بیژن آریانا
بیژن آریانا
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

تعارض شرق شناسی و تفکر طراحانه: نقدی به روایت کیوان خسروانی

ین متن، بریده ای است از یادداشتی به همین عنوان که در جامعه پژوهش طراحی زاین منتشر شده است.

رویداد سرآغاز زاین در ده شهریور ۱۴۰۰ علی رغم مشکلات فنی، بستر گفت و گوی جالبی بین چند نسل از طراحان ایرانی بود که با تلاشی خستگی ناپذیر، در پی پویاییِ دوباره هویت ایرانی بوده اند. کیوان خسروانی تلاش کرد تا دیدگاه خود را بر پایه تاریخ تبیین کند، و نیما بهنود دیدگاهی عمل گرایانه و اقتصاد محور را به نمایش گذاشت. بیان شیوای کیوان خسروانی به همراه طرحهای درخشان او که  نمادهایی جذاب از شکوفایی اقتصادی دهه چهل و پنجاه هستند، مشکلات فنی پرشمار رویداد را از دید بینندگان پنهان کرد، تا جایی که برخلاف انتظار ما، اکثریت مخاطبان با رضایت کامل رویداد را ترک کردند.

اگر از صحبت کوتاه عیسی طاهریانفر که با دیدی عملگرا به آموزش طراحی در ایران پرداخت صرف نظر کنیم، شاید نکته فراموش شده در این رویداد، دیدگاهی بود که صورت مساله طراحی برای ایران را از دیدگاه تفکر طراحانه بررسی کرده باشد. توجه به این نکته ضروری است که طراحی برای ایران، هم معنای طراحی ایرانی نیست. طراحی برای ایران، یعنی طراحی برای حل صورت مسئله هایی که سرزمین ایران و جامعه ایران با آن روبرو است، و نه مثلا تکرار نقوش و نمادهای ایرانی، یا طراحی که توسط یک باشنده ایران انجام شده باشد.

کیوان خسروانی نماینده چندین نسل پیاپی از ایرانیان است که به ناگاه از خوابی چند صد ساله برخاستند و خود را گیج، عریان و بی دفاع  در برابر دنیایی دیدند که ابزار بهتر، ثروت بیشتر، نظام اجتماعی درونی (و نه بیرونی) عادلانه تر را در ترکیب با سودجویی و سنگدلی دیوانه وار نسبت به “دیگرانی” داشت که ایرانیان هم جزیی از آنها بودند. بی شک یکی از بحرانهای آن نسلها، بحران هویت بود. در سرزمینی تقریبا نابود شده، منبعی برای پاسخ به پرسشهای ناشی از این بحران یافت نمی شد. از این رو برخی دون کیشوت وار به غرب ستیزی پرداختند و بسیاری هم در تلاش برای یافتن هویت خود به منابعی رجوع کردند که از نگاه شرق شناسانه به ایران می پرداخت و توسط همان دنیای مهاجم توسعه پیدا کرده بود. منابعی که هزینه آنها معمولا توسط موسسات استعماری تامین می شد و نویسندگان آنها در فضای فکری قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میلادی، همگی مسیحی و باورمند به برتری ذاتی انسان اروپایی بودند. چنین میزانی از سوگیری، تقریبا امکان ارائه داده قابل قبول را زیر سوال می برد. ایده فکری غالب این متون بر این مبناست که نخست، برتری اقتصادی، نظامی و اجتماعی غرب ناشی از جهان بینی و عقیده و ارزشهای غرب است، و دوم، این برتری ذاتی و تاریخی است و از ابتدای تاریخ وجود داشته و تا ابد هم ادامه خواهد داشت. حتی امروز هم تردید در مبنای نخست برای انسان تحصیل کرده ایرانی بسیار سخت است. بویژه که غرب ستیزی دون کیشوت وار هم بیش از آنکه این مبناها را مورد تردید جدی قرار دهد، به اعتبار آنها افزوده است.

