یادمه یه روز بعد از اینکه اولین حساب واقعی رو باز کرده بودم و از شدت هیجان هر یه دیقه میرفتم دستشویی عزممو جزم کردم که یه پزیشن بگیرم و ببینم چقدر همین اول کاری کاسب میشم و خیلی هم امیدوار بودم که بتونم اولین معامله رو با سود ببندم
خلاصه با هزارتا الله و اکبر و بسم الله اولین معامله رو باز کردم اولش خوب بود و داست به سمت سود حرکت میکرد اما وسطای کار دیدم بازار سر خر رو کج کرد و داشت در خلاف حرکت معامله من راهشو ادامه میداد اولش جدی نگرفتم گفتم دیگه تا یه جایی میاد و دوباره میره تو مسیر خودش اما نامرد همونطور عین گاو کله اش رو انداخته بود پایین و داشت مسیر خودشو میرفت منم پول زیادی رو وارد معامله کرده بودم و حسابی عصبی شده بودم ....
کم کم داشتم عصبی میشدم و کاری هم از دستم بر نمیومد یه مرتبه با خودم شروع کردم به زمزمه کردن .. خدایا خودت برش گردون خدایا به بزرگواریت قسمت میدم این یکی رو بر گردون خدایا تورخدا یه کاریش بکن و هزار جور جملات دعای مظلومانه به علاوه چند تا قطره اشک (میخواستم پیازداغشو زیاد کنم) اما دریغ از یه ذره رحم و مروت
پزیشن من در کمال ناباوری با ضرر بسته شد و آه از نهادم برامد .....
بعد از ظهر همون روز رفتم پیش استادم و ماجرا رو تعریف کردم وقتی گفتم که چقدر دعا کردم که مسیر بازار عوض بشه اینقدر خندید که سرفه اش گرفت و وضوش باطل شد .!!
بعدش کلی برام توضیح داد که بازار با الله و اکبر و بسم الله بر نمیگره و راه خودشو میره تو به عنوان یک تریدر باید در مسیر حرکت بازار معامله کنی و .... الی اخر
اونجا بود که فهمیدم باید همراه علم تجربه هم به دست بیارم و الان بعد از 15 سال میفهمم که اونروز استhد چی گفت و منظورش چی بود ...
