در دانشگاه خوبی درس خوندم و تفاوتش رو الان که فارغ التحصیل شدم میفهمم که اون محیط چه تاثیر هایی روم داشته.
ادم با منطقی هستم و میتونم با استدلال توی بحث کردن جواب کسی رو بدم و کم نیارم.
در عین حال ادم احساساتی هم هستم و میتونم راحت اعتماد کنم یا حتی عاشق شدم .
میتونم احساساتم رو با جزییات و جوری که قابل فهم باشه بیان کنم و بخاطر همین مسئله ادم پیچیده ای نیستم.
میتونم از خودگذشته باشم و معمولا کسایی باهام در ارتباطن رنجی نمیبینن چون تلاشم بیشتر رضایت ادماییه که برام مهمن تا خودم.
از رهبری کردن خوشم نمیاد و بیشتر دوست دارم هرکاری رو گروهی انجام بدم.
در مواقعی احساساتی نشم و عجول تصمیم نگیرم.
قدر خودمو بیشتر بدونم و بفهمم رضایت خودم ارجحیت داره تا بقیه.
تو جمع معمولی باشم نه اینکه یا ساکتم یا خیلی پرحرفی میکنم.
دقتم رو روی حرفام و کارام بیشتر کنم تا کنترل اوضاع رو بیشتر در دست داشته باشم
سلیقه بیشتری بخرج بدم و لباسای مرتب تری بپوشم
به فضای اتاقم بیشتر اهمیت بدم و شخصی ترش کنم
اراده زیادی واسه تغییر دادن ویژگی های شخصیتی خودم ندارم و معمولا سریع تسلیم میشم از تلاش کردن واسه تغییرش.
چون گاهی بدون اینکه بدونم از مشکلاتم فرار میکنم ولی باید حواسم رو بیشتر جمع کنم و بجای بررسی مشکلاتم تو ذهنم دست به کار شم و یکار واقعی انجام بدم جای یسری تخیلات بدرد نخور.