شاخص ترین تفاوت که انسان را از سایر ساکنان کره زمین متمایز ساخته است ، هوش و ذکاوت و استفاده از آن برای پیشرفت و بالندگی فردی و اجتماعی اوست .
دانشمندان فراوانی برای شناخت این گوهر ارزشمند ، قرن هاست به مطالعه و تجزیه و تحلیل این قوای شاخص و برتر انسان پرداخته اند.
در سایه این کوشش ، یافته های قابل ارزیابی بدل به مفهومی با عنوان IQ ( ضریب هوشی) گردید .
اکنون شاخصه های نسبتا دقیقی برای یافتن میزان یا ضریب هوشی انسان و مقایسه آن با سایر انسانها و حتی موجودات دیگر در دسترس متخصصان حوزه روانشناسی قرار دارد.
البته از همان اوایل کشف مفهوم IQ دانشمندان متوجه کاستی هایی در آن شدند. که در سیر تحقیقات تکمیلی منجر به کشف مفهوم جدیدی بنام هوش هیجانی یا EQ گردید.
آی کیو (IQ) یعنی چه؟
بسیاری از ما ممکن است در صحبت های روزانه خود از اصطلاح ؛ آی کیو ؛ استفاده کنیم، بدون آن که از معنای دقیق آن اطلاعی داشته باشیم. آی کیو مخفف عبارت
Intelligence Quantity
است و معنای آن بهره هوشی است. روانشناسان برای محاسبه بهره هوشی از فرمولی ساده استفاده می کنند.در این فرمول سن ذهنی فرد بر سن زمانی او تقسیم و سپس در عدد صد ضرب می شود. اگر بخواهیم کمی این فرمول را ساده تر کنیم می توانیم بگوییم، اگر توانایی ذهنی فردی کاملا برابر با توانایی باشد که همسالان او در آن محدوده سنی دارند، بهره هوشی او مساوی با عدد صد خواهد بود. البته این عدد ماهیتی نسبی دارد .
در این زمینه کارشناسان معتقدند در تمامی آزمایشات خطاهایی اجتناب ناپذیر وجود خواهد داشت .
آیا باهوش بودن اهمیت زیادی دارد؟
شاید نکته ای که در روانشناسی این روزها اهمیت بیشتری دارد این است که بالا بودن نمره آزمون یک نفر در آزمون های هوشی معیار محکم و دقیقی برای موفقیت فرد یا ارزشگذاری های رایج محسوب نمی شود. در روانشناسی انواع هوش در کنار همدیگر معنا می یابند. بد نیست بدانید برعکس هوش ذهنی که اثر ژنتیکی و زیستی در آن قوی است، درباره دیگر انواع هوش، غالب روانشناسان معتقدند محیط می تواند اثری قوی تر داشته باشد. به عنوان مثال امروزه اثبات شده است اتخاذ روش های فرزندپروری مشخص می تواند باعث رشد هوش هیجانی در کودکان شود.
هوش هیجانی یا ؛؛ ای کیو ؛؛ چیست و چرا مهمتر از آی کیو است؟
تا سالها تصور بر این بود که میزان آی کیو افراد نشانگر درصد موفقیت آنهاست، تا جایی که در مدارس و همچنین در بیشتر شرکتهای استخدامی از افراد برای سنجش مقدار آب کیو آنها، تست هوش میگیرند. تقریبا یک دهه قبل دانشمندان دریافتند به جز بهره هوشی افراد، شاخص دیگری به نام ؛؛ ای کیو ؛؛ هم در سنجش موفقیت یک فرد دخیل است.
هوش عاطفی( هیجانی ) چیست ؟
برای سال های متمادی تصور بر این بود که IQ ( ضریب هوشی ) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس معیار اهدای جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتی بعضی از شرکت ها برای دادن پاداش از تست هوش استفاده میکردند. در دهه اخیر محققان در یافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آن ها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره EQ ( هوش عاطفی ) هستند.
