در مورد بیمه میشه از آمار و اعداد صحبت کرد؛ اما من تصمیم دارم یه داستان واقعی از بیمه عمر رو روایت کنم.
این داستان واقعی درباره خانواده عموی من هست و از قضا اولین بیمه عمری که بود بابتش اقدام به دریافت سرمایه از بیمه کردیم.
همه ما روزانه داستانهای غم انگیزی از تصادفات و حوادث را میشنویم و اغلب معتقدیم اتفاقاتی از این دست هرگز برای ما رخ نمیدهد. با این حال زندگی در عین داشتن برنامههای شاد و دلخواه ما، برنامه نانوشته و غمانگیزی برای رخدادهای تلخ و غیرمترقبه و تحویل آن به ما را نیز دارد. در مورد این برنامهها هم هیچ کاری از دست ما برنمیآید؛ جز آنکه از قبل برای آنها آمادگی لازم را کسب کرده باشیم.
آبان 1389 بود، عموی من کسب و کار مربوط به ساخت و ساز خودش را داشت. در آن زمان او تحت پوشش هیچ بیمهای نبود، قرضهای زیادی داشت و هیچ جایگزینی را هم برای شغل خود متصور نبود. در عین حال او وصیت نامهای داشت که تعهدات مالی، ضمانتهای بانکی و بدهیهای خود را بعد از مرگ به املاک، داراییها و فرزندان خود منتقل کرده بود.
عموی من از نظر شخصیتی انسانی بود که به سختی برای انجام کاری قانع میشد. حتی پس از چندین مرحله صحبت و مشاوره با افراد آگاه، مطالعه چند منبع و مقاله و مقایسه خدمات بیمههای متفاوت همچنان راضی نبود تا بیمه عمر داشته باشد. به دلیل سن و سالی که داشت، شرکت بیمه از او درخواست انجام چند آزمایش را داد که برای افراد هم سن و سال او روال رایجی به نظر میرسید.
من موضوع را با زن عموی خودم مطرح کردم و لزوم انجام این کار را برای او شرح دادم و ایشان پذیرفتند تا عموی من را در مورد این موضوع قانع کنند. (برداشت آزاد) پس از آن عموی من موافقت کردند تا تحت پوشش بیمه عمر قرار بگیرند.
صبح یکی از روزهای سال 1395 تماسی از طرف فرزند ایشان دریافت کردیم که حاوی پیام فوت عموی من در یک تصادف رانندگی بود. کاملا بیحس شده بودم؛ کلمات قدرت توصیف احساس من در آن لحظه را ندارند. این رخدادها چیزی است که با شنیدن کلمات نمیتوان به درک صحیحی از آن رسید.
وقتی ذهنم شروع به کار کرد و به فکر اقدام عملی افتادم؛ به یاد آوردم که باید از شرکت بیمه ادعای دریافت سرمایه داشته باشیم. هرگز تصور نمیکردم روزی این کار را برای یکی ار اعضای خانواده خودم انجام دهم. اگر آن تلاشها و صحبتها را درباره برنامهریزی آینده نداشتیم و اگر زن عمو، ایشان را متقاعد نمیکرد که تحت پوشش بیمه عمر قرار بگیرند، زندگی برای خانواده عموی من بعد از فوت ایشان بسیار متفاوت میشد.
با داشتن پوشش مناسب بیمهای، درآمد عموی من کاملا پوشش داده شد؛ وامها و دُیون خرد خرد پرداخت شدند، هزینههای مراسم و تشریفات تدفین پوشش داده شد و از همه مهمتر، بودجه کافی برای حفظ یک زندگی استاندارد برای زن عموی من وجود داشت.
با عبور از سمت غم انگیز این رویداد، یکی از درسهای مهمی که از این داستان میتوان آموخت، این است که همواره مطمئن باشید که پوشش بیمهای مناسبی دارید. درس دیگر این است که در حال حاضر بهترین زندگی خود را داشته باشید و در روزمرگی و دلمشغولی غرق نشوید و فراموش نکنید چرا و برای چه چیز سخت کار میکنید.