مهم نیست که در یک استارتاپ کار کنید و یا در حال همکاری با یک سازمان بزرگ و اسم و رسم دار هستید. مهم این است که بتوانید وجهه برند و تصویر ذهنی مخاطب، فارغ از بزرگ و کوچکی سازمان را جلوه گاه خوب و مناسبی از برند قرار دهید. جالب است بدانید که این تصویر ذهنی یک عنصر بسیار ظریف و حساس است که با یک قدم اشتباه و یا رفتار نادرست ممکن است خراب شود. به همین دلیل در هر مرحله از کار خود باید توجه ویژهای به مقوله برند داشته باشید و در انتخاب استراتژیها توجه ویژهای به آن داشته باشید.
توجه به برند میتواند باعث شکل گیری وفاداری به برند در مشتری شود و او را تبدیل به طرفدار همیشگی برند کند. به همین دلیل لازم است از چند استراتژی کاربردی برای ایجاد وفاداری در برند استفاده کرد. در این نوشته قصد داریم 3 استراتژی مهم برای ایجاد وفاداری در برند را مورد بررسی قرار دهیم.
از تکنولوژی میتوان به عنوان یک ابزار ارزشمند برای بهبود ارتباط برند با مشتری استفاده کرد. زمانی که مشتریان به خدمات شما اعتماد کنند، با میل و علاقه اطلاعاتی همچون ایمیل، شماره تلفن و ... را در اختیارتان قرار میدهند. این اطلاعات آفریننده ارتباطات ارزشمندی خواهد بود که در نهایت کمک به برندسازی و ایجاد وفاداری میکند.
شخصی سازی خدمات بر اساس دادهها میتواند باعث افزایش درآمد برندها شود. طبق تحقیقات صورت گرفته، بیشتر مشتریان اظهار کردهاند که شخص سازی خدمات برای آنها باعث ایجاد انگیزه بیشتر برای خرید میشود. در واقع سازمانها با استخراج اطلاعات رفتار مشتری میتوانند به علایق آنها پی برده و خدمات را آنگونه که بدردشان میخورد ارائه کنند.
شبکههای اجتماعی راه بسیار خوبی برای وفادار کردن مشتری به برند (مارکتینگ) است. هر چیزی که در شبکههای اجتماعی گفته میشود به گوش مشتریان میرسد. حال تصور کنید از مشتریان و دنبال کنندگان خود بخاطر همراهی با شما در شبکههای اجتماعی تشکر کنید. این تشکر و قدردانی، ارزش بالایی در ذهن مشتری ایجاد کرده و برند شما را در ذهن آنها ماندگار میکند. همیشه نیاز نیست برای ارزش دادن به مشتری، تخفیف یا اقلام هدیهای به آنها بدهید. ما انسانها موجودات احساسی هستیم که سر در برابر تشکر و قدردانی فرود میآوریم. پس چه بهتر بنردها این قدردانی را در جایی انجام دهند که مخاطبان زیادی داشته و در معرض دید همگان است.
مطمئنا افرادی همچون ایلان ماسک و تیم کوک را میشناسید. در واقع این افراد با برند سازمانهای خود شناخته میشوند. مثلا شما هرجا نام ایلان ماسک را بشنوید یاد تسلا میافتید و یا اگر در مورد بیل گیتس صحبت به میان آید سریعا به یاد مایکروسافت خواهید افتاد. ایجاد این ارتباط ذهنی، کمک میکند تا نام این افراد به برند مورد نظر مرتبط و متصل شده و بتواند آگاهی از برند و پرستیز شرکت را بالا ببرد.