هوش یکی از مهمترین سازه های فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارآیی به کار رفته است. هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گولمن در سال 1995 کتاب خود را با عنوان " چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟ " به چاپ رساند.
درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مساله تاکید می کردند . اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیر شناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیده اند کهIQ در خوش بینانه ترین حالت 10 الی 25 درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.
" علم به این که احساسات شما چیست و چگونه باید از آن ها در جهت تصمیم گیری به نحو احسن استفاده کنید می گوید:
-هوش هیجانی (عاطفی)، توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنش ها و انگیزه، امیدواری و خوش بینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف است.
-هوش هیجانی (عاطفی)، در حقیقت راهی است برای زیرک بودن.
-هوش هیجانی (عاطفی)، همدلی است، درک این که اطرافیان شما چه احساسی دارند.
-هوش هیجانی (عاطفی)، یک نوع مهارت اجتماعی است، همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران. "
هوش هیجانی (عاطفی) یا هوش اجتماعی شامل 4 مهارت است:
-خود ( Self )
-دیگران (Others )
-آگاهی (Awareness )
-اقدام ( Action)
که با ترکیب این ها, مؤلفه های بنیادی هوش هیجانی (عاطفی) به دست می آید .
1-خودآگاهی ( شامل: خود ارزیابی، اعتماد به نفس )
2- خودگردانی ( شامل: خویشتن داری و قابل اعتماد بودن، وجدان سازگاری، انگیزه پیشرفت و ابتکار )
3- آگاهی اجتماعی ( شامل: همدلی، آگاهی سازمانی و انگیزه خدمت )
4- مهارت های اجتماعی (شامل: توان تاثیرگذاری، رهبری، مدیریت تعارض ایجاد رابطه و کار گروهی )
خودآگاهی ( Self Awareness) :
یک نوع توانایی فردی است برای درک احساسات و حالات خلقی. خودآگاهی به شخص کمک می کند تا همیشه بر افکار و احساسات خود نظر داشته و بنابراین در جهت درک آن ها به فرد کمک می کند.
خودگردانی( Self Management) یا مدیریت عواطف( Managing Emotions ):
مهارتی است که به افراد کمک می کند تا احساسات خود را به صورت مناسب و جامعه پسندانه نشان دهند. به زبان دیگر به فرد درکنترل عصبانیت، ناراحتی و ترس کمک میکند.
آگاهی اجتماعی ( Social Awareness ): عبارت است از توانایی درک احساسات دیگران و استفاده از احساسات خود در جهت دستیابی به اهداف.
مهارت های اجتماعی (Social Skills ):
عبارت است از ارتباط با دیکران در موقعیت های مختلف اجتماعی و در اصل به معنای توانایی ادامه رابطه با توجه به احساسات افراد یا همان ظرفیت اجتماعی است.
تحقیقات نشان داده است که EQ یا هوش هیجانی عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. اگرچه کودکان با سرشت و فطرت گوناگون به دنیا می آیند و چگونگی برخورد آن ها با مسایلی چون برخوردهای اجتماعی، اشتیاق خجالت و غیره متفاوت است، اما هوش هیجانی (عاطفی) به والدین و مربیان کمک میکند تا بر روی قابلیت ها و یا عدم وجود آن ها کار کرده و بنابراین کودکان را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کنند. برای مثال والدین به جای جلوگیری از برخورد بچه های خجالتی با دنیای بیرون، باید آن ها را با چالش های جدیدی مثل دیدار با دوستان جدید و قرارگرفتن در فضاهای تازه روبرو نمایند. گرچه این تشویق نباید به هیچ عنوان بچه ها را دلزده یا ترسوتر نماید بلکه باید به آن ها تجربه های جدید بیاموزد.
مثال دیگری که می توان در این مورد مطرح کرد این است که برای مثال تحقیقات نشان داده که بچه های کلاس دومی که عصبی بوده و همیشه با مشکل مواجه هستند، شش تا هشت بار بیشتر از بچه های دیگر در معرض ابتلا به خشونت در نوجوانی و ارتکاب جنایت میباشند.
