ویرگول
ورودثبت نام
بابک خیاطیان
بابک خیاطیان
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

داستان زندگی من - قسمت دوم

خوب پس از یک وقفه یه کم طولانی برگشتم و میرم سراغ قسمت دوم از داستان زندگی من، توی قسمت قبلی به اینجا رسیدیم که ما یک PC 286 AT خریدیم اونموقع و از اون همه گرافیک و صدای بینظیر رسیدیم به یک صفحه سیاه رنگ با یک کرسر که خاموش روشن میشد. من تا مدتی گیج بودم اصلا نمیدونستم چطوری میتونم از این کامپیوتر استفاده کنم. بردار من یک دوستی داشت که بسیار در کامپیوتر متخصص بود هر موقع میومد خونه ما و میشست پای کامپیوتر من مثل بچه های خوب میرفتم میشستم کنار دستش و با دقت نگاه میکردم چیکار میکنه، بعد از یه مدتی که صادقانه یادم نیست چقدر طول کشید؛ یهو خودم رو پشت کامپیوتر دیدم که دارم دستورات DOS رو میزنم از درایو C میرفتم به D بعد dir رو یاد گرفتم بعد کپی کردن خلاصه روزی حداقل 30 دقیقه میشستم پای کامپیوتر و با این دستورات کار میکردم؛ تصور کنید اونموقع اینترنتی نبود که مثل الان به سادگی با یک جستجو کوچیک کلی چیز جدید یاد بگیری؛ کتاب هم زیاد در دسترس نبود. البته اونموقع کتاب آموزش سیستم عامل DOS رو خریده بودیم البته من اوایل اهل کتاب خوندن نبودم و دوست داشتم از راه تجربه یاد بگیرم.

بعد از مدتی که کار کردم و بیس کار رو یاد گرفتم بعنوان یک مرجع از اون کتاب استفاده میکردم و دستوراتی رو که نمیدونستم میرفتم و از روی کتاب یاد میگرفتم. اولین برنامه ای که چشم من رو به رنگ ها آشنا کرد NC یا همون Norton Commander معروف بود. حس من رو فقط دوستانی که این دوران رو تجربه کردن میتونن درک کنن یه نگاه کوتاهی توی ویدیو زیر به این برنامه بندازین

https://www.youtube.com/watch?v=7FSlz3akDjg

خوب یه کم زمان رو سریعتر ببریم جلو تا برسیم به یک خاطره جالب از بازی NFS؛ دقیقا یادم هست بعد از مدت ها یه بازی هیجان انگیز روی کامپیوتر PC (البته سیستم ما ارتقا پیدا کرده بودم و روش کارت صوتی هم گذاشته بودیم. اونم کارت صوتی Sound Blaster) اومده بود دقیقا نمیدونم چند تا فلاپی بود ولی سریع نصبش کردیم و رفتیم داخل بازی ماشین رو انتخاب کردیم و همین که بازی شروع شد متوجه میشدیم صدای ماشین ها قطع هست و هیچ صدای نمیومد؛ خلاصه برادرم و دوستش تا دیروقت هر کاری کردن نتونستن صدایی از ماشین ها در بیارن. یک لحظه صبر کنید و یه کم برگردیم عقب یک چیزی رو اضافه کنم، من اونموقع چون خیلی درس نمیخوندم و بیشتر وقتم رو پای کامپیوتر میگذروندم برادرم موقعی که از خونه میرفت بیرون کامپیوتر رو قفل میکرد کلیدش رو هم قایم میکرد (اگر خاطرتون باشه کلید کامپیوتر های قدیمی شبیه کلیدهای هواگیری شوفاژ بود). البته من خیلیی زود جایی کلید رو پیدا کرده بود و هر موقع میرفت بیرون میشستم پای کامپیوتر کار و بازی میکردم و قبل از اومدنش همه چی به حالت عادی برگشته بود؛ حالا برگردیم به ادامه داستان NFS فردای اون روز به محض اینکه برادرم و دوستش رفتن دانشگاه من نشستم پای کامپیوتر که مشکل صدا رو حل کنم بعد از چند ساعت تلاش فهمیدم که مشکل این بازی اینه که فقط صدای یک ماشین موجود هست و چون بقیه صدا ندارن درست لود نمیشه(البته اون زمان خیلی صداهایی خاص برای هر ماشین نبود)؛ من هم برداشتم اون فایل صدا رو کپی کردم و به اسم تمام ماشین ها rename کردم. بعد بازی رو اجرا کردن و دیدم بله موفق شدم صدای همه ماشین ها درست شد؛ آنقدر هیجان داشتم که نزدیک اومدن برادرم و دوستش به خونه بود که من صدای بازی رو تا ته زیاد کردم و نشستم به بازی کردن که یهو برادرم با دوستش اومد عکس العمل ها جالب بود دوستش متعجب و خوشحال از اینکه چطوری تونستم اینو درست کنم و برادرم عصبانی که چطوری کلید رو پیدا کردم (تازه نمیدونست من مدتهاست این کلید رو پیدا کردم ولی رو نمیکردم که جاشو عوض نکنه ولی اینبار دیگه فرق داشت) خلاصه این یکی از اچیومنت های من بود تو کار با کامپیوتر.

عاشقان NFS یک Retro از این بازی رو در لینک زیر ببینن:

https://www.youtube.com/watch?v=pycArRS0w6k

بازم زمان رو سریعتر میکنیم و میرسم به زمانی که با کیوبیسیک کارم رو شروع کردم تابستان بود و تعطیلات من با خواهرم میرفتم شرکتشون که هم یه کم تو کارای کامپیوتر کمکش کنم و هم سرگرم بشم اونموقع دبیرستان میرفتم و چون رشته من در نظام قدیم ریاضی فیزیک بود با درس ها جبر و مثلثات و ... در نتیجه تصمیم گرفتم یه برنامه بنویسم که یک سری فرمول ها رو برام حل کنه کار جذابی شد و اولین تجربه من در برنامه نویسی محسوب میشه فقط نکته اینکار اینه که من همه اینا رو به صورت Self-Study یاد گرفتم. من همیشه فردی بدوم و هستم که به کار تحت شرایط سخت علاقه دارم. خوب قسمت بعد خیلی دیگه زمان رو میبریم جلو میرسیم به نزدیک های کنکور ، برادرم بخاطر اینکه من درس بخونم کامپیوتر رو فروخت و من تا بعد از ورود به دانشگاه کامپیوتر نداشتم؛ راستی من زبان و ادبیات انگلیسی رو بعنوان رشته تحصیلی در دانشگاه انتخاب کردم ولی همچنان عاشق کامپیوتر بودم دلیلش خیلی داستان پیچیده ای داره که شاید در یک زمان دیگه ای در موردش بنویسم. در قسمت بعدی یهو میریم به سال 1378 که من وارد دانشگاه شده بودم و مرحوم پدرم مجددا برام یک دستگاه کامپیوتر خرید و مجددا تجربیات جدید و اینبار حرفه ای تر در زندگی من اتفاق افتاد و سرآغازی برای ورود من به دنیای حرفه ای کامپیوتر شد

تجربیاتنرم افزارزندگی منوببرنامه نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید