آیا الگوی طراحانه اندیشیدن می تواند راه حلی برای مشکلات بزرگ امروز ما باشد؟ در این نوشته های کوتاه سعی دارم در این زمینه ایده پردازی کنم. توجه کنید که این نوشته ها بر مبنای داده های علمی نیستند و بیشتر نقطه شروعی برای زایش ایده های جدید یا طرح پرسشهای محوری در این زمینه هستند. این سومین نوشته از این مجموعه است که اهمیت تصور وضعیت مطلوب را بررسی می کند. مجموعه کاملی از این نوشته ها در وبسایت جامعه پژوهش طراحیِ زاین به آدرس http://zign.ir/ قابل دسترسی است.
صورت مساله های طراحی معمولا چند وجهی هستند و به دلیل ارتباط با گروههای انسانی می توانند شامل عوامل ذهنی، توصیفی و غیر قابل اندازه گیری باشند. بنابراین بر خلاف صورت مساله های ریاضی ممکن است تفسیر شخصی افراد از یک صورت مساله واحد کاملا متفاوت باشد. همچنین ممکن است پاسخهای گوناگونی برای صورت مساله موجود باشند که هیچ کدام از آنها پاسخ نهایی صورت مساله محسوب نشوند، و حتی این پاسخها در گذر زمان تکوین پیدا کنند. مثلا فرض کنید که قصد دارید یک روان نویس مشکی بخرید که قیمت آن در محدوده مشخصی باشد. صورت مساله طراحی یک روان نویس با محدوده قیمت مشخص، به نظر صورت مساله طراحی ساده ای است. مثلا اگر بخواهیم آن را با طراحی خدمات دیجیتال یک شرکت بیمه، یک سیستم آب شیرین کن برای یک شهر صد هزار نفری، یک فضای شهری، یا یک دوربین دیجیتال مقایسه کنیم، پیچیدگی های فن آوری، انسانی، اجتماعی و اقتصادی آن کمتر به نظر می رسد. اما زمانی که به یک فروشگاه فیزیکی یا مجازی سر می زنید، می بینید که برای همین صورت مساله ساده پاسخهای بسیار زیادی وجود دارد که حتی مقایسه دقیق آنها با هم برای شما دشوار است. ارزشیابی افراد مختلف از این پاسخها هم متفاوت است، چرا که هر کدام در نهایت انتخاب متفاوتی خواهند داشت. اگر یک پاسخ، پاسخی بهتر و قطعی بود احتمالا چنین تنوعی از طراحی وجود نداشت. حتی شرکتهایی که موفق به انحصار در یک بازار خاص می شوند سعی می کنند از تک محصولی یا تک خدمتی بودن پرهیز کنند، چرا که طبیعت نسبی پاسخهای طراحی و تفاسیر متفاوت مشتریان از این پاسخها را درک می کنند.
زمانی که هم صورت مساله و هم پاسخ آن جنبه های ذهنی و غیر قابل اندازه گیری زیادی دارند، تفسیر افراد از صورت مساله متفاوت است و انسانها هم برای طرح صورت مساله، هم برای درک آن، و هم برای پاسخ دادن به آن، نیاز به بهره گیری از توانایی های ذهنی خود هستند. در روند فکر کردن، بدون شک زبان و واژه ها نقش مهمی بازی می کنند. ما در هنگام فکر کردن، اتکای زیادی به مکالمه درونی خود داریم و بنابراین از واژه ها بهره می گیریم. اگر تغییری در آرایش این واژه ها یا خود واژه ها ایجاد شود، طرح، درک و یا پاسخ ما به صورت مساله می تواند تغییر کند. ممکن است در علوم بنیادین یا ریاضیات، این ویژگی ذهنی انسان یک نقطه ضعف محسوب شود، اما در طراحی، باز تعریف مفاهیم می تواند فضاها و رویکردهای کاملا جدیدی را برای ما باز کند که تا پیش از آن وجود نداشت. فضاها و رویکردهای جدید می تواند مسیرهای میانبری را به ما نشان دهد که ما را از حل صورت مساله های بغرنج برهاند.
