبانی ساده و در عین حال عمیق و پر از احساس بیان شده، از خود و همکارانش نام میبرد؛ «من زنده ماندم اما چند نفر دیگر نه...» جملهای که علاوه بر بیان تلخی فقدان همکاران، بار مسئولیت اجتماعی و اخلاقی خبرنگاران را نیز نمایان میسازد. دکتر بقایی در سطرهایش از سردرگمی و درد حضور در معراج، مواجهه با اجساد سوخته و بیصدا، و نگاههای بیتفاوت اطرافیان به خبرنگاران شهید سخن میگوید و این تصویرگر سختیهایی است که کمتر کسی توانسته است اینگونه واقعی و بیپرده بازگو کند.
یکی از بخشهای تکاندهنده شعر دکتر بقایی، آنجاست که استاد هاشمی، یکی از شخصیتهای مهم در شعر، با بغض میگوید: «کاش تو رفته بودی، افشار میماند.» این جمله کوتاه، پیچیدهترین احساسات یک خبرنگار را بازتاب میدهد؛ احساس گناه بازمانده و درد از دست دادن همکاران که هیچگاه بهدرستی در رسانهها و جامعه منعکس نمیشود.
دکتر بقایی در این اثر به خوبی نشان میدهد که روز خبرنگار نباید صرفاً روز تبریک و تجلیلهای ظاهری باشد؛ زیرا خبرنگاری حرفهای است که گاه جانش را در راه حقیقت میدهد و گاه در سکوت و فراموشی دفن میشود. او میگوید: «خبرنگاری فقط نوشتن نبود، گاهی مردن بود در سکوت.» این جمله که تکرار آن در شعر به نوعی فریاد خاموشی است، مخاطب را به اندیشه وادار میکند که پشت هر تیتر، پشت هر گزارش، داستان زندگی و گاه مرگ انسانی وجود دارد.
همچنین در «آوای مرگ، روز خبرنگار» نگاه ویژهای به فراموشی جامعه و مسئولین نسبت به شهدای این حرفه شده است؛ طنز تلخ شعر زمانی آشکار میشود که دکتر بقایی میگوید: «خبرنگارانی که میمیرند و هیچکس نامشان را در بنر هم نمیزند.» این نقد اجتماعی مستقیم، چهره بیتفاوتی عمومی نسبت به فداکاریهای خبرنگاران را به نمایش میگذارد.
از سوی دیگر، سبک روایت دکتر بقایی در این شعر، ساده و صمیمی است، اما هر بیت آن لبریز از عمق معنایی و حس رنج و اندوه است. شاعر، با استفاده از زبان روزمره و جملههای کوتاه، توانسته است حس حضور در لحظات حادثه و فقدان را به مخاطب منتقل کند. این ویژگی، «آوای مرگ، روز خبرنگار» را از بسیاری اشعار تجلیل آمیز و سطحی در حوزه خبرنگاری متمایز ساخته است.
در مجموع، شعر دکتر بقایی نه تنها به عنوان یک اثر هنری، بلکه به عنوان سندی از واقعیتهای تلخ خبرنگاری معاصر ایران قابل مطالعه و تأمل است. این شعر صدای آنهایی است که گاهی بیصدا در سکوت فدا میشوند و گاهی حتی نامشان هم فراموش میشود. روز خبرنگار، به قول دکتر بقایی، نه روز شادی بلکه روزی برای یادآوری و احترام به این صداهای خاموش است.
+سرویس ادب و هنر- علی کشاورز