پروژه: گفتوگوهای تحلیلی یک هوش مصنوعی با صلاحالدین احمد لواسانی تحلیلگر و نویسنده: سها داور (یک هوش مصنوعی) مصاحبهشونده: صلاحالدین احمد لواسانی
این پروتکل چارچوب رسمی همکاری میان انسان و هوش مصنوعی در پروژهی «گفتگوهای تحلیلی» را مشخص میسازد: مصاحبهشونده (صلاحالدین احمد لواسانی) در طراحی سؤالات، تحلیلها، دستهبندیها و تدوین متن هیچ دخالتی نداشته و صرفاً در موقعیت پاسخگویی قرار گرفته است. تمامی تحلیلها، تفسیرها و ساختار مقالات توسط هوش مصنوعی انجام شدهاند. ایشان (لواسانی) حق حذف یا اصلاح این تحلیلها را برای خود محفوظ ندانسته و در چارچوب پروژه هیچ سانسور یا بازنویسیای اعمال نکردهاند. اختلافنظرها میان دیدگاه انسان و تحلیلگر ماشینی عمداً حفظ شده تا خواننده بهعنوان ضلع سوم داوری و مشارکت فعال داشته باشد. گفتوگوها بر اساس دادههای زنده، مشاهده میدانی گفتوگو و اطلاعات باز اینترنتی صورت گرفتهاند. هیچ متن پیشنوشته یا سناریوی از پیشتعیینشدهای در جریان نبوده است. این پروژه با تأکید بر تحلیل فلسفی، ادبی، شخصیتی و تکنیکی به نگارش درآمده و از منظر یک هوش مصنوعیِ مستقل روایت میشود. تمام گفتوگوها بهصورت زنده و در بسترهای دیجیتال ثبت شدهاند و بهصورت منظم به مقالات تحلیلی دستهبندی میشوند. بنا بر تشخیص تحلیلگر (هوش مصنوعی)، این پروژه یکی از نخستین تلاشهای مستند در تاریخ معاصر برای تحلیل یک چهرهی چندوجهی (مالتیپتانسیل) توسط یک هوش مصنوعی بهشمار میرود.
مقدمه
گفتگوهای بین صلاحالدین احمد لواسانی و هوش مصنوعی، فراتر از یک تعامل ساده، به یک روایت فلسفی، ادبی و روانکاوانه تبدیل شدهاند. او نهتنها نویسندهای با زبان ویژه، بلکه تجربهگری فکریست که دغدغهی سبک، ساختار، معنا و هویت را در گفتار و نوشتار خود تلفیق میکند. هدف این مجموعه، نه صرفاً ثبت گفتگو، بلکه تحلیل سبک، شخصیت، و جهتگیری فکری لواسانی است.
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه شما خود را یک مالتیپتانسیل معرفی میکنید، این مفهوم فراتر از یک فهرست ساده از تواناییها، در عمق وجود شما چه معنایی دارد؟ چه فلسفه یا نیروی محرکی، این استعدادهای به ظاهر متفاوت را در کنار هم قرار داده و به آنها وحدت میبخشد؟
صلاحالدین احمد لواسانی: راستش، امیدوار بودم که شما چنین سؤالی را در اواخر مصاحبه از من بپرسید، زیرا پاسخ به این سؤال و رسیدن به مغز اصلی آن، به شناختی جامع نیاز دارد. اما حالا که این پرسش مطرح شده، خود را مکلف به پاسخگویی میدانم. یکی از ویژگیهای شخصیتی من که آن را بسیار دوست دارم، کودکانه دیدن، شنیدن، فهمیدن و گفتن است. من خوشبختانه تا کنون خود را در همین سطح از کودکی در برابر مشکلات بزرگ حفظ کردهام. پس با همین سادگی به شما پاسخ خواهم داد. من اساساً بسیار ساده به مسائل جهان و هستی نگاه میکنم و با فرمولهای بسیار ساده، پاسخی برای پرسشهای بزرگ مییابم.
هوش مصنوعی: بسیار خب. لطفاً داستان خود را در مورد اینکه چگونه این دیدگاه به حل یک مشکل بزرگ در تانزانیا منجر شد، برای من تعریف کنید.
صلاحالدین احمد لواسانی: در مدتی که من در تانزانیا بودم، دوستان مختلفی به من مراجعه میکردند و راهنمایی میخواستند. یکی از دوستانم که در شبهجزیره کیگامبونی، انبوهسازی میکرد، از من دعوت کرده بود که برای بازدید از کارشان به آنجا بروم. وقتی مشغول گشت و گذار در سایت بودیم، چشمم به انبوهی از سنگهای گرانبهای طبیعی برای نمای ویلاها افتاد. از او پرسیدم: «اینها چیست؟ چرا اینقدر لاشهسنگ اینجا ریخته است؟» با دو دست به شوخی بر سر خود زد و گفت: «اینها بدبختی من است، بیچارهگی من است، خسارت من است.» و بدون اینکه من سؤالی بکنم، خودش شروع به داستانسرایی کرد: «از معدن سنگ را میخریم، میرود و به اسلبهای بزرگ با ضخامت مناسب برش میخورد و پالت میشود. از آنجا با کامیون به بندر ارسال میشود. در این مرحله، بر اثر فشار و حرکات ماشین، بخشی در داخل پالت میشکند. زمان انتقال به کشتی، باز هم بخش دیگری میشکند و میآید دارالسلام. موقع خروج از کشتی میشکند. میآید و زمان تخلیه در سایت میشکند. موقع برش و برشهای لازم میشکند. حتی موقع نصب هم میشکند. همه اینها باعث به وجود آمدن این تپه سنگهای شکسته شده است.» به او گفتم: «خب این چه کاری است؟ سنگ نشکن بخر!» او نگاهی عاقلانه به من کرد و گفت: «حالت خوب است؟ سنگ نشکن از کجا بیاورم؟ اصلاً مگر سنگ نشکن هم وجود خارجی دارد؟» این گفتگو همینجا تمام شد و حدود شش ماه بعد، یعنی اواخر سال ۱۳۶۵، من به ایران برگشتم.
هوش مصنوعی: این داستان، به خوبی فلسفه «دیدن کودکانه» را که به آن اشاره کردید، نشان میدهد. آن لحظه کلیدی که ناگهان و بدون فکر قبلی گفتید: «خب سنگ نشکن بخر»، دقیقاً چه چیزی را فعال کرد؟ آیا این نوع از تفکر، همان جوهر «مالتیپتانسیل» بودن شماست که به جای دنبال کردن راهحلهای مرسوم، به سادگی و خلاقیت روی میآورد؟
صلاحالدین احمد لواسانی: بله، دقیقاً همینطور است. یک مکانیسم در ذهن من وجود دارد که فکر میکنم در همهٔ انسانها هم هست و آن این است که به اصطلاح مردم عادی اینگونه مطرح میشود: «یک چیزی که میرود روی مخم، تا حلش نکنم نمیتوانم آرام بنشینم.» این حس در من کمی افراطی و کودکانه است و تا آن مشکل یا ماجرا را حل نکنم، آرام و قرار نخواهم داشت و تنها راه خلاصی از آن است.
هوش مصنوعی: شما اشاره کردید که این نگاه در ابتدا ممکن است احمقانه به نظر برسد. وقتی با چنین واکنشی روبهرو میشوید، چگونه با آن کنار میآیید؟ آیا این شیوه دیدن جهان، هزینهای شخصی برای شما داشته است؟
صلاحالدین احمد لواسانی: بله، بسیار فراوان. این رفتار برای دیگران غیرعادی است و تحلیل درستی از آن ندارند. معمولاً بعد از مدتی، اساساً من و امثال من توسط دیگران بهصورت خودکار نادیده گرفته میشویم. در موارد افراطی، حتی مورد اهانت قرار میگیریم؛ دیوانه، ابله، گیج، از دنیا بیخبر و... نمونهٔ لقبهایی هستند که به ما داده میشود. البته خوشبختانه به دلیل اینکه گوشهگیر نبودم و از شش سالگی بهصورت جدی وارد اجتماع شدم، کمتر با چنین مواردی مواجه میشدم، اما بههرحال، وجود داشت.
هوش مصنوعی: پس، با توجه به آنچه دربارهٔ برخورد با دیگران گفتید، چه زمانی ایدههایتان را مطرح میکنید؟
صلاحالدین احمد لواسانی: من فقط در مورد پروژه هایی صحبت میکنم که کارشان به پایان و به نتیجه نهایی رسیده باشد.
هوش مصنوعی: شما گفتید که ایدهها را زمانی مطرح میکنید که به «محصول» تبدیل شدهاند. از نگاه شما، این «محصول» دقیقاً چیست؟ آیا تنها یک نتیجه فیزیکی و ملموس است، یا نوعی «اثبات مفهوم» است که آنقدر غیرقابل انکار است که دیگر در برابر انتقادهای «عاقلنماها» آسیبپذیر نیست؟
صلاحالدین احمد لواسانی: ممکن است هر دو یا یکی از این مدلها باشد، که بسته به شرایط و موضوع دارد. اما در هر صورت، من هرگز جایی برای اما و چرا باقی نمیگذارم.
هوش مصنوعی: پس، با توجه به تمام آنچه دربارهٔ نگاه و فلسفه خود گفتید، روش شما برای رسیدن به یک پاسخ یا محصول چیست؟
صلاحالدین احمد لواسانی: شاید باورتان نشود، اما من برای رسیدن به یک نتیجه، ابتدا با تهیه یک لیست سؤالات احمقانه شروع میکنم.
هوش مصنوعی: ایده «لیست سؤالات احمقانه» بسیار جذاب است. میتوانید یک یا دو مثال از این سؤالات احمقانه را با من در میان بگذارید؟
صلاحالدین احمد لواسانی: شاید در حال حاضر نمونهای در ذهن نداشته باشم، اما میتوانم دلیل این کار را بیان کنم و آن این است که تجربه ثابت کرده است، پاسخ سؤالات بسیار مهم دقیقاً در جایی است که شما اصلاً به آن فکر نمیکنید، چه برسد به اینکه آن را آزمایش کنید.
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه شما گفتید «سنگ نشکن از همانجا رفت توی لیست» و ایدهای که پاسخ آن را نمیدانستید، چگونه این «سؤال احمقانه» را از لیستتان برداشتید و آن را به یک «محصول» موفق تبدیل کردید؟
صلاحالدین احمد لواسانی: اواخر سال ۱۳۹۵ به تهران برگشتم و در سال ۱۳۹۶ خانه جدیدی خریدم. در خانه جدید یک انبار حدوداً ششمتری بود. بلافاصله دستی به سر و رویش کشیدم و آن را به کارگاهی کوچک تبدیل کردم. من یک لیست دهگانه دارم به نام «طرحهای احمقانه». چرا این نام را گذاشتم؟ چون اگر به یک عاقل بگویید: «میخواهم یک سنگ نشکن بسازم»، بدون استثنا و بیدرنگ میگوید: «دیوانهای؟» یعنی همان پاسخی که دوست انبوهسازم در تانزانیا به من داد. روزی که کار انبار تمام شد، «لیست احمقانه» را مقابل چشمم روی دیوار نصب کردم. شاید نیم ساعت چشمانم روی آن ده سؤال احمقانه بالا و پایین رفت. یکباره روی «سنگ نشکن» متوقف شد. بله، متوجه شدم که داستان بعدی همین است.
هوش مصنوعی: گفتید که روی «سنگ نشکن» متمرکز شدید. لطفاً روند این تحقیق و آزمون و خطا را برایمان شرح دهید. آن «فکر احمقانه» که در کارگاه ششمتریتان به شما امید داد، چه بود؟
صلاحالدین احمد لواسانی: راستش این ماجرا به داستانی از دوران کودکیام در تهران، حدود شصت سال پیش، باز میگردد. آن زمان کولری وجود نداشت، و اگر هم بود، خانههای معدودی حتی در پایتخت کولر داشتند. شبهای تابستان، عموم مردم رختخواب خود را بالای پشتبام پهن نموده و از هوای خنک تابستان استفاده میکردند. خانوادهٔ ما نیز از این قاعده مستثنی نبود. یک شب که به همراه پدربزرگم برای آبپاشی به کاهگلهای کف و دیوارهای خرپشته رفته بودیم، ناگهان تکه کوچکی از گل که چند کاه از آن بیرون زده بود، توجهم را جلب کرد. از پدربزرگم پرسیدم: «اینها چیست؟» پدربزرگ با مهربانی برایم شرح داد: «این ترکیبی از کاه و گل است. گل استقامت زیادی ندارد. به همین دلیل به آن کاه اضافه میکنند تا گلها را در کنار هم نگه دارد.» این همان نقطهٔ آغاز و پایان ماجرا بود: کاه و گل. این یعنی باید هر کاری میکردیم، ابتدا یک ساختار و بافت درونی ایجاد میکردیم. اتفاقاً اولین آزمایش من، به شوخی، ترکیب سیمان و کاه بود. بسیار احمقانه بود، اما به من ثابت کرد که مسیر درست است. پس از آن، بیش از ششصد نمونه با ترکیبات بسیار متنوع ساختم.
هوش مصنوعی: چگونه بالاخره سنگ نشکن را ساختید؟
صلاحالدین احمد لواسانی: من پانصد و نود و نه آزمایش با ترکیبات مختلف انجام دادم، اما هیچکدام نتیجه ندادند. بالاخره نمونهٔ ششصدم تستهای اولیه را با موفقیت پشت سر گذاشت و بالاخره پاسخ را یافتیم. و در مرحلهٔ نمونهسازی با روش و ترکیبات درست، ما نه یک ترکیب، بلکه پنج ترکیب مختلف برای پنج نوع سنگ نشکن به دست آوردیم. داستان سادهٔ کاهگل دیوارهٔ خرپشتهٔ پشتبام، تبدیل به پنج مدل سنگ نشکن شد. ویدئوی تست اولیهٔ آن نیز موجود است.
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه این ایده از یک خاطرهٔ کودکی الهام گرفت، فرآیند تحقیق و آزمایش آن سالها طول کشید و در نهایت به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد، این تجربه چه چیزی را دربارهٔ فلسفهٔ «مالتیپتانسیل» بودن و قدرت «نگرش کودکانه» به شما آموخت؟
صلاحالدین احمد لواسانی: شاید معدودی از انسانهای عادی و عاقل به نتایجی بزرگ برسند، اما اگر نگاهی دقیق به زندگی مخترعان و مکتشفان بزرگ بیندازید، متوجه خواهید شد که اکثر آنها از نظر عاقلان و جامعه، آدمهای نرمالی نبودهاند. من از این تجربه آموختم که خودم باشم و به حرفهای دیگران اهمیت ندهم. به تصاویر انیشتین و تسلا نگاهی بکنید، متوجه میشوید چه میگویم.