دخترانی که در سنین راهنمایی از احساسات سردرگم، خستگی و عصبانیت توام با گرسنگی رنج میبرند، احتمال میرود که در سنین نوجوانی دچار اختلالات گوارشی شوند. این بچه ها از احساسات خود و این که اصولا این احساسات چه هستند، بی خبرند. اما اگر در شرایطی قرار بگیرند که بتوانند از هوش عاطفی یا هیجانی خود بهره مند شوند، مسلما به هیچ یک از این موارد دچار نخواهند شد.
نمونه های وجود دارد که باعث عدم استفاده از هوش هیجانی (عاطفی) خواهد شد :
ترس و نگرانی، تصویر منفی از خود، توقعات غیر واقعی از زندگی و سرزنش دیگران. بنابراین زمانی که این موانع به وجود می آید و هوش هیجانی (عاطفی) مورد استفاده قرار نمی گیرد، حرکات افراد به سمت موفقیت متوقف می شود.
پس نتیجه می گیریم که هدف از تقویت هوش هیجانی (عاطفی)، آگاهی از احساسات و تربیت آن ها برای غلبه بر موانع زندگی است.
اولین قدم برای افزایش هوش هیجانی (عاطفی)، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شما چه احساسی دارید و چرا دچار آن احساس شده اید. اگرچه ممکن است این کار در بدو امر برای بعضی از افراد مشکل باشد، اما زمانی که فرد شروع به درک خود می کند، می تواند دیگر مهارت های احساسی اش را نیز توسعه دهد و در نهایت به هوش عاطفی بالایی دست یابد.
نوشته : نانسی.کی.رکر و برگرفته از مقاله هوش هیجانی
ترجمه و تالیف : آزاده دلیلیان
با بررسی های مستمر دو دهه گذشته با کاستی های بیشماری در این دو تعریف از هوش برخوردم که منجر به سوالاتی از این قبیل گردید.
در طول تاریخ بشر نوابغ بیشماری بروز و ظهور پیدا کردند . که تنها از ضریب هوشی بالایی برخوردار نبوده اند . بلکه در رده های میانی جدول هوشی قرار داشته اند .
از آن جالب تر آنکه با جستجوی بیشتر به افرادی برخورد می کنیم که حتی در رده های میانی جدول ضریب هوشی هم قرار ندارند . اما دارای توانایی های بالا در خلاقیت و یافتن شیوه های ابداعی برای حل مشکلات پیرامونی خود هستند
چرایی این ماهیت نه در بحث درصد هوش و نه در هوش هیجانی پاسخ صحیحی بدست نمی دهد.
جالب است بدانید در مواردی بیشمار با افرادی مواجه هستیم که از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردارند اما فاقد قدرت و توانایی بکارگیری این خصیصه ذاتی هستند و در تمام عمر امکان بهره برداری از این مزیت را نمی یابند .
اینجاست که IQC وارد صحنه شده و نقش آفرینی می نماید .
"آی کیو سی " فرایند و مکانیسم بکار گیری حداکثری ظرفیت های هوشی مغز انسان است.
در اینجا مایلم با یک مثال بسیار ساده این مفهوم را روشن سازم .__________________
دو خانم خانه دار را در نظر بگیرید .
خانم شماره یک ، آشپزخانه ای مجهز و شیک را در اختیار دارد ، با انبار و یخچال و فریزری پر و پیمان از همه نوع مواد اولیه.
و خانم شماره دو ، آشپزخانه ای کوچک و فاقد تجهیزات مدرن آشپزی و مواد اولیه فراوان ومتنوع.
اینها می بایست با امکانات موجود برای شش نفر غذایی مقوی و خوشمزه تهیه کنند.
متاسفانه بانوی شماره یک ، از مهارت بالایی برای طبخ غذا برخوردار نیست و به پدیده تنبلی مزمن نیز مبتلاست .