مثلا به این صورت مسأله فکر کنید: یک واحد نظامی قصد دارد تا مدت طولانی در یک منطقه صحرایی فعالیت کند و با مشکل تأمین آب روبروست. با فرض فراهم بودن فن آوری و منابع مالی، چه راه حلهایی برای این واحد نظامی وجود دارد؟ تامین آب از گیاهان موجود در منطقه؟ رساندن منظم آب از طریق محموله های هوابرد؟ استفاده از فیلتر برای نوشیدن آب تصفیه نشده؟ حمل یک دستگاه حفاری کوچک؟ تمام راه حلهایی که میبینید متأثر از نحوه طرح صورت مسأله ما هستند. وقتی به یک منطقه صحرایی فکر میکنیم، ناخودآگاه به این نتیجه میرسیم که تنها منبع دسترسی آب یا آبهای پراکنده سطحی هستند، یا آبهای ذخیره شده در پوشش گیاهی و یا آبهای زیر زمینی. وقتی به یک واحد نظامی فکر میکنیم، ناخودآگاه توانایی لجستیک بالا برای انتقال تجهیزات (دستگاه حفاری) یا منابع (آب) به ذهن ما می رسد، و همینطور توانایی خریداری فن آوری پیشرفته (فیلتر برای نوشیدن آب تصفیه نشده یا وسیله ای که از گیاهان منطقه آب استخراج کند).
حال تصور کنید که صورت مساله را باز تعریف کنیم. تکنیک های زیادی برای باز تعریف صورت مسأله وجود دارد که یکی از آنها حذف جزییات و رسیدن به بنیانهای اصلی صورت مسأله است. در این صورت مسأله بنیان اصلی دسترسی به آب در هر نقطه از زمین است. می توان از این صورت مسأله بنیادی به این پرسش ساده رسید: بزرگترین منبع آب که در تمامی خشکی ها در دسترس است کدام است؟ این منبع بخار آب موجود در هوا است. اما به چه طریق می توان رطوبت هوا را تبدیل به آب کرد؟ یکی از راهها کاهش دما و دیگری فشرده کردن هوا به حدی است که دیگر امکان نگهداری مولکولهای آب را نداشته باشد. اگر از جزییات فنی و ترمودینامیکی این دو روش صرف نظر کنیم، می توان گفت که روش فشرده کردن هوا، روشی به نسبت ساده تر و بهینه تری نسبت به کاهش دما است. همانطور که میبینید تغییر صورت مسأله فضای تازه ای برای ما باز کرد، فضایی که در آن یک منبع همیشگی برای تأمین آب وجود دارد. این باز تعریف صورت مسأله پیش زمینه ای برای ساخت دستگاههای آب اتمسفری شد که بعد از استفاده در واحدهای نظامی، کم کم برای استفاده های غیر نظامی هم به کار گرفته می شوند. علی رغم اینکه فن آوری های به کار رفته در دستگاههای آب اتمسفری، فن آوری هایی هستند که از دهه های پیش در اختیار بوده اند، اما عدم باز تعریف صورت مسأله خلق این دستگاهها را سالها به تاخیر انداخت.
باز تعریف صورت مسأله، روشهای متفاوتی دارد که در اینجا تنها به یکی از آنها، که بازگشت به مبانی اولیه مسأله و حذف جزییات بود پرداختم. از میان روشهای دیگر باز تعریف صورت مسأله، می توان به جایجایی میان تفکر سطح بالا و سطح پایین اشاره کرد. روشی که در آن تلاش می شود تا صورت مسأله به صورت جزیی کوچک از یک سامانه و یا همبافت بزرگ دیده شود و سپس با تصور شرایط مطلوب در کُل، به بیان چگونگی شرایط مطلوب در جُزء رسید. مثلا برای کاهش تصادفات رانندگی، نگاه سطح پایین به قوانین، مهارتهای رانندگی، جاده ها، علایم و ایمنی خودروها می پردازد. نگاه سطح بالا ممکن است نفس استفاده از خودرو برای جابجایی، و یا سپردن رانندگی به انسانها را (با توجه به کاستی های شناختی و واکنش کند آنها در اتفاقات) زیر سوال ببرد و طراحی یک سامانه یکپارچه، متصل و هوشمند برای جابجایی را پیشنهاد کند. چیزی که هدف نهایی فن آوری خودروهای خودران است.
نباید فراموش کرد که بازتعریف صورت مسأله، یک روش علمی نیست که بتوان با یک رویه ثابت همیشه به بهترین نتیجه رسید. افزون بر این، صرف اطلاع از روشهای بازتعریف مسأله، مهارت بازتعریف مسأله را ایجاد نمی کند. قطعا تجربه نقش بزرگی را در بهره گیری بهتر از بازتعریف صورت مسأله بازی می کند.