نگاه کیوان خسروانی به تاریخ ایران بر مبنای کُرنش و پذیرش دیدگاه شرق شناسانه شکل گرفته است، تا حدی که فیلم سیصد را که بر مبنای یک داستان مصور تخیلی و به منظور هیولا سازی از ایران (و احتمالا با توجه به سوابق تبلیغاتی غرب، برای توجیه حمله نظامی به ایران) ساخته شده است را برابر با واقعیت تاریخی می داند؛ یا والریانوس را که از سرزمینی دور به سرزمین ما تجاوز کرده است را آدمِ خوب، و شاپور اول را که در سرزمین خودش متجاوز را اسیر کرده آدمِ بدِ داستان می داند؛ چرا که به متن شرق شناسانه همانند کتابی مقدس باور دارد. البته با توجه به زمانه و نسلی که کیوان خسروانی در آن زیسته است و آنچه بر او گذشته است، هیچ خرده ای بر او نمی توان گرفت، بویژه که فعالیت حرفه ای او آشکارا نشان از علاقه بی اندازه اش به ایران، علی رغم پذیرش نگاه شرق شناسانه دارد.

امروز اما در قرن بیست و یکم، دانسته های ما در مورد جمعیت شناسی همراه با بررسی شواهد قابل اندازه گیری و ملموس درباره تاریخ مانند الگوهای تغییرات اقلیمی و بررسی اشیای تاریخی، این مبناهای قدیمی شرق شناسان را نقض می کند. بسیاری از تغییرات اجتماعی از الگوهای پیچیده و تصادفی پیروی می کند که با تغییر عقیده یا روش زندگی نمی توان تاثیر بزرگی بر آنها گذاشت.  مثلا تغییرات اقلیمی، آسیب پذیری جمعیت های یکجانشین فلات ایران در برابر این تغییرات در مقابل تاب آوری بیشتر جمعیتهای کوچ نشین آسیای مرکزی، سرازیر شدن خشونت بار این کوچ نشینان به فلات ایران به همراه نشر بیماری های کشنده و واگیردار، کم شدن جمعیت و قطع اتصال جوامع محلی، همه با هم زنجیره ای کشنده برای یک تمدن بودند که احتمالا حلقه های اندیشه و فراگیری هم افزا را در آن تمدن متلاشی کرده اند. ارتباط دادن این تلاشی به عقاید، جهان بینی یا روش زندگی شاید برای بسیاری از ما پذیرفته شده باشد، اما لزوما دیدگاهی علمی نیست. برعکس، این کمبود یا ازدیاد منابع و شرایط جمعیت شناختی است که می تواند باعث گسترش و پذیرفته شدن عقاید خاصی در جامعه شود. امروز می دانیم که فقر و انزوا به احتمال زیاد انسان را احمق می کند.

نکته مهمتر اینکه، تعیین دورنمای مطلوب “آینده” یک سرزمین، نمی تواند با گرته برداری از “حال” یک سرزمین دیگر انجام شود. مثلا اگر شرایط نیوزلند در سال ۱۴۰۰ از نظر توسعه انسانی، رفاه و اقتصاد شرایط مطلوبی باشد که بی تردید هم چنین است، نمی توان با گرته برداری مستقیم از آن، چشم انداز سال ۱۴۲۰ ایران را ترسیم کرد. چشم انداز ۱۴۲۰ ایران، چشم اندازی است استثنایی، مربوط به همان زمان، همان مکان، و همان مردم. چشم انداز را نمی توان گرته برداری کرد و یا نسبت به شرایط سرزمین دیگری تعریف کرد. همچنین تعیین چشم انداز را نمی توان به سایرین سپرد، بویژه آنان که ما را از بنیان دوست ندارند، هرچقدر هم که ما شیفته آنها باشیم.

شاید خواننده از خود بپرسد که تاریخ یا چشم انداز توسعه چه ربطی به طراحی دارد، و چرا باید نظرات تاریخی یک طراح برجسته را که اتفاقا در جهت هویت سازی و نوگرایی بومی خدمات بزرگی به ایران کرده است را مورد نقد قرار داد؟

پاسخ به این پرسش را در ادامه این متن که در زاین منتشر شده است بخوانید.

شرق شناسیتفکر طراحی
پژوهشگر طراحی دانشگاه صنعتی چالمرز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید