امروز بعد چند ماه به اینجا دوباره سر زدم، کمی صفحه را اسکرول کردم و نوشته هایی را خواندم، یک آن دلم برای آن ویرگول سابق تنگ شد. آن همه محتوای متنوع که همه جا را پر میکرد، نویسندگانی با قلم زیبا و خواندنی. چالش های هفته، حال خوبت را با من تقسیم کن و... .
ویرگول واقعا فضای رو به پیشرفتی داشت، صفا و صمیمیت اینجا حاکم بود، من چندتا از دوستان فعلیام را به واسطۀ ویرگول دارم، آن ویرگول سابق خیلی دوستداشتنی بود. نمیدانم درست فکر میکنم یا نه، ولی به نظرم نقطۀ شروع اضمحلال ویرگول، اغتشاشات 1401 و آن مهسای نحس بود. اعتراضات در فضای مجازی بالا گرفته بود و به خیابانها هم کشیده شده بود. ویرگول هم از فرصت استفاده کرد و حسابی فضا را برایشان باز کرد و جایگاه پست های منتخب را به نامشان زد! و نویسندگان دیگر را سانسور، بایکوت و مسدود کرد. با اینکه آن زمان با هواداران برهنگی و فحشا بحث های زیادی اینجا داشتم، اما بعد از آن به کلی حضورم در اینجا کاهش پیدا کرد. محتوای خوب کم شده بود و دیگر میلی نبود. تنها نقطۀ مثبت دستانداز جان بود و او هم مدتی است فعالیتش را کم کرده، خیلی کم. یاد شعر ابتهاج افتادم که میگفت:«ارغوان خاموش است، دیرگاهی است که او خاموش است ... هر دومان خاموشیم».
راستش را بخواهید چند وقتی است از آن نوشته های آبدار نخواندهام. جای مشابهی نیز وجود ندارد مانند ویرگول که مردم بیایند از خودشان بنویسند، به ناچار عادت کردهام به برخی کانال های تلگرامی که الحق قلم خوبی هم دارند اما خب، بلاگ و نوشته هایی به شکل مطالب ویرگول قدیم، کمیاب شدهاند.
چند وقتی است میخوام بنویسم اما هر دفعه میآیم اینجا را میبینم ناامید میشوم، باید جایی را پیدا کنم که بتوانم بنویسم، باید بنویسم، نوشتن ضروری است، برای همۀ ما، ویرگول نباید متوقفمان کند.
کمی درددل بود، امیدوارم سرتان را درد نیاورده باشم، ویرگول خاطرات خوشی برایم داشت، خداحافظی نمیکنم و هر از گاهی سر میزنم به اینجا. امیدوارم توی یک پلتفرم بهتر، دوباره ملاقاتتان کنم. خوشحال میشوم نقطه نظرات شما هم در مورد ویرگول بدانم.