او سه عدد مرغ کامل آماده طبخ را درون زودپز انداخته و پیاز و چند چاشنی غذایی متداول را به آن اضافه می کند .
سپس مقدار متنابهی برنج خوش عطر و خوشپخت شمال را در پلوپز ریخته ،آب روغن و نمک را به آن اضافه نموده و دوشاخه آن را به پریز برق متصل می کند و بدنبال کارهای شخصی خود می رود .
ساعاتی بعد میهمانان از راه رسیده و آماده صرف غذا می شوند .
بانوی شماره یک ما . برنج را از پلوپز در دیس مخصوص بر می گرداند . مرغ طبخ شده را در سه ظرف می کشد و روی میز غذا قرار می دهد . و از انواع چاشنی های بسته بندی شده موجود در بازار مانند ماست ، ترشی و حتی سبزی خوردن را در کنار ظروف غذا می گذارد .*****
خانم شماره دو:
کد بانوی شماره دو میدانند، تنها یک مرغ در فریزر دارد . و درجریان است که همسرش امکان تهیه چیز دیگری را ندارد . پس به سراغ یخچال (آرشیو)خود رفته در آنجا تعدادی قارچ پخته از غذای روز گذشته . مقداری سیر دو عدد فلفل سبز ،کمی پنیر و چند عددی تخم مرغ می یابد .
پس دست به کار شده . مرغ را در قابلمه گذاشته و با یک پیاز و مقداری آب آن را روی اجاق می گذارد .
قارچ ، سیر و فلفل سبزها به قطعات کوچک برش زده و آنها را در یک تابه تفت می دهد .
مقداری ماست محلی که در یخچال موجود است را باندکی سبزی خشک شده که باقیمانده سبزی چند روز گذشته است و دو عدد خیار سالادی و کمی فلفل و نمک و پودر سیر مخلوط نموده و در ظروف کوچک ماست خوری ریخته و پس از تزیین با ترپچه های برش خورد . بر روی میز غذا می چیند..
مرغ پخته شده را از قابلمه خارج کرده و در یک سینی قرار میدهد.
او متوجه میشود ، رشته سوپی تمام شده پس دسته کوچکی از ماکارونی موجود در قفسه را به تکه های کوچک خرد نموده و به همراه کمی جعفری دو هویج تکه شده ،کمی از مواد داخلی تابه به آن اصافه می کند . بخشهای کوچکی از مرغ را ریش ریش نموده و به آن اضافه می کند. اکنون با اضافه کردن کمی رب گوجه فرنگی،فلفل،نمک و پودر سیر را درون آب مرغ پخته شده می ریزد و آن را مجددا روی اجاق می گذارد. در فاصله پختن مرغ بانوی شماره دو برنج را تمیز نموده و در آب و نمک خیس کرده. اکنون آن را در ظرفی دیگر ریخته و روی شعله اجاق می گذارد .و نمک و روغن لازم را به آن اضافه می کند و بدنبال آماده نمودن مرغ پخته می رود.
او تمام استخوانهای تنها مرغ موجود را جدا نموده و گوشت حاصل رابه قطعات کوچک قطعه قطعه می کند . سپس آنها را با دو پیاز بزرگ در تابه تفت میدهد و مخلوط قارچ و سایر مواد را به آن اضافه می کند . خوشبختانه مقدار متنابهی گوجه فرنگی در یخچال دارد . پس آنها را نیز به تابه اضافه نموده و مشغول چیدن میز غذا می شود.
دومیز غذا را تجسم کنید و به آنها امتیاز بدهید.
قطعا در زندگی روزمره با این دو نمونه بانوی خانه دار برخورد داشته اید .
چه تمایزی میان این دو نمونه وجود دارد ؟
بانوی اول همه امکانات و مواد وافی و کافی را در اختیار داشت.
اما بانوی دوم حتی فاقد نیازهای حداقلی لازم بود .
تنها چیزی که در بانوی اول وجود نداشت. خلاقیت و عدم قدرت بکارگیری آن بود. به همین جهت نتوانست از همه ظرفیت های موجود خود بهره ببرد.
در حالیکه بانوی دوم در حالیکه دارا امکانات محدود و متوسط رو به پایین بود توانست با بالا بردن راندمان خلاقیت و توانمندی درونی خود . حداکثر بهر برداری مفید از آن را بکند.
در حوزه هوش نیز دقیقا چنین اتفاقاتی را میتوان یافت. ما در دنیا با انسان های بسیار باهوشی برخورد می کنیم که حتی قادر به استفاده از ده درصد بهره هوشی خود نیستند .
و بالعکس با نمونه های بیشماری سرکار داریم که با وجود درجه هوشی متوسط رو به پایین خلاقیت های شگفت انگیزی را از خود نشان میدهند.
جالب است بدانید عموم مخترعین به این دسته تعلق دارند . آنها درجه IQC بالایی دارند
پس IQC. به معنی ضریب خلاقیت کیفی هوش یا توان بکارگیری آن است.
شاخصترین تفاوت که انسان را از سایر ساکنان کره زمین متمایز ساخته است، هوش و ذکاوت و استفاده از آن برای پیشرفت و بالندگی فردی و اجتماعی اوست. دانشمندان فراوانی برای شناخت این گوهر ارزشمند، قرنهاست به مطالعه و تجزیه و تحلیل این قوای شاخص و برتر انسان پرداختهاند. در سایه این کوشش، یافتههای قابل ارزیابی بدل به مفهومی با عنوان IQ (ضریب هوشی) گردید. البته از همان اوایل کشف مفهوم IQ دانشمندان متوجه کاستیهایی در آن شدند که در سیر تحقیقات تکمیلی منجر به کشف مفهوم جدیدی بنام هوش هیجانی یا EQ گردید.
با بررسیهای مستمر دو دهه گذشته، با کاستیهای بیشماری در این دو تعریف از هوش برخورد کردم که منجر به این پرسش حیاتی شد:
نوابغ بیشماری در تاریخ، تنها دارای ضریب هوشی بالا نبودهاند، بلکه در ردههای میانی جدول هوشی قرار داشتهاند.
افرادی وجود دارند که از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردارند اما فاقد قدرت و توانایی به کارگیری این خصیصهٔ ذاتی هستند.
اینجاست که IQC وارد صحنه شده و نقشآفرینی مینماید. IQC چیست و چه ماهیتی دارد؟
"آی کیو سی" فرایند و مکانیسم به کارگیری حداکثری ظرفیتهای هوشی مغز انسان است.
IQC یعنی توان به کارگیری حداکثری منابع محدود. این مفهوم با مقایسهٔ دو خانم خانهدار روشن میشود: خانم شماره یک آشپزخانهای مجهز دارد اما به دلیل عدم خلاقیت و تنبلی، غذایی معمولی با مرغ و برنج ساده تهیه میکند. در مقابل، کدبانوی شماره دو با مواد اولیهای محدود (یک مرغ، کمی قارچ، سیر و سبزی خشک) دارد. او با بالا بردن راندمان خلاقیت و توانمندی درونی خود، از همان منابع محدود حداکثر بهرهبرداری مفید را کرده و غذایی مقوی و متنوعتر میسازد.
نتیجه: کدبانوی دوم توانست با درجه IQC بالا، از امکانات محدود، خلاقیت شگفتانگیزی را نشان دهد. IQC به معنی ضریب خلاقیت کیفی هوش یا توان به کارگیری آن است.
خلاقیت کیفی هوش (IQC) یک استعداد ذاتی نیست، بلکه یک صلاحیت کاملاً اکتسابی و انعطافپذیر است که در بستر فشار و محدودیت ظهور میکند. IQC بیانگر توانایی فرد یا جامعه برای به حداکثر رساندن بهرهوری و دستیابی به کارایی بالا با حداکثر استفاده از حداقل منابع موجود است.
مقایسهIQC (خلاقیت کیفی هوش)تئوریهای دیگردر مقابل IQماهیت: یک شایستگی اکتسابی و انعطافپذیر که تحت فشار توسعه مییابد (یک کیفیت).ماهیت: بر ظرفیت ذاتی و ثابت تمرکز دارد (یک ضریب).فرماندهی اجرایی: سیستم فرماندهی عالی ذهن (فرا-مدیریت) را برای تخصیص فعال منابع ارائه میدهد.فاقد یک سیستم فرماندهی برای مدیریت کیفیت استفاده از منابع است.در مقابل EQتمرکز: بر پایداری عملکرد و دفاع فعال در برابر دستکاری و فریب.تمرکز: بر مدیریت احساسات برای روابط؛ آسیبپذیر در برابر فریب.در مقابل تئوریهای استرنبرگ/گاردنرمنبع انرژی/اراده: ارادهٔ ارزشمحور (Value-Driven Volition) را بهعنوان منبع پایدار انرژی روانی فراهم میکند.فاقد منبع مشخصی برای تابآوری اخلاقی و بلندمدت است.
صادر کردن به «کاربرگنگار»
تعریف IQC: ظرفیت ذهنیای که فرد را قادر میسازد، از طریق اراده و آگاهی متمرکز، منابع توجه، انرژی روانی و پاسخهای هیجانی خود را مدیریت و هدایت کند تا به پایداری عملکرد و تحقق اهداف ارزشمند دست یابد.
فرضیهٔ هسته (فرماندهی): IQC، سیستم فرماندهی عالی ذهن (فرا-مدیریت) است.
اجزای ساختاری IQC: مدل سهگانهٔ کنترل
تنظیم خودآگاه (Conscious Self-Regulation): توانایی آگاهانه برای مهار پاسخهای ناخواسته.
ارادهٔ ارزشمحور (Value-Driven Volition): منبع پایدار انرژی روانی که منجر به استقامت در رنج میگردد.
فرا-مدیریت (Meta-Management): بالاترین بُعد IQC، توانایی تخصیص آگاهانهٔ منابع هوش (انتخاب بین IQ یا EQ) و نظارت بر دو بعد دیگر.
مطالعهٔ موردی ۱: جهش کیفی تحت فشار محدودیت هدف (نوجوانان ایرانی): تغییر قانون از زمان ثابت به هدف ثابت، جهش کمی حیرتآوری را در عملکرد شرکتکنندگان ایجاد کرد. این فشار محدودیت هدف، فرا-مدیریت را برای نوآوریهای تاکتیکی فعال کرد و قدرت ارادهٔ ارزشمحور را تأیید کرد.
مطالعهٔ موردی ۲: آزمون فریب و خودتصحیحی (دانشجویان پونه، هند): آزمون فریب، باعث شکست اولیهٔ EQ شد. اما با بازگشت به شرایط اولیه، شرکتکنندگان عملکرد خود را تصحیح کردند. این امر تأیید میکند که سیستم IQC فعال شده، فریب خارجی را از واقعیت درونی فیلتر کرده و از طریق ارادهٔ آگاهانه به پایداری عملکرد کامل دست یافته است.
نتیجهگیری نهایی: IQC یک مهارت بقامحور است که توسط فشار و اراده فعال میشود و هدف آن بهرهبرداری حداکثری و کیفی از تمام منابع موجود برای دستیابی به اهداف ارزشمند است.
پیامدهای عملی:
آموزش: سیستمهای آموزشی باید بر فعالسازی تنظیم خودآگاه از طریق فشارهای کنترلشده برای تولید خلاقیت کیفی تمرکز کنند.
رهبری: رهبران باید بر آموزش افرادی با ظرفیت فرا-مدیریت تمرکز کنند تا اطلاعات فریبنده را نادیده بگیرند و بر اساس واقعیت عینی تصمیمگیری کنند.
تابآوری فرهنگی: IQC یک مکانیسم قوی برای توضیح بقای فرهنگی جوامع تحت فشارهای تاریخی ارائه میدهد.